|
در وضع دينى ميانه قرن پنجم تا اوايل قرن هفتم موضوع مهم قابل بحث توجه امرا و سلاطين است به سياست دينى و دخالت در عقايد و آراء مردم، خلاف دورهٔ پيشين که دورهٔ آزادى اعتقادات و مذاهب بود و سختگيرى در اين راه فقط بهوسيلهٔ غلامان امارت يافتهٔ غزنوى آغاز شد. محمود نخستين کسى از سلاطين ايران است که شروع به آزار مخالفان مذهبى خود کرد و امامان معتزلى و فيلسوفان و رافضيان و قرمطيان و باطنيان را هرجا که به چنگ آورد کشت. ترکمانان سلجوقى و ديگر طوايف ترک، يا غلامان امارتيافتهٔ آنان نيز که عادةً بر مذاهب اهل سنت، و بهحکم سادگى طبع مردمى خرافى و متعصب بودند، بعد از غلبه بر ايران و تشکيل حکومت، همين سياست را دنبال کردند و مخصوصاً در تأييد و تقويت خلفاى بغداد، که در دورهٔ قدرت آلبويه بسيار ضعيف شده بودند، همت گماشتند و در قتل و آزار شيعهٔ اثنىعشري، مخصوصاً اسمعيلى مبالغه نمودند. ظاهر امر در اين راه اظهار اعتقاد به تسنن بود ولى حقيقت آن بود که غلامان و قبايل ترک از غزنويه بهبعد، به سبب آنکه از نژاد ايرانى نبودند، و نسبسازى آنان نيز در اعتقاد نژادى ايرانيان به امر سلطنت چندان کارگر نمىافتاد (۱) ، ناگزير بهطرف سياست مذهبى اسلام مىرفتند که مبتنى است بر اينکه 'پرهيزگارترين خلق در نزد خداوند محترمتر از همه است' و بهعبارت ديگر رياست به نژاد نيست بلکه به تقوى و اجراى احکام الهى است. پس آنها مىکوشيدند که به اجراء احکام دينى تظاهر کنند تا استحقاق خود را در حکومت بر مسلمانان ثابت نمايند.
|
|
(۱) . غزنويه يعنى اولاد سبکتکين سعى داشتند نسب خود را به يزدگرد شهريار برسانند و آل افراسياب و سلاجقه مدعى بودند که نسب آنان به افراسياب و از او به فريدون مىرسد و بنابراين استحقاق حکومت بر ايرانيان را دارند.
|
|
اما سختگيرى غزنويه و سلاجقه نسبت به شيعه در حقيقت و باطن علت سياسى داشت زيرا غزنويان از قدرت ديالمهٔ آل بويه که شيعىمذهب بودهاند بيم داشتند و سلاجقه هم که جاى ديلميان را در عراق عجم و جبال و طبرستان و فارس و عراق عرب گرفته بودند همواره از شيعيان اين نواحى بيمناک بودند و در قلع و قمع آنان مىکوشيدند و همچنين خلفاى فاطمى مصر را، که در دوران سلاجقهٔ بزرگ نهايت قدرت را داشتهاند، دشمنان بزرگ خود مىشمردند و اسمعيليهٔ ايران را کارگزاران آنان مىدانستند و آنان را هرجا مىيافتهآند مىکشتند. انعکاس بزرگ دشمنى سلاجقه را با شيعهٔ اثنى عشرى و با اسمعيليه در کتابهائى مانند سياستنامه و کتابالنقفن و اشعار ناصرخسرو بهخوبى مىتوان مشاهده کرد.
|
|
با تمام اين احوال تشيع در اين عهد در حال توسعه و تعصبات ميان اهل سنت و تشيع نيز بهشدت چه در آثار منظوم و مکتوب و چه در مراحل اجتماعى رايج بود. از ميان فرق شيعه در اين دوره دو فرقهٔ شيعهٔ اسمعيليه و فرقهٔ شيعهٔ اثنىعشريه نيرومندتر بودند.
|
|
|
فرقهٔ اسمعيليه در قرن پنجم و ششم دورهٔ کمال قدرت و فعاليت خود را طى مىکرده و در ايران نيز سرگرم ايجاد مراکز مقاومت و مخالفت با دستگاههاى حاکمهٔ مخالف خود بودهاند. مرکز واقعى قدرت اسمعيليه در اين عهد نيز کماکان شهر قاهره بود و بزرگترين خليفهٔ فاطمى يعنى المستنصر بالله ابوتميم معد (۴۲۷-۴۸۷) نيز در آغاز اين دوره که مىزيست که دامنهٔ قدرت دولت فاطمى را تا حوالى بغداد پيش آورده بود ولى تشکيل دولت سلجوقى و تسلط طغرل بر بغداد که به سال ۴۴۷ اتفاق افتاده بود جلو اين پيشرفت را گرفت و وضع را به سود خلفاى عباسى بازگرداند و دولت عباسى را که زير فشار دولت بوئى بغداد و سرداران آن در شرف انقراض بود احياء کرد.
|
|
در همان حال که خلفاى فاطمى از راه تسخير نواحى جديد بهجانب شرقى ممالک اسلامى نزديک مىشدند، عدهاى را هم براى تبليغ مذهب اسمعيلى به ممالک شرقى اسلام خاصه ايران مىفرستادند. البته اعزام داعيان اسمعيلى به ايران از قرن چهارم هجرى معمول شده بود ليکن در عهد مورد مطالعهٔ ما يکى از بزرگترين آنان يعنى ابومعين ناصربن خسرو قباديانى بلخى ملقب به 'حجت خراسان' از حدود سال ۴۴۱ مأموريت ادارهٔ امور تبليغاتى اسمعيليه را در خراسان بهدست آورد در حالىکه عدهٔ ديگرى از داعيان اسمعيلى در عراق و ساير نواحى ايران نيز سرگرم کار خود بودند که مهمتر از همهٔ آنان عبدالملک عطاش بود و پس از وى مقامش به پسرش احمد که خود از مشاهير داعيان اسمعيليه است رسيد.
|
|
داعيان اسمعيليه که تا اوايل قرن پنجم به آزادى در ايران سرگرم تبليغ عقايد خود بودند، با توسعهٔ قدرت غزنويان و تشکيل دولت سلجوقى بهتدريج تحت فشار دولتهاى وقت قرار گرفتند و از اين زمان است که اسمعيليان ايران مجبور شدند در نواحى سخت کوهستانى گرد آيند و دژهاى مستحکمى را در اختيار گيرند. مثلاً ناصرخسرو در قلعهٔ يمگان از نواحى بدخشان مستقر شد و احمدبن عبدالملک عطاش در شاهدژ نزديک اصفهان، و بعد از او حسنبن صباح در دژ الموت استقرار يافت و در همان حال دژهاى مستحکم ديگرى در کوهستانهاى مازندران و اطراف رى و اصفهان و در فارس و خراسان در اختيار اسمعيليان درآمد.
|
|
کشمکشهاى شديدى که از ميانهٔ قرن پنجم ميان سلاطين سلجوقى و اسمعيليهٔ ايران آغاز گرديد تا اوايل قرن هفتم هجرى با دولتهاى وقت امتداد داشت تا به تسلط قطعى هلاگوخان مغول به سال ۶۵۴ هجرى بر آنها منجر گرديد مهمترين واقعهٔ دينى و سياسى در طول اين مدت تشکيل سلسلهٔ صباحيه يعنى جانشينان حسن صباح متوفى بهسال ۵۱۸ هجرى است که رياست فرقهٔ نزاريه از فرق اسمعيليه را در ايران برعهده داشت و فعاليت خود را از سال ۴۷۳ در ايران آغاز کرد و با ايجاد دستهٔ فدائيان رعبى عظيم در ميان مخالفان خود ايجاد نمود. وى با تحکيم قلاع اسمعيلى و متمرکز ساختن قدرت اين فرقه در ايران توانست به مقاومت ممتدى در برابر قدرت سلجوقى دست زند که از عهد او تا ميانهٔ قرن هفتم هجرى در ايران امتداد داشت البته در اين مدت و نيز پيش از آنکه حسن ابن صباح مبارزات خود را با دولت سلجوقى و سنيان متعصب ايران آغاز کند جنگ و مبارزه ميان اسمعيليان و سنيان در ايران آغاز شده بود و از جملهٔ آنها است مبارزات طولانى احمدبن عبدالملک عطاش در اصفهان که به محاصرهٔ شاهدژ و قتل او بهدست سلطان محمد سلجوقى در سال ۵۰۰ هجرى انجاميد در مقابل اين آزار و مبارزات طولانى اهل سنت با اسمعيليان، آنها نيز از کشتار مخالفان خود بر دست فدائيان امتناع نداشتند و از اين راه عدهٔ کثيرى از رجال بزرگ را که مخالفان آنان بودهاند از ميان بردند.
|
|
داعيان اسمعيليه در اين دوره هممانند دوران پيشين سرگرم ايجاد کتابهائى در اثبات عقايد خود به زبان پارسى بودهاند و از ميان آنها مهمتر و معروفتر از همه ناصربن خسرو قباديانى مؤلف کتابهاى زادالمسافرين، جامعالحکمتين، وجه دين، خوان اخوان و شرح قصيدهٔ ابوالهيثم در ذکر مبادى و اصول معتقدات اسمعيليه و پاسخ سؤالهائى در اين زمينه است. مؤلفان متعدد ديگرى در تمام اين دوره در قلاع مختلف اسمعيليان سرگرم تأليف کتاب به زبان فارسى بودهاند که نزديک به تمام آنها در گيرودار اختلافات و همچنين در فتح قلاغ اسمعيليه از کتابخانهها بيرون آورده شد و طعمهٔ آتش گرديد. تأليف کتب و تحرير مقالات گوناگون و سرودن اشعار در اثبات عقايد اسمعيليه مايهٔ تأثير شديد آن فرقه در ادبيات فارسى گرديد و همين اثر شديد است که ما را در تحقيق آثار ادبى فارسى پيش از مغول همواره متوجه اين فرقه مىنمايد.
|