|
واژه فُرم (form) تداعیکنندهٔ شکل، ساختار، نظام و یکپارچگی است. فرم، شمایل انسان یا ترتیب متوازن نقشها در نقاشی را به ذهن میآورد.
|
|
فُرم در موسیقی، نظام ایدههای موسیقائی در زمان است، موسیقی فقط در قالب زمان موجودیت مییابد؛ قالبی که در آن صداها آغاز میشوند، دگرگونی مییابند، تکرار میشوند و پایان میگیرند. آهنگساز در سیر زمان از بطن تمام عناصر موسیقائی که در بخشهای پیش بررسی شدند - زیر و بم، رنگ صوتی، دینامیک، ریتم، ملودی، هارمونی و بافت - اثری منسجم میآفریند. در یک قطعهٔ موسیقی که نظامی منطقی داشته باشد، هر ایدهٔ موسیقائی از ایدهای دیگر سر برآورده و تمام بخشهای ساختاری در ارتباطی متقابل هستند. با یادآوری بخشهای گوناگون و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر است که فرم کلی یک قطعه را درک میکنیم. هنگامیکه با شنیدن مکرر یک قطعه، آگاهی ما از این بخشها بیشتر شود و آنها را بهتر به یاد بسپاریم، مفهوم فرم روشنتر شده و معنای حسیِ ویژهٔ خود را مییابد.
|
|
| تکنیکهای پدیدآورندهٔ فرم موسیقائی
|
|
پیش از این فرم را در ارتباط با نغمههای سادهای مانند Mary Had a little Lamb و Home on the Range بررسی کردهایم (به
مبحث دوره کلاسیک). این نغمهها عبارتهائی تکرارشونده - بهطور دقیق یا با دگرگونیهای جزئی - و عبارتهائی متضاد دارند. تکرار، تضاد و دگرگونی (واریاسیون) (۱) تکنیکهائی بنیادی هستند که علاوه بر نغمههای کوتاه در آثار طولانیتر نیز بهکار گرفته میشوند. تکرار (repetition)، یکپارچگی و انسجام پدید میآورد؛ تضاد (contrast) تنوع میآفریند و دگرگونی با تغییر دادن عناصری از یک ایده ضمن محفوظ داشتن دیگر عناصر آن، انسجام و تنوع را یکجا فراهم میکند.
|
|
(۱) . Variation، که کمی بعد در همین مبحث توضیح داده میشود، بهمعنای ایجاد آزادانهٔ هر نوع دگرگونی در عناصر سازندهٔ یک ملودی با تِم است و نباید با فرم 'تم و واریاسیون' که در مبحث (تم و واریاسیون) توضیح داده شده است، اشتباه شود - م.
|
|
|
تکرار در موسیقی برانگیزندهٔ لذتی است که از بازشناسی و یادآوری به ما دست میدهد. در نمایش، بهندرت یک صحنه یا پرده تکرار میشود اما در موسیقی، تکرار ملودیها یا حتی بخشهائی بزرگتر، تکنیکی است که برای ایجاد پیوستگی میان بخشهای گوناگون یک اثر کاربردی گسترده دارد. ملودی از راه تکرار در حافظه حک میشود.
|
|
گذر زمان در موسیقی، مانند گذر آن در زندگی، بر چگونگی واکنش ما در برابر رخدادها اثر میگذارد. هنگامیکه ایدهای موسیقائی در طول یک قطعه باز شنیده میشود، تأثیر آن نه مضاعف کردن آن ایده که پدید آوردن توازن و تقارن در قطعه است.
|
|
|
حرکت پیشرونده، تقابل ایدههای گوناگون و تغییر حالت، همه از تضاد سرچشمه میگیرند. تضاد - میان ملایم و قوی، رنگ صدای زهیها و بادیهای چوبی، تمپوی تند و کند، ماژور و مینور - سبب پیش راندن و بسط ایدههای موسیقائی میشود. گاه برای برقراری حسی از پیوستگی، عنصری مشترک میان ایدههای متضاد وجود دارد؛ در موارد دیگر، تضاد میتواند کامل باشد. (تضاد سفید و سیاه، با تضاد سیاه و خاکستری تفاوت دارد). با قرار گرفتن ایدههای متضاد در کنار یکدیگر، هویت متمایز هر کدام نمودی برجستهتر مییابد. همانگونه که عکاس میتواند بلندی یک ساختمان را با گنجاندن شمای یک انسان بر زمینهٔ عکس نشان دهد، آهنگساز نیز قادر است قدرت و هیجان ایدهای موسیقائی را با قرار دادن آن در برابر ایدهای متضاد که آرام و تغزلی است جلوهای برجستهتر ببخشد.
|
|
|
در دگرگونی یک ایدهٔ موسیقائی برخی از ویژگیهای آن محفوظ میمانند و برخی دیگر تغییر مییابند. برای نمونه، ممکن است ملودی با همراهی متقاوتی از نو ارائه شود یا اینکه زیر و بم نتهای ملودی ثابت مانده و الگوی ریتمیک آن تغییر کند. یک اثر موسیقی ممکن است سراسر از یک رشته واریاسیون بر مبنای ایدهای واحد (تم) ساخته شود.
|