|
|
|
سؤال کردن نخستين وسيلهاى است که شما مىتوانيد از طريق آن آنچه را که مىخوانيد مورد بررسى و داورى قرار دهيد. اگر آنچه را که مورد شک قرار مىدهيد مورد سؤال قرار ندهيد، چگونه به حقيقت يک موضوع متوجه خواهيد شد؟ اگر شما جريان استدلال مؤلف را در رسيدن به نتيجهگيرى مورد سؤال قرار ندهيد، چگونه متوجه اطلاعات نامربوط و يا اطلاعات مربوط گفته شده مىشويد؟
|
|
نوع سؤالاتى که دربارهٔ هر مطلب خواندنى طرح مىکنيد بهنوع موضوع يا مطلب، و همچنين به کيفيت و ميزان تجزيه و تحليل شما از مطلب وابسته است. هر رشتهٔ علمى و دانش بهخصوص داراى سؤالات مخصوص به خود است که از طريق ملاکهاى ارزشيابى آن رشتهٔ بهخصوص معين مىشوند. براى مثال، وقتىکه مطالب خبرى را مىخوانيد، توجه شما بيشتر معطوف به صحت، روشني، و مآخذ مطالب است. در يک کتاب درسى رياضى بيشتر توجه به توضيح و صحت اصطلاحات، علامتها، فرمولها، معادلات، ارقام هندسي، و غيره معطوف است. همچنين اينکه مؤلف کيست، صلاحيت دارد يا نه، رابطهٔ منطقى بين فصول مختلف وجود دارد يا نه، و اينکه کتاب در رابطه با ساير کتب رياضى چهقدر روشنتر و قابل استفادهتر است مورد نظر مىباشد.
|
|
از طرف ديگر، به هنگام مطالعهٔ يک مطلب متقاعدکننده توجه شما بايد در درجهٔ اول معطوف باشد به اعتبار و ثبات مطالب و کشف سفسطههائى که حاصل استدلالهاى غلط و روشهاى نادرست هستند.
|
|
در خواندن سرمقالهٔ يک روزنامه سؤالات مورد نظر بايد از اين قرار باشند:
|
|
- تز نويسنده چيست؟
|
|
- چه اطلاعاتى براى پشتبندى اين تز داده شدهاند؟
|
|
- آيا اين اطلاعات درستاند؟
|
|
- اطلاعات مربوط ديگرى هستند که بحث نشدهاند؟
|
|
- آيا نتيجهگيرى نويسنده مبتنى بر يک استدلال منطقى است؟
|
|
- نتيجهاى که نويسنده از نوشتهٔ خود گرفته است، با توجه به شواهد و تجربيات ديگر، قابل قبول است؟
|
|
ولى به هنگام خواندن آثار ادبي، قاعدتاً شما بيشتر بايد به سبک نوشته توجه کنيد. در اينگونه نوشتهها مسائل زير بايد مورد نظر باشند:
|
|
- تا چه حد اثر وحدت موضوع دارد؟
|
|
- وضع پيچيدگى قسمتها و عناصرى که در اين وحدت را ايجاد مىکند چگونه است؟
|
|
- آيا اين اثر ادبى داراى نوعى واقعيت شعرى است؟
|
|
- آيا اين اثر مىتواند شما را از حالت نيمه آگاهانهٔ زندگى روزمره بالاتر برده و از طريق تحريک احساسات و تخيّلات به شما يک حالت بيدارى بدهد؟
|
|
- آيا اين اثر يک دنياى تازه مىسازد که شما بتوانيد وارد آن بشويد و زندگى را بهطريق عميقتر و وسيعترى ببينيد؟ (مور تايمر ج. آدلر، چگونه کتاب بخوانيم، ناشر: سيمون و شاستر، ۱۹۴۰).
|
|
|
استنباط کردن، بههمراه سؤال کردن، فنى است که از طريق آن مىتوان، بر اساس آنچه نويسنده بيان کرده است، به نتيجهگيرىهاى منطقى دست زد. با مورد نظر قرار دادن مسائل ماوراى آنچه که نويسنده مستقيماً بيان کرده و کشف مطالبى که بهطور ضمنى به آنها اشاره شده است نظر وسيعترى براى انتقاد از مطالب کسب خواهيد کرد.
|
|
مؤلف يا نويسنده معمولاً به بيان اطلاعات جزئى و نکات اصلى مىپردازد. ولي، معمولاً برعهدهٔ خواننده است که منظور اصلى يا انديشهٔ اساسى را استنباط کند. انديشهٔ اساسى نويسنده که اجزاء مطلب را بههم ربط مىدهد چيست؟
|
|
|
|
|
همچنين برعهدهٔ خواننده است که نحوهٔ استدلال يا روابط بين نکات اصلى را خود استنباط کند. مثلاً اينکه چگونه تعدادى از اطلاعات جزئى يک نکتهٔ اصلى را توضيح مىدهند؟ يا چهطور يک نکته اصلى به نکتهٔ اصلى ديگرى مربوط مىشود؟
|
|
|
|
|
ضمناً بهشکل بهخصوص يک فصل يا يک کتاب به دقت فکر کنيد. چه انديشههاى اصلى سرسرى رد شدهاند؟ نتايج و عواقب اين فرضها يا انديشهها کدام هستند؟
|
|
|
|
|
اگر منظور مؤلف به صراحت بيان نشده است، مىتوانيد استنباط کنيد که چه عواملى باعث شدهاند که او به نوشتن اين مطلب پرداخته است؟ منظور او کدام يک از موارد زير است؟
|
|
توصيف کردن؟
|
|
اطلاع دادن؟
|
|
سرگرم کردن؟
|
|
برانگيختن عواطف؟
|
|
انتقال احساسات؟
|
|
تبليغ کردن؟
|
|
ترغيب کردن؟
|
|
انتقاد کردن؟
|
|
تفسير کردن؟
|
|
تعليم دادن؟
|
|
|
|
|
حتى اگر منظور نويسنده بهوضوح کامل بيان شده است (معمولاً در مقدمه يا ساير نکات مربوط به معرفى کتاب) متوجه باشيد که هنوز بايد از قدرت استنباط خود استفاده کنيد تا بتوانيد به کشف مقاصد يا مطالب مهمى که مؤلف ممکن است از آن آگاه باشد يا نباشد نائل آئيد. براى نمونه، ما معمولاً فرض مىکنيم که کتابهاى درسى هدفشان اين است که اطلاعاتى را در اختيار ما بگذراند، در حالىکه مؤلف ممکن است خواسته باشد تا در ضمن دادن مقدارى اطلاع يک نظريهٔ خاص خود را نيز به ما القاء کند.
|
|
|
|