جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد


ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد    راست گویی به تن مرده روان بازآمد
بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود    بامداد از در من صلح کنان بازآمد
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان    باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست    باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت    دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
باور از بخت ندارم که به صلح از در من    آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب    هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
عشق روی تو حرامست مگر سعدی را    که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید    کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد


همچنین مشاهده کنید