|
| یکدست بودن دعاها و مخاطبات و انتظام جمله ها
|
|
- آئين نامهنويسى فقرهٔ ۲۸ و ۲۹ :
|
نماز زرتشت سپيتمان، (اهروب فروهر ـ يعني: داراى فروهواشو و مقدس ـ پاکجان) و بر تنافريده بزادش، بُرژشنيک بدهشن، اپيژک به گوهر، پذيرفتک اندر يزدان، و افريکان اندر خدايان، اپايشن بچهر... و به هو پا تخشائى داناک، و به رائينى تارى و هوا پخششنيک آوند، و به مردم دوستى کشور اوميد، بهان پيرايه، همائيک پيروزگر، خدايگان ويهمان ويهمانان'
|
|
ترجمه: تعظيم به زرتشت سپيتمان پاکجان، و درود بر تن آفريدهٔ بزايش (ظ: مدحى بوده است؟) داراى نمو طبيعى و خلقتي. ويژه به گوهر، قبول گرديده نزد ايزدان، آبرومند نزد پادشاهان، بايسته به اصل و نسب.... و در رياست و دادگرى دانا، و به رأى درست و بخشايش نيک پرمايه، و به مردم دوستى اميد کشور، پيرايهٔ نيکان، بر همه پيروزگر، خدايگان بهمان پسر بهمان.(۱)
|
|
(۱) . نقل از رسالهاى به اين عنوان طبع بمبئى ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷ ـ ۱۳۸ ـ متون پهلوى
|
|
-فقرهٔ ۳۳ :
|
'کىتان هماک تندرست و جان انوشه، نام برژشني، دهشن افروغيک و خوره و خششني، هيرپتايشنى و دين فرشکرتي، پتوند پتايشنى و روان گروثمانى دارند.'
|
|
ترجمه: يزدان شما را هميشه سالم و جان شما را جاويدان و نام بالا گرفته، و خلقت فروغبخش، و جلال روى به تعالى و تزايد، و مال پاينده، و دين عاقبت به خير، و خانواده پاينده، و روان ملکوتى دارد.
|
|
- فقرهٔ ۳۴ :
|
'برکى آزاذُتم بگوهر، بژرشنى تُم بنام، واوستيکان تم به فراروني، آشنا کتم بوهي، پر براژاياک تم به مهر، ناميک تم به راذي، کرتارتم به شناسشن يزتان بُرت رنج تم بدين مزديسنان، ايارين تارتم به کتارچاى هيران هنگامان ... و يهمان و يهمانان'
|
|
ترجمه: آن کسى که آزادهتر به گوهر، والاتر بهنام، نگاهدارتر به سعادت، و آشناتر به بهي، پُر برازندهتر به محبت، نامىتر به جوانمردي، فعالتر در شناخت يزدان، رنج بردهتر به دين خداپرستي، ياريگر به همه چيزهاى زمانه ـ بهمان پور بهمان'
|
|
-
فقراتى از 'اَوَرْستائينى تاريه سور آفرين (۲) ' از فقرهٔ ۲ الى ۱۷ :
|
(۲) . سور آفرين يعنى مدح وليمه و ستايش جشن، رسالهاى است به زبان پهلوى که داراى لغات قديمى و عبارات بسيار فصيح پهلوى ساسانى است و آن خطبهاى است که در ولايم و ميزدها و سورهاى بزرگ از طرف يکى از اعضاء خوانده مىشود و معلوم مىدارد که خطبههاى سر سفره بىسابقه نيست و در ايران رسم بوده است.
|
|
'گوش داريت شماخ ويهان (که) ايذر متستيذ، تاک اورستائينى تاريه اين سورآفرين از يزتان و سپاستاريه اين ميزدپان رأي، سخن گوئيم:
|
|
هماک زوهر بُود هماک زوهر: اوهرمز خداي... هماک زوهر: اين هپت امشاسپنت.. هماک زوهر: اين هفت و هشت... هماک زوهر: اتورفرن بغ و آتور گشنسپ و آتوربورژين مترو، واپاريک آتوران .. هماک زوهر: مترى فراخوگويه اوت و سروش پاک و رشن راستک و ورهرام ... هماک زوهر: هماک مينوى مس و ويه .... هماک زوهر: شاهان شاه مرتان پهلوم، هماک زوهر: پسرو واسپوهر شاه... هماک زوهر: وژرک فرمانار... هماک زوهر: خراسان سپاهپت، هماک زوهر: خوربران سپاهپت، هماک زوهر: نيمروز سپاهيت، هماک زوهر ذات ورى دات وران، هماک زوهر: مگويان هندرژيت ... هماک زوهر: هژارپت، هماک زوهر: درون ياپ. هماک زوهر: مس وويه که يزتان پذاين ميزد ارژانيک کرت...'
|
|
- ترجمه:
|
گوش داريد شما نيکان که اينجاى آمدستيد تا در باب حقگزارى اين 'سورآفرين' از جانب يزدان، و در سپاسدارى اين صاحبخانه سخن گوئيم:
|
|
همه قوة و حول از آن اور مزد خداى ......
|
همه قوة و حول از اين هفت امشاسفندان ...
|
همه قوة و حول از اين هفت بهشت ....
|
همه قوة و حول از آذرفرنبغ و آذر گُشنسپ و آذربرزين مهر و ديگر آذران...
|
همه قوة و حول از مهر فراخ ميدان (۳) و سروش پاک و رَشْن آراسته بهرام دلير (۴) ...
|
همه قوة و حول از آن همه مينويان بزرگ و به ...
|
همه قوة و حول از آن شاهان شاه بهترين مردان ...
|
همه قوة و حول از آن پسر وليعهد شاه ...
|
همه قوة و حول از آن بزرگ فرماندار (صدراعظم و نخستوزير)...
|
همه قوة و حول از آن سپاهبد خراسان (مشرق) ...
|
همه قوة و حول از آن سپاهبد خوربران (مغرب)...
|
همه قوة و حول از آن سپاهبد نيمروز (جنوب)...
|
همه قوة و حول از آن قاضىالقضاة...
|
همه قوة و حول از آن مغان اندرزبد (وزير معارف و استادالاساتيد)...
|
همه قوة و حول از آن هَزاربَد (سرکردهٔ هزار مرد ـ لقبى بوده است با شغل توأم)....
|
همه قوة و حول از آن دورن ياب (کاهن و غيبگوى ؟)....
|
همه قوة و حول از آن بزرگ و نيک که يزدان بداين مىزد (مجلس وليمه و سور)
|
ارزانى فرموده است....'
|
|
(۳) . فراخ ميدان ترکيب وصفى است که در اوستا خاصهٔ مهر است و آن را (صاحب دشتهاى فراخ) هم معنى کردهاند ولى فراخ ميدان درستتر است زيرا اين وصف در ادبيات درى هم آمده و صفات تند تازى است، و اوستائى آن 'وُاوروگَئوَيْه اَيتي' است. چنانکه صفت ديگر 'مهر' اَرونداسپ است يعنى تنداسپ.
|
|
(۴) . لقب فرشتگان و نام روزهاى ۱۷ و ۱۸ و ۲۰ از هر ماه شمسى است.
|
|
-
فقرهٔ ۱۸ :
|
'سپاس اوهرمزد، سپاس امارسپنتان (امشاسفندان (۵) ) و سپاس خسروان و سپاس ارتشتاران (ارتشتاران: طبقهٔ جنگيان و سواران کشور که شخص شهنشاه رئيس آنان بوده است.) و سپاس استريوشان (واستريوشان: طبقهٔ کشاورزان و چشمداران و دهاقين) و سپاس هوتوخشان (هوتخشان ساير محترفه و پيشهوران و بازرگانان). و سپاس آتهشان پتگيهان، سپاس خوانگران و سپاس خونياگران (۶) و سپاس و درپانانپت در، سپاس اين ميزدپان کى اين رو چکار انداخت و ساختکرت، ور آئينيت، نيوکمان يژسنست، فرمان سورى پاهلوممان هم رسشنيه و ستايشنيک و منشينک و گوشنيک و کنشنيک سپاس دارى هچپرسپاس داريه ... ـ ۱۵۷ فقرهٔ ۱۸ از سوآفرين طبع بمبئى (متون پهلوى تأليف جاماسپچى انگلساريا'
|
|
(۵) . امشاسفندان که به پهلوى (امارسپنتان) گويند نام شش فرشته و هرمزد است و مجموع آنها هفت است: هرمز، بهمن، ارديبهشت، شهريور، اسفندارمذ، خورداد، امرداد و نام روزهاى اول تا هفتم هر ماه شمسى است.
|
|
(۶) . خونياگر و خونيياگر، از رشيهٔ (خوان ـ خواندن) يعنى مطربان و قوالان ـ خينا به تقديم يا بر نون غلط فرهنگ نويسان است و ظاهراً (غنا)ى عربى معرب (خونيا) باشد و خونيا چون با واو معدوله بوده به فتح خا و به ضم آن هر دو درست است و به کسر خا غلط است خاصه با ياء زده که غلط اندر غلط است!
|
|
ترجمه: شکر خداى (اورمزد) و شکر امشاسفندان و شکر خسروان و شکر لشکريان و شکر بزرگان و دهقانان و شکر صنعتگران و پيشهوران و شکر آتشخانها و آتشهاى جهان، شکار سفرهاندازان و خوانسالاران و شکر مطربان و شکر دربانان در شکر اين صاحبخانه که اين روز را طرح افکند و آماده کرد و رأى زد و رهنمون گشت، نيکوخانه خدائى فرمود و بهترين ولايم را در بهترين خانه به هم رسايند فرمود (او است) مرد ستايشى و منشى و گوشى و کنشي، شکر و سپاس دارى بالاى شکر و سپاسدارى (الحَمد ثم الحَمد).
|
|
از اين مثالها مىتوان ديد که چگونه ستايشها و دعاها داراى نظم و ترتيب است و از جملههاى کوتاه و کوچک با آهنگ متوازى جملههاى بزرگتر ساخته شده و جملههاى کوتاه و کوچک با آهنگ متوازى جملههاى بزرگتر ساخته شده و جملههاى کوچک هر به چند جمله داراى انتظام لفظى و معنوى است.
|
|
در مثال آمده در مبحث فقراتى از 'اورستائينى تاريه سورآفرين' از فقرهٔ ۱۲ الى ۱۷ ديده مىشود که چگونه عبارت (هماک زوهر) در هر جمله تکرار شده و پس از آن چگونه با نظم و نسق متينى نام خداى و مقدّسان و بزرگان ذکر گرديده و بهنام مجلس سور وميزد ختم شده است.
|
|
در مثال آمده در همين بحث مىبينيم که لفظ (سپاس) با همان نظم و ترتيب تکرار شده و باز از هرمزد آغاز و به امشاسفندان و خسروان و طبقات سه گانه پيوسته (در سنت هم سه طبقه است اما بهجاى طبقهٔ هوتوخشان اينجا، در سنت آتورپانان است ـ و در عهد ساسانيان چهار طبقه (۷) شد) و آتشها و خدمتگران مِيَزْد و مِيَزْدپان را ستوده است.
|
|
(۷) . زردشت ايرانيان را به سه طبقه قسمت کرد:
|
|
۱. اتوروانان ۲.ارتشتاران ۳.واستريوشان، و در عهد ساسانيان اجتماع ملل تابعه و غلامان بىصاحب و مهاجران و تجار و صنعتگران موجب شد که طبقهٔ چهارم بهوجود آمد و آن طبقه را 'هوتوخشان' يعنى خوب زحمتکشان نام نهادند ـ در اين رساله هم بر طبق سنت طبقات را سه تا ذکر کرده است لکن عوض 'آتوروانان' طبقهٔ چهارم ساسانى را که در آن عهد تودهٔ ناس و پيشهوران و صاحبان ميزدها و ولايم در آن شمار بودند نام مىبرد و سپس به آتشهاى کيهان هم اشاره مىکنند که از سنت بيرون نرفته باشد و هم نام هوتوخشان را که اکثريت مردم باشند برده و هم از آتشها نامى برده باشد.
|