|
برخى از آسيبشناسان اجتماعى بر اين باور هستند که عوامل زيستشناختى مانند نقض جسمانى و وضعيت خاص ژنتيکى را بايد علت کجروى اجتماعى دانست. از پيشگامان اين نظريه مىتوان سزار لمبروزو جرمشناس و پدر مردمشناسى جنائى ايتاليا را نام برد. او پس از آنکه دزد و جنايتکار معروف ايتاليائي را کالبدشکافى کرد، به اين فکر افتاد که با روشهاى تجربى و عملى مجرمان را مطالعه کند و علل اصلى جرم را براساس شيوههاى علمى پيدا نمايد.
|
|
(Cesare Lombroso (۱۸۳۶ - ۱۹۰۹ با مطالعات مختلف خود در زمينههاى گوناگون زيستشناسي، روانشناسى و جامعهشناسى راه بزرگى را براى بررسىهاى ديگران گشود و با نوشتن کتاب 'انسان بزهکار' در سال ۱۸۷۵ در ايتاليا، هيجان بزرگى در دنيا ايجاد کرد. کتاب ديگر او به نام 'جرم، علت، زمان' در سال ۱۸۸۹ منتشر شد.
|
|
Villola دزد و جنايتکار معروف ايتاليائي. در قسمت قدّامى جمجه او فرورفتگى ديده مىشد که شباهت بسيار به فرورفتگى قسمت قدامى جمجمه ميمونهاى آدمنما داشت.
|
|
او متوجه شده بود که اغلب جنايتکاران و کجروان اجتماعى در ساختمان بدن يا اعمال بدنى خود داراى نقائصى هستند. از اين مقدمات نتيجه گرفت که ميان نقص بدنى از يک سو و جنايت از سوى ديگر رابطه نزديکى وجود دارد. از اين رو، اين فکر در او قوت گرفت که جنايتکاران تابع عوامل و نيروهائى هستند که بيرون از اراده آنان است. بنابراين آنان مسئوليت ندارند و موجوداتى مضرّ به حال جامعه و خطرناک مىباشند و چارهاى نخواهد بود جزء اينکه با آنان مانند حيوانات موذى و درنده رفتار کنند؛ يعنى آنها را از ميان بردارند و نابود سازند.
|
|
اين شعر دربارهٔ آنان صدق مىکند:
|
|
|
نيش عقرب نه از ره کين است |
|
اقتضاى طبيعتش اين است |
|
|
|
اعتقاد به اينکه اين ساختمان بدن و مزاج يا خلق و خوى افراد رابطه وجود دارد از عقايد پايدار تاريخ بشرى است. يکى از قديمىترين اين طبقهبندىها، طبقهبندى 'بقراط' است که اشخاص را برحسب اينکه کداميک از مزاجها بر آنها مسلط باشد به اخلاط چهارگانه: سودائي، صفراوي، دموى و بلغمى تقسيم کرده است. بقراط براى هر يک از اين نمونهها مختصات روانى و بدنى خاصى قائل بود. در کتاب 'کليله و دمنه' نيز مىبينم وقتى که 'دمنه' را براى محاکمه به محضر قاضى بردهاند، يکى از حاضرين چنين اظهار عقيده مىکند.
|
|
بقراط (حدود۴۶۰ - ۳۷۵ ق.م) شخصيت آدمى را تابع مزاج مىپنداشت و مزاجها را برحسب غلبهٔ يکى از اخلاط تقسيم مىکرد و براى هر يک ويژگىهائى برمىشمرد:
|
|
- دموى مزاج:
|
ظاهرى خوش آب و رنگ دارد و قوى بنيه است. آدمى است خوشگذاران، خوشبين، جدى و فعال، بدون عمق و سطحي؛
|
|
- بلغمى مزاج:
|
داراى بدنى پرچربى و قطور، داراى اخلاقى زودآشنا، اجتماعي، کمفعاليت، وارفته و کندذهن.
|
|
- صفراوى مزاج:
|
باريک اندام، داراى پوست بدنى معمولاً گرم و خشک و زيتونى رنگ، و از نظر اخلاقى تندخو، زودخشم، جاهطلب، حسود و ثابت قدم؛
|
|
- سوداوى مزاج:
|
سيهچهره و دراز اندام، داراى قيافهاى پرحرکت و چشمانى درخشان. از لحاظ شخصيتي، مضطرب، نگران، ناراضي، بدبين، پرجنب و جوش ولى بدون پايدارى و استقامت.
|
|
اين بدبختى است که علامات کژىسيرت در زشتى صورت او ديده مىشود. قاضى پرسيد که آن علامت چيست؟ گفت:
|
|
علما گويند که هر گشاده ابرو که چشم راست او از چپ خردتر باشد با اختلاج (پريدن پلک چشم) دائم، و بينى او به جانب راست ميل دارد، در هر منْبتى (رُستنگاه) از اندام او سه موى رويد و نظر او هميشه سوى زمين افتد، ذات ناپاک او مجمع فساد و مکر و منبع فُجور و غَدْر (خيانت) باشد (کليله و دمنه. به تصحيح مجتبى مينوى طهراني، ص ۱۴۷).
|
|
|
نتيجهٔ بررسىهاى لمبروزو منجر به پيدائى اين نظريه شد که در هر جامعه، عدهاى ديگر مىشوند که 'جانى مادرزاد' بوده و خواه و ناخواه مرتکب جنايت مىشوند. بهنظر او چنين افرادى را مىتوان از روى علائم بدنى آنها باز شناخت. اين علائم و نشانهها عبارت هستند از:
|
|
۱. داشتن پشتى خميده، دندانهاى غيرعادي، همتراز بودن چهره، بيش از دوپستان، دو پنجه يا ده انگشت پا، گوشهاى بزرگ و چشمانى لوچ
|
|
۲. داشتن ديد بسيار قوى و علاقهمندى شديد به دريدن و خونريزى
|
|
۳. عدم تغيير رنگ در مواقع هيجان و شرم
|
|
۴. داشتن خصوصيات معکوس جنسى (علاقه شديد مردان به انجام کارهاى زنانه و عشق وافر زنان به تقليد از مردان)
|
|
۵. در مقابل درد بىتفاوت هستند و علاقه شديدى به خالکوبى دارند
|
|
۶. بهعلت ترشح نادرست غدد داخلى در جوانى احساس پيرى مىکنند
|
|
اين اصطلاح را 'جانى بالفطره' و 'جانى فطري' نيز بهکار بردهاند استعمال کلمه 'فطري' در اين ترکيب کاملاً توأم با مسامحه است، زيرا امور فطرى همگانى و ازلى و ابدى هستند و تابع زمان و مکان نيستند و استثنا در آنها راه ندارد، حال آنکه نقص مادرزادى امرى است استثنائى و حتى غيرارثي. يعنى بدون اينکه در پدر و مادر يا اجداد افراد چنين وضعى وجود داشته باشد، به آن دچار مىشوند. بنابراين، اصطلاح 'جانىبالفطره' نادرست است و محتواى آن با آنچه لمبروزو تعريف کرده تطبيق ندارد (کىنيا، ۹۷:۱۳۷۰).
|
|
لمبروزو بعدها به خاطر انتقادهاى بسيارى که به کار او شد تاحدى نظريهٔ خود را تعديل کرد و در اوايل قرن حاضر مدعى شد که حدود ۴۰ درصد تبهکاران از نظر زيستى در سطحى فرومايهتر از انسان عادى قرار دارند و نه همه آنها. بدينگونه تا حدى به تأثير محيط و وضعيت رفتار نيز توجه کرد.
|
|
|
مهمترين انتقاد به نظريهٔ لمبروزو و از سوى چارلز گورينگ (C.Goring) پزشک زندانهاى انگليس در سال ۱۹۱۳ وارد آمد. او با کاربرد روش خود لمبروزو (روش آماري) به بررسى افراد عادى و کژرفتار پرداخت و پس از اندازهگيرى بدن سه هزار مجرم در انگلستان و نيز دانشجويان دانشگاههاى آکسفورد و کمبريج و عدهاى در ارتش به اين نتيجه رسيد که آنچه لمبروزو 'نشانههاى انحطاط' خوانده بود در ميان دانشگاههيان و افراد ارتش نيز به همان وفور ديده مىشود که در ميان مجرمان. تنها فرقى که بين آنان يافت شد، آن بود که مجرمان اندکى قدکوتاهتر داشتند که گورينگ اين امر را معلول اين دانست که مجرمان از طبقهٔ اجتماعى و اقتصادى فقيرترى هستند.
|
|
گورينگ نتيجه تحقيق خود را در سال ۱۹۱۳ در کتابى به نام 'محکوم انگليسي' (The English Convite) انتشار داد و اعلام کرد که بين افراد جنايتکار و عادى از نظر جسمانى فرقى نيست و تبهکارى با زشتى يا زيبائى چهره و اندام، کوتاهى يا بلندى قد، يا دست و پا ارتباطى ندارد.
|