تحقيقات کتل در موضوعات پراکنده در مجلات و کتب مختلف به چاپ رسيده بود. در سال ۱۹۱۴ شش نفر از شاگردان او سعى کردند اين پژوهش را جمعآورى و تحت شش عنوان درآورند، اين شش عنوان عبارت بودند از: زمان واکنش، تداعي، ادراک و خواندن، پسيکوفيزيک، تعيين اولويت ارزشها و تفاوتهاى فردي. در سال ۱۹۴۷، سه سال پس از مرگ او، همکاران وى دو مجلد از مهمترين تحقيقات (۲۹ عدد)، سخنرانىها، مقالات (۴۱ عدد) و منابع پژوهشى او (۱۶۷ عدد) را به چاپ رساندند.
از جهت پژوهش در زمانهاى واکنش، هنمن (Henmon)، کتل را در رديف وونت قرار داد. کتل بررسىهاى خود را در هاپکينز آغاز کرد و آنها را با خود به لايپزيگ برد. وى شايد در سال ۱۹۰۲ تمام جوانب اين رشته را مورد مطالعه قرار داده بود. او در ارتباط با وسايل و ابزار آزمايشگاهي، به اصلاح کرونوسکپ (Chronoscope) پرداخت و يک 'کليدلب' (Lip-key) 'کليد صدا' (Voice-key) براى سنجش واکنشهاى صوتى اختراع کرد.
او به منظور رعايت عينيت و علمى بودن روش، سعى کرد انحرافهاى افراطى در زمان را طبق قوانين آمارى ناديده بگيرد؛ زيرا معتقد بود که ظاهراً تمام انحرافها بهعلت عدم توجه، ايجاد مىشود. بررسى او از زمان عکسالعمل بهعنوان تابعى از يک عضو حسى و موضع و محل پيرامونى محرک لمسي، در لايپزيگ آغاز شد و در کلمبيا به اتمام رسيد. در واقع اين آزمايش قديمى هلمهولتز دربارهٔ سرعت هدايت تکانش حسى و حرکتى بود. البته کتل به نتيجهٔ سادهاى نرسيد، زيرا عوامل بسيار ديگرى بر نتايج بهدست آمده تأثير مىگذاشت. کتل همچنين در زمينهٔ و شناخت (Discrimination) (که بين آنها مانند پيروان خوب وونت تفاوتى قائل نبود) به تحقيق پرداخت.
پژوهشهاى وى در مورد زمان تصميم (اراده)؛ و جداول مربوط به 'زمانهاى ادراک' (Perception - Times) و 'زمانهاى اراده' (Will - Times) براى تشخيص نورها، رنگها، تصاوير و لغات، مشهور بود و مکرراً بهعنوان مرجع از آنها ياد مىشد. با تمام اين پژوهشها دربارهٔ زمان واکنش، معهذا کتل به اعتبار 'روش تفريقي' (Subtractive Method) که توسط آنها اين زمانها بهدست مىآمد، زياد اعتماد نداشت؛ روشى که حتى در لايپزيگ نيز بر اثر انتقاد کالپى از رواج افتاد. کتل همچنين زمان تداعى را مورد بررسى قرار داد، ابتدا، تداعىها غير آزاد (Constrained Association) و بعداً، تداعىهاى آزاد را بررسى کرد. نتايج اين پژوهشها نيز در راستاى تحقيقات علمى در نوع خود، کلاسيک هستند. وى رابطهٔ بين مدت واکنش و شدت محرک، دقت و تمييز را بررسى نمود و نتايج تحقيقات وى نشان داد که احتمال سنجش هريک از اين عوامل، براساس زمان واکنش وجود دارد. اين نوع اندازهگيري، يک روش جديد در پسيکوفيزيک محسوب مىشود.
به تحقيق کتل در زمينهٔ تداعى اشاره کرديم. مقاله او در تداعى کنترل شده در سال ۱۸۸۷ و در مورد تداعى آزاد، در سال ۱۸۸۹ منتشر شد. اين مقالهها بهعنوان بنياد تمام روشهاى تداعى که امروزه بهکار برده مىشود، بهحساب مىآيد. کتل بهطور مبهم به اهميت آنها پى برده هنگامى که نوشت: 'واکنشها براساس تداعي، زندگى روانى را بهشکل تعجبآورى عريان مىسازند؛ ولى هميشه کاملاً راضىکننده نيست.' او همچنين کارهاى مقدماتى را در زمينهٔ آزمونهاى تداعى لغات که بعداً کنت (Kent) و روزانف (Rosanoff) آن را تکميل کردند، انجام داد و فهرستى از لغات ساخت که پايه و اساس فهرستهاى بعدى شد. بررسى بيشتر روش تداعى را شاگردان او در کلمبيا پيگيرى کردند.
کتل دربارهٔ زمان ادراک و زمان خواندن نيز پيشگام بود. وى زمان شبکيه را براى ادراک بصرى بررسى کرد. سپس 'زمانى را که جهت ديدن و ناميدن اشياء لازم است' - مانند رنگها، اشکال، حروف و جملات - مورد تحقيق قرار داد. او با استفاده از روش تاچيس ترسکوپ (Tachistoscope) دريافت که زمان براى هريک از اين اشياء، کاهش مىيابد، زمانى که اشيائى که همزمان ارائه مىشوند، به تعداد کمي، مثلاً به پنج عدد افزايش يابند. اين دادهها، اطلاعات کلاسيک براى فراخناى توجه (Range of Attention) شده گو اينکه علاقهٔ کتل در اين موضوع نبود، بلکه در رابطه زمان واکنش با مشابهت در ادراک بود. تعداد بيشترى حروف را در زمان کوتاهى مىتوان درک کرد، هنگامى که آنها يک لغت بسازند، يا لغات بيشترى قابل درک هستند، زمانى که آنها جملهاى را تشکيل دهند. اين وضع، بهعلت تشابه است. همچنين کتل نشان داد که زمان خواندن براى زبانهاى مختلف برحسب تشابه، متفاوت است، بدون اينکه خواننده بداند که زمانهاى آنها تفاوت دارد.
کتل مانند گالتن در موضوع پسيکوفيزيک، قانون خطا را تأييد کرد. وى بههيچوجه با رويکرد سنتى دانشمندان آلمانى مانند فخنر، ميولر و وونت که همان دروننگرى بود، موافقت نداشت. او اعتقاد نداشت که قضاوت افراد دربارهٔ فاصله، بهوسيلهٔ روش دروننگرى مىتواند کاملاً معتبر و قابل اعتماد باشد. وى معتقد بود که ما محرک را مىسنجيم و قضاوت مىکنيم و نه احساس را که آنها نيز دو موضوع مختلف هستند. گاس (Gauss) براساس 'قانون خطاهاى مشاهده' (Law of Errors of observation) قابل توجيه است. او در سال ۱۹۰۴ نوشت: 'بهنظر مىرسد بيشتر کارهائى که توسط من يا در آزمايشگاه من انجام شده، بههمان اندازه از دروننگرى استقلال دارد که از جانورشناسى يا فيزيک مستقل است.'
کتل روش 'خطاى متوسط' (Average Error) فخنر را بر اين اساس مورد انتقاد قرار داد که زمانى که آزمودنى براى برابرکردن محرکها لازم دارد خود را تطبيق دهد، کنترلشده نيست، بنابراين، متغيرهاى بسيارى ممکن است تأثير داشته باشند. او به روش 'حداقل تفاوت محسوس' (Jnd) نيز ايراد گرفت. براين اساس که واژهٔ مساوى (Equel) که به محدودهاى از محرکها اطلاق مىشود، کاملاً متکى به روش دروننگرى است و در عمل، بسيار متغير است.
کتل به روش سوم فخنر، يعنى 'روش محرکهاى ثابت' (Method of constant stimuli)، تمايل بيشترى نشان داد. اين روشى است که از 'قانون خطاى معمولي' (Normal law Error) استفاده مىکند. کتل به اين نتيجه رسيد که اين 'آستانه' نيست که محدودهٔ حوزه برابرىها (Range of The Region of Equality) را مىسنجد، بلکه 'خطاهاى احتمالى قضاوت' (Probable Errors of judgement) است؛ برآيندى که بيشتر در تأييد کارهاى گالتن است تا تحقيقات فخنر. بالدوين معتقد بود که کتل در حد تقدس به روش 'خطاى احتمالي' مىنگريست. شايد هم اين قضاوت صحيح باشد. زيرا او آنقدر منزلت اين روش را بالا برد که آن را جايگزين مفهوم 'آستانه' - که تا آن زمان حکومت مطلق داشت - کرد.
خدمات کتل در زمينه پسيکوفيزيک
کتل علاوه بر ساختن دستگاهها و ابزار پسيکوفيزيک، دو خدمت بزرگ ديگر نيز در اين زمينه انجام داد. وى و همکاران او فولرتون (G.S.Fullerton)، يک قانون مجذور به جاى قانون وبر پيشنهاد کردند. يعنى بهجاى S = KlogR معادلهٔ S = K √ R قرار گيرد، البته آنها در اينجا احساس (S) را توصيف نمىکردند، بلکه هدف آنها توصيف خطاى مشاهده بود. جانشين کردن اين معادله بهجاى معادلهٔ اول، تاحدى برمبناى نظرى و تاحدى بر پايهٔ يافتههاى عينى قرار داشت. در اينجا نيز مشاهده مىکنيم که هيچ سنتى براى کتل، آنقدر تقدس نداشت که مورد اعتراض قرار نگيرد. خدمت ديگر کتل را قبلاً بيان کردهايم؛ و آن عبارت است از روش جديد پسيکوفيزيک او که در آن مقدار تفاوت حسى براساس رابطهٔ معکوس آن با زمان واکنش، سنجيده مىشود.
کمى خارج از محدودهٔ پسيکوفيزيک، اختراع کتل تحت عنوان 'روش ترتيب امتياز' (Method of order of merit) يا 'ترتيب نسبي' (Relative Position) را مىتوان نام برد. وى از اين روش، نخستين بار با ترتيب دادن درجات مختلف رنگ خاکسترى استفاده کرد. استفادهٔ بعدى کتل از اين روش، در ارتباط با بررسى افراد برجسته و بهخصوص دانشمندان آمريکائى بود. براساس رتبهبندى بهوسيلهٔ افراد مختلف از يک دانشمند، او توانست وضع هر شخص نسبت به ديگران و احتمال خطاى آن را اندازهگيرى کند. اين روش بهخصوص در دست شاگردان کتل، مورد استفاده فراوان داشته است. وى براساس اين روش، مطالعات وسيعى از ويژگىهاى افراد برجسته را بهدست داد و اساس مهمترين و برجستهترين دانشمندان را بهطور متناوب، منتشر کرد.
چنانکه خواهيم ديد، محور اصلى تمام اين مطالعات و تحقيقات، مسئلهٔ تفاوتهاى فردى (Individual Differences) است. کتل در سال ۱۸۹۰ مقالهاى در باب آزمونهاى روانى و روانسنجى به چاپ رساند. مقالهٔ ديگرى در اندازهگيرى حواس و قواى ذهنى در سال ۱۸۹۳ منتشر کرد. ولى بهطور کلي، تحقيقات وى محدودتر از نفوذ او براى گسترش و تعميم آزمونهاى روانى بود.
توراندايک شاگرد او بود و پس از ساختن آزمونهائى براى حيوانات بهصورت جعبههاى معما، کتل به او توصيه کرد که شبيه آنها را براى آزمودن کودکان در دانشگاه کلمبيا تهيه کند. دانشگاه کلمبيا سالها رهبرى اين نهضت را بهعهده داشت. کتل و توراندايک جوّ غيرقابل مقاومتى ساخته بودند. کتل که از پيروى کردن وونت سرباز زده بود، بعداً تأثير خود را در تمام نقاط آمريکا در حال گسترش يافت. که عمدتاً توسط دانشجويان وى صورت گرفت. البته جوّ آن زمان آمريکا نيز کمککننده بود. همانطور که گفتيم، فضا و جوّ فکرى آمريکا، آمادهٔ ترويج چنين روانشناسى بود. اما روانشناسى کتل چيزى بيش از آزمونهاى رواني، زمان واکنش، استفاده از روشهاى آمارى و قضاوتهاى عينى متفاوت با دروننگرى است، بلکه نوعى روانشناسى درباره توانائىهاى بشرى است. هدف آن، تعيين توانائىهاى انسانهاى در شرايط مختلف است. البته علاقهمندى زيادى به تجزيه و تحليل اين توانائىها و بهعلل فيزيولوژيک آنها نيز توجهى نداشت. هدف آن، توصيف طبيعت بشر در ارتباط با دامنه و متفاوت بودن استعدادها در افراد است. اين روانشناسى توانشها، البته نوعى روانشناسى کنشى است؛ گو اينکه فلسفهگرايان ممکن است چنين نامى را به آن ندهند. معهذا شناخت اعتبار اين نهضت، حائز اهميت است. زيرا تقريباً بيشتر از 'مکاتب' ديگر، نشاندهندهٔ سبک آمريکائى است.
دشوار است بتوانيم تصويرى دقيق از تأثير کتل بر شاگردان وى ترسيم نمائيم. طى ۶۵ سال، يعنى از ۱۸۸۴ تا ۱۹۴۸، دانشگاه کلمبيا تعداد ۳۴۴ درجهٔ دکترا در روانشناسى اعطاء کرد - بيش از هر دانشگاه ديگر - فهرست تعدادى از شناخته شدهترين افرادى که تحت نظر مستقيم کتل به دريافت اين درجه، نائل آمدند، بهقرار زير است:
توراندايک (۱۸۹۸) که کار آزمايشگاهى را با آزمايشهاى حيوانى شروع کرد برجستهترين رهبر در قلمرو آزمونهاى روانى شد. وودورت (۱۸۹۹) که همکار و جانشين کتل در کلمبيا شد. فرانز (۱۸۹۹) که شهرت وى به علت تحقيقات آن در مسئله موضعى بودن فعاليتهاى مغزى بود. کلارک ويسلر (Clark Wissler) (۱۹۰۱) مردمشناس و روانشناس، ديربورن (Dearborn) (۱۹۰۵)؛ روانشناسى آموزشى در هاروارد؛ وارنربروان (Warner Brown) (۱۹۰۸) روانشناس ارشد آزمايشگر در دانشگاه کاليفرنيا، هالينگ ورث (H.L. Holling worth) (۱۹۰۹) نويسندهٔ بسيارى از کتابها در مباحث گستردهٔ روانشناسي؛ استرانگ (E.K.Strong) (۱۹۱۱) که شهرت وى به مناسبت کارهاى او در زمينهٔ روانشناسى صنعتى و علائق حرفهاى است؛ پافن برگر (A.T. Poffenberger) (۱۹۱۲) که بعداً جانشين وودورت در کلمبيا شد؛ دشيل (J.F.Dashiell) (۱۹۱۳) رفتارگرائى در دانشگاه کاروليناى شمالى (North Carolina) (۱۹۱۳) کِلى (T.L. Kelly) (۱۹۱۴) يکى از روانشناسان آمارگر بسيار برجستهٔ آمريکا؛ گيتس (A.T. Gates) (۱۹۱۷) استاد دانشگاه کلمبيا و در بين اسامى داده شده، جوانترين آنها بود.