پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی


ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی    نهاده جام چو خورشید بر کف دستی
ز نوبهار رخش این جهان گلستانی    به پیش قامت زیباش آسمان پستی
فروگرفت مرا مست وار و می‌گفتم    بجستمی من از او گر بهانه‌ای هستی
بگفت حیله مکن هین گمان مبر که اگر    تن تو حیله شدی سر به سر ز ما رستی
بریخت بر من از آن می که چرخ پست شدی    اگر ز جرعه آن می دمی بخوردستی
بتاب مفخر ایام شمس تبریزی    ایا فکنده در این بحر نور شستستی
همچنین مشاهده کنید