|
|
|
در فاصلهٔ يک نسل، روابط پدر و مادر و پدر با فرزند بسيار دگرگون گشته است. با استفاده از راههاى پيشگيرى از باردارى مادر مىتواند در مورد زنان تولد فرزند خود تصميم بگيرد. در پارهاى از کشورها، مادر حق سقط جنين دارد، يا با استفاده از نطفهٔ پرورشى، مىتواند بىدخالت مرد بچهدار شود. در اين ميان، پدر به ناگزير بخشى از اقتدار گذشته را از دست داده است.
|
|
|
|
|
اينگونه است که پدر ديگر همان تصوير پيشين را در ذهن افراد خانواده ندارد، او مقام برترى را که سالها با تمام امتيازات وى حفظ کرده بود، از دست داده است.
|
|
اين دگرگونىها بىسر و صدا انجام شده است. ولى اکنون زمانى فرا رسيده است که وقتى مادر از نفس افتادهاى که روز به روز بيشتر خارج از خانه کار مىکند، پدر را به يارى مىطلبد، او نيز به نوبهٔ خود مراقبت از نوزاد را بهعهده مىگيرد. اين حادثهاى است که بيش از پيش مايهٔ شگفتى شده و به همين دليل نام 'پدر امروزى' را به او دادهاند. به نظر مىرسد تغيير آرام و رسوم و طرز فکر بيش از تغيير قوانين و پيشرفت علم اهميت داشته است.
|
|
عادت جديد به سرعت همهگير شده و هر روز شاهد شمار بيشترى از پدرانى هستيم که نوزاد آنها را در کالسکه به گردش مىبرند يا پوشک او را عوض مىکنند. اين مراقبتها باعث نزديکى بيشتر پدر و فرزند مىشود. بنابراين پدر و فرزند زودتر با يکديگر ارتباط برقرار مىکنند.
|
|
|
|
|
پيشتر، اغلب پدران نمىدانستند که مىتوانند با فرزند آنها حرف بزنند: آنقدر به آنها گفته بودند که نوزاد تا چند ماه جالب نيست، و اگر چه روح دارد، هوش و حواس ندارد، که حتى پدر علاقهمند به نوزاد، تمايلى به مراقبت از وى نشان نمىداد. او صبر مىکرد تا نوزاد زبان باز کند، و در اين فاصله طفل يکسره به مادر سپرده مىشد. اکنون که نوزاد را در آغوش پدر جاى مىدهند، او دريافته است که مىتواند از بدو تولد با فرزند خود رابطه برقرار کند.
|
|
برازلتون از استعدادهاى نوزاد، توان او در برقرارى ارتباط، و نياز او به حرف زدن، سخن مىگويد و در فيلمى بهنام 'نوزاد هم انسان است ـ Le bebe est une Personne' ، نظر پدران را به اين نکته جلب مىکند.
|
|
در ابتدا پدر نيز مثل مادرى که در برابر نخستين فرزند وى قرار مىگيرد، بىتجربه است، اما او به سرعت کارها را فرا مىگيرد. البته شيوهٔ کار پدر با مادر فرق دارد، و همين مايهٔ غنى شدن تجربههاى طفل مىشود.
|
|
پدر سنتى از رسم افتاده است، ولى هنوز هم نمونههائى از آن را در پارهاى از خانوادهها مىبينيم، در اين خانوادهها زن معمولاً در خانه است و مرد در خارج از خانه کار مىکند. برخى از زوجها از اين وضع خشنود هستند. ولى گاهى برخى از زنان مايل هستند که پدر مشارکت بيشترى در مراقبت از طفل نياز به انگيزهاى دارد که شايد محيط تربيتى چنين پدرى آن را در او بهوجود نياورده است. ولى اگر پدر به اهميت ارتباط وى با طفل پى ببرد، شايد بتوانيم او را در اين راه پيش ببريم، در اين حالت شايد پدر و فرزند ديرتر به هم نزديک شوند، ولى در اين ميان طفل نقش مهمى بازى مىکند.
|
|
پدرانى هم هستند که آروزهاى آنها اين است که همهٔ کارها را درست مثل مادر انجام دهند، اما طفل نيازى به دو مادر ندارد، يک مادر براى او کافى است، او به پدر هم نيازمند است. پدر و مادر نمىتوانند جاى يکديگر را بگيرند.
|
|
پدر و مادر دو نفر با جنسيتهاى مختلف هستند، و اين لازم است زيرا هر يک از آنها حرکات، رفتار و گرايشهاى مخصوصى را به طفل القاء مىکند. از سوئى بچه براى تشخيص جنسيت خود نيز به الگوئى نياز دارد.
|
|
رابطهٔ بسته و محدود بين پدر و فرزند مطلوب نيست. طفل بايد بفهمد که شخصيتى جدا از پدر و مادرش دارد و چون فردى خود مختار زندگى کند که رفته رفته بهظسوى استقلال گام برمىدارد.
|
|
پدرى که در قالب مادر فرو مىرود هم براى طفل سودمند نيست. طفل نياز به شکفتن دارد، و امکان اين شکفتگى نه تنها در رابطهاى دو جانبه و جداگانه با هر يک از والدين، بلکه در رابطهاى سه جانبه که هر يک از والدين نقش خود را در آن بازى کند، فراهم مىآيد.
|
|
سرانجام پدرانى هستند که به راحتى به زن خود کمک مىکنند، بىهيچ دشوارى، هر دو از طفل مراقبت مىکنند، و در اين ميان نقشها و کارها را بين خود تقسيم مىکنند. در کوتاهترين مدت و در طولانى مدت، فرزند آنها که هوشيارتر و با اعتماد به نفس بيشر بار مىآيد از اين رابطه سود مىبرد و اين به نفع پدرى هم هست که نقش جديد خود را به آسانى مىپذيرد و از مسئوليتهاى خود آگاه است. اين رابطهٔ سه جابنه پدر، مادر، فرزند مايهٔ ارتباطى متعادل مىشود ولى والدين بايد در حين بزرگتر شدن طفل، رابطهٔ دو جانبه و خصوصى خود را حفظ کنند. اين کار به نوعى هوشيارى نيازمند است: والدينى را مىبينيم که به کلى در زندگى فرزند خود غرق شدهاند، و بى آنها به هيچ جا نمىروند.
|
|
هر پدرى کم و بيش به يکى از نمونههاى ياد شده شبيه است؛ البته پدر به آن نمونهاى شبيهتر است که مادر با آن موافقتر است. پارهاى از مادران توقعاتى متضاد دارند: مىخواهند پدر در مراقبت از طفل مشارکت داشته باشد، اما حق انتقاد از او را در صورت ناشيگرى براى خود حفظ مىکنند؛ مىخواهند در اعمال قدرت با پدر شريک باشند، ولى او را به بىعرضگى متهم مىکنند؛ مىخواهند که پدر آنها را يارى کند، ولى دوست دارند خود را تنها کسى بنمايانند که مىداند همهٔ کارها را چگونه بايد انجام داد؛ مىخواهند پدر بيشتر از طفل مراقبت کند، ولى اگر طفل در صورت نياز پدرش را بخواند به او حسادت مىکنند.
|
|
همانگونه که 'آلدونورى ـ Aldo Naounr' مىگويد: 'اين مادر است که شالودهٔ روابط پدر و فرزند را مىريزد. اين مادر است که مقام پدر را به طفل نشان مىدهد، همزمان طفل را با دنياى نمادها آشنا مىکند. مادر به طفل مىفهماند که تنها مادر در زندگى او اهميت ندارد، و مادر فقط يکى از دو والد است و قدرت تام در اختيار او نيست، بلکه در اعمال اين قدرت با پدر شريک است، و قسمتى از پيوند بيولوژيک مادر و فرزند نيز مديون پدر است. تنها در اين شرايط است که اگر پدر بخواهد، مىتواند مقامى را که دوست دارد در زندگى فرزند خود بهدست آورد' .
|
|
پس از مدتى اين پدر است که کودک را در مستقل شدن در برابر مادر يارى مىکند؛ اين پدر است که همزيستى طبيعى نخستين هفتههاى مادر و فرزند را متوقف مىسازد، و مانع از آن مىشود که اين همزيستى به حمايت مادرانهٔ خفقان آورى بدل شود.
|
|
پس نقش پدر و مادر در زندگى کودک متفاوت و در عين حال مکمل است.
|
|
اين تصوير کمال مطلوب خانواده است، البته ممکن است عملى کردن آن دشوار باشد، و بهويژه که در جامعهٔ امروزى ايفاء نقش پدر آسان نيست؛ او بايد با طفل رابطهاى نزديک برقرار کند بىآنکه جايگاه خود را از دست بدهد، بايد از طفل مراقبت کند. بىآنکه جاى مادر را بگيرد يا رابطهٔ طفل به او محدود شود. پس از آنکه طفل به يارى مادر روابط نزديکى با پدر پيدا کرد، پدر بايد کمک کند تا از وابستگى طفل به مادر کاسته شود؛ و سرانجام پدر و مادر به يارى هم بايد احساس امنيت عاطفى مورد نياز طفل را به او القاء کنند.
|
|
تصوير پدر امروزى که از يک نسل پيش بهوجود آمده، جايگزين تصوير پدرى شده که قرنها در اذهان بود. چنين پدرى از ارتباطى که با فرزندان وى برقرار مىکند، خوشحال است، بايد به او فرصت دهيم تا جايگاهى مشخصتر در جامعه پيدا کند.
|