|
|
|
در اين قرن جملههاى عربى مرکب رواج مىگيرد از قبيل: علىاختلاف طبقاتهم و درجاتهم ـ کرّة بعد اخرى ـ بالمره ـ مرفوعالطمع ـ مسلوب اليد ـ مکشوفالعورة ـ خليعالعذار ـ مقبولالقول ـ شديدالباس ـ حسبالامر ـ محبوبالقلوب ـ قرّةالعين ـ مکشوفالوجه ـ فهوالمراد ـ الخيرفيما وقع ـ لامحاله ـ رباطالخيل ـ رجعالقهقرا ـ العوداحمد ـ نصفالنهار ـ علىالطليعه ـ منالفلقالىالغسق ـ فىالجمله ـ فىالواقع ـ فىالحال ـ فىالفور ـ بقيةالسيف ـ علىالتوالى ـ علىالتحقيق ـ علىاَيّحال ـ علىاَقبحالحال ـ علىاحسنالحال ـ حسبةلله ـ حسبالمدّعا ـ بينالجانبين ـ علىاسرعالحال ـ علىجَناحالاستعجال ـ علىحِده ـ ماقبل ـ مابعد ـ محضاًلله ـ قربةًالىالله ـ و اخوات اين ترکيبها که حصر همه موجب ملال است و چون در شرف تغيير و تبديل اين الفاظ برآمدهاند در اثبات آن همه فايدتى مترتب نيست.
|
|
|
لغات مغولى که بر لغات سابق و اسبق علاوه شده است
|
|
يراق (اسلحهٔ مرد و مرکب) قجرچى (رابط) کنکاج و کنگاش (مشورت) اُلکا (نام قسمتى از اِستان) بلوک (نام قسمتى از دهات) يورت (سر منزل) قاپچى (حاجب) قوشچى (بازدار) باشماقچى (کفشدار) آغروق (بنه و ساز و برک) قورخانه (زرّادخانه) جيباچى (زرهگر) حبيبا (اسلحه ـ جبه ـ زره چرمى و آهندار) جيباخانه (زرادخانه) انچکى (مرادف صاحب منصب) کيجم (برگستوان و پوشش اسب) قورچى (جاندار) قشون (ارتشتاران) يورش (حمله) تواچى (محاسب) تغوز يا تقوز (مبلغى که معين باشد از اسب يا قماش، چنانکه گويد يک تقوز اسپ و يک تغوز قماش پيشکش کرد) اکلکا (انعام) موچلکا (محضر و صورتمجلس) شيلان (موقع صرف ناهار و صلاى طعام) منغلاى (مقدمةالجيش) يلجار (ايلجار و حرکت چريک و حشم) برانغار (ميمنه) جوانغاز (ميسره) قول (قلب) يلغار (يرغه ـ راندن تند) ييلاق (سردسير) قشلاق (گرمسير) کومک (مدد) قمچى (تازيانه) قيچى (مقراض) ساورى (هديه) نالان (تاراج) دومان (طوفان) قدغن (نهي) قروق (مخصوص) آقا (عنوان برادر و بينالاعمامخان) آغا (لقب زنان حرم) خانم و بيگم (لقب زنان خان و بيک) يساول و شقاول (مناصب لشگري) داروغه (کلانتر) بيگلربيگى (بيگ بگان که منصبى بوده است) کوتل (ظ: مغولى است تپه و گردنه و اسپ يدک) اولجا ـ اولجه ـ چپاول (غارت) آذوغه (خواربار) و صدها لغات ديگر که از بين رفته يا فارسى شده است.
|
|
|
جمع بستن به الف و تا در لغات فارسى
|
|
از قديم گاهى کلمهٔ 'پند' را بر 'پنديات' و باغ را بر باغات و ديه را بر ديهات، جمع مىبستند و از اين قرن به بعد قسمتى ديگر هم بر اين لغات افزوده شد، مانند: مازندرانات ـ خراسانات ـ گيلانات ـ شروانات ـ جنگلات ـ ييلاقات ـ قشلاقات ـ آغروقات ـ تنسوقات ـ بيلاکات ـ وجوهات ـ مرسومات ـ مواجبات ـ ماليات ـ مالوجهات ـ ديوانات ـ يرليغات ـ کنکاجات ـ تومانات ـ نوشتجات ـ و غيره.
|
|
|
نثر و نظم ترکى پيش از اين رونق و شيوعى نداشت اما اميرعلى شير نوائى که از امراى بزرگ و همه کارهٔ دولت سلطان حسن بايقرا (از نوادگان تيمور) بود، شروع به گفتن شعر ترکى کرد و خمسهٔ نوائى را بر منوال خمسهٔ نظامى عليهالرحمه بگفت و ديوان غزليات بپرداخت که امروز مشهور است، ميرزايان تيمورى نيز بعد از او مانند ظهيرالدين محمدبابر و غيره، شعر ترکى گفتهاند و در نثر نيز تزوک بابر به ترکى جغتائى مشهور است و در اسلامبول نيز فضلاى ترک کتب به ترکى عثمانى نوشتند و ترجمهٔ کتب فارسى به ترکى جسته جسته در مملکت 'عثمانلو' رواج گرفت.
|
|
|
دورهٔ اميرتيمور و شاهرخ و اولاد او و سلطان حسين بايقرا ـ يعنى مدت صد و پنجاه سال، خط تعليق و ثلث و نستعليق طورى ترقى کرد که مافوقى بر آن متصور نبود و خطاطان مانند بايسنقر پسر شاهرخ در خط ثلث و سلطان على مشهدى و ميرعلى تبريزى و سلطان محمد و غير هم در نستعليق که تازه صورت زيبائى و رونق پيدا کرده بود سرآمد شدند.
|
|
در تذهيب و تجليد و صحافى نيز استادانى پيدا شدند و در فن نقاشى و ريزهکارى نيز مانند مولانا ميرک نقاش و استاد کمالالدين بهزاد، بزرگانى بهوجود آمدند که هر يک شهرهٔ عصر و معروف زمان خود بودهاند ـ اين سه صنعت در هندوستان نيز به اهتمام خاندان تيمورى رونق تمام يافت ليکن در عثمانى چنانکه بايد و شايد، تذهيب و خط نستعليق و نقاشى رونق نگرفت و کارهاى آن کشور شباهت به کارهاى خراسان و دهلى ندارد و پستتر است و بعدها خط ثلث و نسخى به شيوهٔ ياقوت مستعصمى در خاک عثمانى ترقى کرد و مىتوان گفت اين دو شيوه خط در استانبول بيش از ايران رونق گرفت.
|