|
داريل بم (۱۹۷۲)، نتايجى را که نظريهٔ ناهماهنگى بهدست آورده است قبول دارد، اما لزومى نمىبيند که آنها را با حالت تنش درونى تبيين کند. بهنظر او، فرآيندهائى که در اسناد علّى وارد عمل مىشوند، در اين مورد کافى خواهند بود.
|
|
بهنظر او، ما با همان شيوهاى که ديگران را مشاهده مىکنيم، خودمان را نيز مورد مشاهده قرار مىدهيم. اگر موقعيت (علت بيروني) اجازه ندهد که رفتار خود را تبيين کنيم، آن را به يک علت درونى نسبت خواهيم داد. مثلاً، نامهرسان، مسلماً معتقد نيست که چون هر روز نامههاى مشتريان را بهدست آنها مىرساند، محبت خاصى در حق آنها روا مىدارد. منبع بيرونى رفتار، يعنى شغل نامهرسان، آنقدر روشن است که به مجال فکر کردن دربارهٔ مشتريان را نمىدهد. اما اگر، پس از انتقال به محل ديگري، به ارتباط خود با يکى از مشتريان قديمى ادامه دهد، در آنصورت نخواهد توانست رفتار خود را براساس موقعيتهاى بيرونى توصيف کند. بايد پذيرفت که او شخصاً دوست دارد بهطور مرتب به ملاقات مشترى سابق خود برود و کسى او را براى اين کار مجبور نمىکند.
|
|
همين نتيجهگيرى در مورد آزمودنىهائى نيز صدق مىکند که تحت آزمايش ضدنگرشى قرار مىگيرند:
|
|
چون نمىتوانند براى تبيين رفتارهاى خود علت بيرونى پيدا کنند، طبيعتاً به اين نتيجه مىرسند که علت رفتار در وجود خود آنها است. اين نوع رفتار، مطالب ارائه شده در چارچوب ناهماهنگى شناختى را، با اينکه حالت تنش حاصل از ناهماهنگى درونى وجود ندارد، نفى نمىکند. آنها خودشان را مورد مشاهده قرار مىدهند و خيلى ساده نتيجهگيرى مىکنند.
|
|
هر چند که دو نظريه، در مورد تبيين خود از فرآيندهاى درونى تغيير نگرش، توافق ندارند، دستکم در يک نکته به هم مىرسند:
|
|
هر دو قبول دارند که وقتى هدف، متقاعد کردن فرد براى اتخاذ يک رفتار است، تقويت نه تنها هميشه لازم نيست بلکه خوب هم نيست. در اين رابطه، ليپر و همکاران او (۱۹۷۳)، به گروهى از کودکان، به خاطر بازى کردن، پاداشهائى مىدهند، اما به گروه ديگر پاداش نمىدهند. چند هفته بعد، پژوهشگران دوباره از کودکان مىخواهند که بازى کنند اما اين بار هيچ پاداشى قول نمىدهند. کودکان گروه کنترل، خودبهخود بازى را از سر مىگيرند، اما در مورد افراد گروه آزمايشى اين حالت مشاهده نمىشود.
|
|
- تبيين اين پديده آسان است:
|
کودکان، براى بازى کردن، به هيچ تقويت بيرونى نياز ندارند. پاداش دادن به آنها بىفايده است، زيرا توجه آنها را از بازى منحرف مىکند. بهعلاوه، تقويت موجب مىشود که انگيزش درونى آنها به انگيزش بيرونى تبديل شود و نگرش آنها بر حسب حضور تقويتهاى بيرونى و اهميت آنها تغيير کند. با اين همه، بايد يادآورى کرد که نظريهٔ بم، اجتناب از هر نوع تقويت خارجى را توصيه نمىکند. تنها کارى که اين نظريه انجام مىدهد اين است که ما را از تغيير ديدگاه حاصل از تقويت بيروني، زمانىکه ضرورت ندارد، آگاه مىسازد.
|
|
- دو نظريه در اين نقطه نيز توافق دارند:
|
اگر نگرش مىتواند رفتار را تعيين کند، عکس آن نيز بايد درست باشد. يعنى رفتار نيز بايد نگرش را تعيين کند. اين کار ممکن است به يکى از دو علت زير باشد:
|
|
۱. براى توجيه تصميمگيري، اگر در خلاف جهت اعتقادات خود عمل کنيم، احساس ناراحتى خواهيم کرد
|
|
۲. وقتى نمىتوانيم رفتار را با عوامل بيرونى توجيه کنيم، قوانين اسناد موجب مىشود که در درون خود به دنبال علت يا علتهاى آن بگرديم. هر دو علت ما را به يک نتيجه مىرساند:
|
|
مىتوانيم نگرشهاى خاص خود را از روى رفتارهاى خود استنتاج کنيم يا حتيٰ آنها را تغيير دهيم.
|
|
|
ناهماهنگى يا ادراک از خود
|
|
نظريههاى ناهماهنگى شناختى و ادراک از خود، مواردى هستند که در آنها دو شيوهٔ ديدن و تبيين کردن موضوعهاى معين، به يک اندازه بررسى و درک مىشود. احتمالاً گفت اينکه کدام يک از اين دو مفهوم بر ديگرى برترى دارد، مفيد نباشد. فازيو (Fazio) و همکاران او (۱۹۷۷) معتقد هستند که اين دو نظريه در موقعيتهاى متفاوت کاربرد دارند:
|
|
وقتى اختلاف بين رفتار و نگرش زياد است، بهتر است که تغيير نگرش با نظريهٔ ناهماهنگى شناختى تبيين شود، برعکس، وقتي، از نظر فرد، اختلاف قابل تحمل است، نظريهٔ ادراک از خود به نتايج بهترى مىرسد.
|