پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
فرنولوژى اسپرزهايم و گال (۲)
فرنولوژى جاذبهٔ فوقالعادهاى براى عموم مردم داشت. مهمترين و بزرگترين معمائى که براى انسان وجود دارد در درجه اول وجود خود او و در درجه دوم وجود ديگران است. در فرنولوژى بهنظر مىرسيد که انسان کليد اين معما را يافته است، کليدى که در آزمايشگاه علم ساخته شده و کاربرد آن بسيار ساده است. اين ديدگاه در واقع نوعى الهام علمى تلقى مىشد. بهعلاوه مردان متفکر زمان علاوه بر گال و اسپرزهايم نيز از آن جانبدارى مىنمودند. شايد مهمترين اين افراد جورج کمب (George Combe) (۱۸۵۸-۱۷۸۸) بود. او که يک اسکاتلندى بود پس از تحقير فرنولوژي، تحت تلقينات اسپرزهايم به آن گرويد، از سال ۱۸۱۷ تا زمان مرگ به سال ۱۸۵۸ از آن بهشدت پشتيبانى نمود. او درباره فرنولوژى بسيار نوشت و سخن گفت و همانند اسپرزهايم براى گسترش آن به آمريکا نيز سفر کرد. او نامزد رياست کرسى منطق در دانشگاه ادينبورگ بود گرچه براى تصدى اين سمت او را به نفع سرويليام هميلتون (Sir William Hamilton) کنار زدند. |
'علم جديد' در آمريکا و انگلستان شروع به گسترش کرد. در آمريکا برادران فالر (Fowler Brothers) در پيشبرد اين نهضت بسيار مؤثر بودند و انستيتو فرنولوژى تا سال ۱۹۱۲ نيز وجود داشت. در يک دوره، بيست و نه جامعه و چند مجله فرنولوژى در بريتانياى کبير وجود داشت. مجلهاى تحت عنوان The Journal of Phrenology در سال ۱۸۲۳ در ادينبورگ متولد و در سال ۱۹۱۱ در پنسيلوانيا از بين رفت. بدين ترتيب فرنولوژى براى يک قرن اشاعه يافت! البته اين نظريه هرگز در علم کاملاً پذيرفته نشد. در روزگار گال که حداقل احتمال علمى بودن آن مىرفت از سوى کسانى مانند سرچارلز بل، سرويليام هميلتون، توماس براون و دانشمندان بزرگ ديگر مورد مخالفت قرار گرفت. بعدها که دانش فيزيولوژى احتمال صحت آن را بهکلى مردود دانست، باز هم جاذبه عمومى خود را نگاهداشت ولى از طرف جوامع علمى کاملاً بىاساس و غيرقابل قبول تلقى مىشد. فرنولوژى خيلى سريع همان جايگاهى را که امروزه Psychic Research پيدا کرده بهخود اختصاص داد، بدين معنى که مردان علم به آن با شک و ترديد مىنگريستند، زيرا که اثبات نگاشته بود و براى رسيدن به مقصود خود از روشهاى غيرعلمى و تبليغات استفاده مىشد، ليکن در نهايت نيز اثبات قطعى عدم وجود آن نيز امکانپذير نبود. |
از نظر ما اهميت فرنولوژى در تأثيرى است که بر طرز تفکر علمى زمان خود نمود. در حالىکه بسيارى به صحت وجود همبستگى واقعى بين قوههاى روانى و برآمدگىهاى کاسه سر، شک داشتند، ولى از دو جناح بهخصوص حملات اصولى به اين نظريه مىشد. فيزيولوژيستها اعتقاد به رابطه قسمت بيرونى سر با محتوا و قوههاى درونى آن نداشتند و فيلسوفان نيز به تجزيه روان به قوهها که هريک داراى اعضاء جدا از يکديگر باشند اعتراض مىکردند زيرا که چنين برداشتى اصل وحدت روان را ناديده مىانگاشت. |
دکارت وظيفه اتصال بين روان و تن را به غده صنوبرى مغز محول نموده بود. زيرا که هر عضو مغز، عضوى مشابه خود را در قسمت ديگر داشت. حال بايد پرسيد که واکنش دکارت در اين مورد که سى و هفت عضو در مغز موجود و براى هريک نيز يک يدک مشابه وجود دارد چه مىبود؟ در قرن نوزدهم نظريه وحدت روان هنوز به اندازه کافى قوى بود که در برابر تجزيه و تحليل فرنولوژيک مقاومت نمايد و همانطور که ديديم درست بههمين دليل بود که در مقابل کوشش هلمهولتز جهت اندازهگيرى سرعت انتقال تکانه عصبى مقاومتهائى ايجاد شد. |
ديدگاه گال و اسپرزهايم نشاندهنده تأثير نظريهاى است که در عين حالى که غلط بود، ليکن آنقدر صحت داشت که سبب پيشرفت تفکر علمى گردد. صحت آن در وهله اول بهعلت تثبيت مغز بهعنوان 'عضو روان' بود. اين باور باعث شد که گمراهى در جهت پژوهشها و پيشرفتهائى که منجر به ايجاد روانشناسى فيزيولوژيک گردد پيدا نشود و دست دانشمندان را در تحقيق در اين زمينه باز بگذارد. تا زمانىکه جايگاه روان در قلمرو حدسيات ماوراء طبيعت بود، هيچگونه روش علمى جهت مطالعه آن نمىتوانست ارائه شود ولى بهمحض کنار گذاشتن اين ديدگاه و استقرار بينش علمى به جاى آن، فيزيولوژى مغز و روان و فيزيک احساس، آماده پيشرفت شدند. کمک بزرگ ديگرى که فرنولوژى به علم نمود تأکيدى بود که بر موضعى بودن عملکرد مغز مىنمود. گرچه همبستگىهاى فرنولوژيک صحت نداشتند، ليکن بر اين اساس فکر دانشمندان متوجه اين امر شد که بهشکل منطقى قسمتهاى مختلف مغز بايد وظايف مختلف فيزيولوژيک و شايد پسيکوفيزيولوژيک داشته باشد. استقرار اين باور امرى بسيار بااهميت در علم بود. چگونگى رويکرد به اين مطلب اساسى در مباحث بعد بحث مىشود. |
خلاصه اينکه فرنولوژى نقش مبهم خود را بهعنوان علت و معلول جو فرهنگى (Zeitgeist) که از نظريه غيرعلمى دکارت درباره روان، دور و به مفهوم مادىتر فعاليتهاى نورونى نزديک مىشد، ايفاء نمود. در واقع مىتوان گفت که عدم صحت فرنولوژى فقط در جزئيات و نيز تعصبى که پيروان آن نشان مىدادند، بود. بارها اتفاق افتاده است که اهميت يک نظريه در پيشرفت علم در جنبهاى غير از آنچه که طرفداران آن متصور مىشدند، بوده است! |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست