|
|
رالف لينتون مىگويد:
|
|
'جامعه هم شامل جريانهاى فرهنگ عمومى و هم شامل جريانهاى فرهنگ خصوصى است. بنابراين شخصيت يا رفتار همهٔ اعضاء يک جامعه نمىتواند يکسان باشد' (اگبرن و نيمکف، جامعهشناسي، ترجمه و اقتباس اميرحسين آريانپور، ص ۱۸۹).
|
|
پيوستگى که بين فرهنگ و شخصيت وجود دارد اين واقعيت را آشکار مىسازد که تحول در فرهنگ، تحول و دگرگونى در شخصيت را در پى خواهد داشت. بنابراين، از آنجا که شخصيت زادهٔ جامعه است، پس دگرگونى و تغيير در ساختار عمومى جامعه تغييرات کلى فرهنگ، و در نتيجه شخصيت، را در پى خواهد داشت.
|
|
بخش اعظم زندگى انسان بر مدار ارتباط و تأثيراتى که جامعه و فرهنگ و فرد بر يکديگر دارند مىچرخد اين عناصر سهگانه چنان به هم آميخته و پيوسته هستند که نمىتوان آنها را از يکديگر جدا کرد. اما در عين حال هر يک از آنها از خصوصيت و ماهيت ويژهاى برخوردار هستند.
|
|
مثلاً :
|
'فرهنگ عبارت است از مجموعهٔ منظمى از کردارهاى اکتسابى خاص هر جامعه، و جامعه عبارت است از گروهى از افراد که تحت تشکيلاتى منظم زندگى مىکنند. و فرد موجود زندهاى است که صاحب فکر، احساسات و اعمال مستقلى است' (رالف لينتون، سير تمدن، ترجمهٔ مرزبان،صفحهٔ ۳۱).
|
|
فرد به سبب ارتباط با فرهنگ و جامعهاى که در آن زندگى مىکند، استقلال آن را از دست مىدهد و بهطور آزاد نمىتواند رفتار خود را تنظيم نمايد، زندگى فرد محدود و کوتاه است. جامعه و فرهنگ استمرار دارند و عمر آنها نامشخص است. به سخن ديگر فرد بهدنيا مىآيد، دوران کودکى را پشت سر مىگذارد، به دوران نوجوانى و جوانى مىرسد و در پيرى مىميرد، ولى هيچ عاملى روانى و ذاتى در جامعه و فرهنگ ملاحظه نشده است که به سبب آن، و در نتيجه سالخوردگى و پيرى از بين برود. همهٔ افراد بشر تجربههائى دارند که آنها را وادار بهه زندگى دستهجمعى مىنمايد. مثلاً نوزاد انسان موجودى ضعيف و تابع است، بدون مراقبت و پرستارى بزرگترها قادر به ادامهٔ زندگى نيست، و در نتيجه انسان آسايش خود را در گرو زندگى در ميان جمع و همنوعان خود مىداند.
|
|
تأثير ميراث فرهنگى در شخصيت فرد آنچنان است که حتى مىتوان گفت قبل از تولد بهنوعى در خصوصيات جسمى و روانى او اثر مىگذارد. مادر عصبى يا پرخاشگر يا آرام در زمان باردارى انعکاس تغيير يا حالات و رفتار خود را در جنين احساس مىکند. رژيم غذائى مادر و تابلوهاى غذائى که در اين دوران براى او تعيين مىشود دقيقاً نشان از تأثيرى دارد که مصرف غذاها برروى نوزاد خواهد گذاشت.
|
|
آداب و رسوم خاص دوران بارداري، مثل ممنوعيت رفتن به قبرستان، غسالخانه، شرکت در عزادارىها، عيادت از مادرى که بيش از چهل روز از زايمان آن نگذشته است و غيره، مبين باور عمومى بر آثار روانى است که اين قبيل مجالس بر روى مادر و در نتيجه جنين، بهجاى خواهد گذاشت.
|
|
اين آداب و رسوم همه جا يکسان نيست. جوامع مختلف آداب و رسوم معينى در مورد مراحل مختلف تشکيل جنين، دوره بارداري، زايمان، نامگذاري، شيردهي، نشستن، راه رفتن، سخن گفتن و غيره دارند. همهٔ اين رسوم در انتقال ميراثهاى فرهنگى به نسلهاى آينده از نخستين مراحل حيات مؤثر هستند و بنا به گفتهٔ ادوارد سايپر: 'هر فرد معرف جزئى از فرهنگ و شاخهاى از درخت فرهنگ گروهى است که به آن تعلق دارد' . اين جريان انتقال، که با گذشت زمان صورت مىگيرد، فرد را وابسته به جامعهاى مىسازد که شخصيت و رفتار او در آن شکل گرفته و معرف و شاخص همان فرهنگ خواهد بود.
|
|
|
سعدى به روزگاران مهرى نشسته بر دل |
|
بيرون نمىتوان کرد الابروز گاران
|
|
|
يا
|
|
|
خوئى که به شير در بدن رفت |
|
آن دم برود که جان ز تن رفت
|
|
|
آثار روانى - اجتماعي، بسيارى از آداب و رسوم در جريان انتقال فرهنگى و جذب و پذيرش آن به اندازهاى است که حتى اثر درد و رنج را تشديد و يا قابل تحمل مىسازد.
|
|
در جامعهاى که جنس فرزند اهميت دارد، حرمت و اعتبار زنى که صاحب فرزند پسر بشود بسيارى از آلام و رنجهاى او را تسکين مىدهد. حتى در مواردى ديده شده است که زنى که صاحب چند دختر بود و از حرمت و اعتبار لازم بين خانواده شوهر خود برخوردار نبود، وقتى صاحب تنها فرزند پسر شد، موقعيت اجتماعى او دستخوش يک تغيير اساسى شده است. خانوادههائى که دختران آنها به اصطلاح پسرزا باشند در ميان اطرافيان خود زبانزد هستند (اين يک باور است نه علم).
|
|
آداب و رسوم فرهنگپذيرى و انتقال فرهنگ براى کودک تقريباً در همه جوامع يکسان است. اين جريان از نظام تقسيم جنسى کار تبعيت مىکند. برخى از امور از مختصات رفتارى پسرها و برخى ديگر اختصاص به دختران دارد. توانائىهاى بالقوه و غريزى کودکان از تأثير اين روشهاى فرهنگى رشد مىيابند.
|
|
مقاومت، سختکوشى و سختگيرى و انجام دادن کارهاى خشن، از ويژگىهاى رفتار پسران است، و ظرافت، اطاعت، مهرورزي، محبت، عواطف و غيره فرهنگ اختصاصى دختران است. مارگريت ميد ضمن بررسى آداب و رسوم قبايل ابتدائى ثابت کرده است که آنچه را به نام خصوصيات 'مردانه' و خصوصيات 'زنانه' مىناميم فقط ناشى از فرهنگ است. همچنين روت بنديکت بر آن است که: فرهنگ مواد خام را در اختيار افراد مىگذارد، آنها به يارى اين مواد زندگى شخصى خويش را بنا مىنهند. ولى هيچيک از اين افراد بدون مدد فرهنگ خود قادر به استفاده از موجوديت بالقوهٔ خود نيست.
|
|
تحت تأثير جامعه و فرهنگ آن، اگر پسرى در موقع بازى با دوستان خود ضربهاى بر او وارد شود حق گريه کردن ندارد، زيرا گريستن خلاف شأن پسران است.
|
|
مراقبتهاى بهداشتي، درماني، تغذيه، لباس، تفريح، اشتغال، و غيره همه تحت تأثير الگوها و سمبلها تعيين شده براى هر گروه سنى و جنسى است.
|
|
از آنجا که فرهنگها در جوامع مختلف متفاوت هستند، مجموعهٔ الگوها و سمبلهاى پذيرفتنى و قابل استفاده نيز گوناگون خواهند بود. به همين سبب يک کودک ژاپنى مطابق ايستارها و سمبلهاى جامعه خود شکل مىگيرد، همچنين يک ايرانى و يا يک آلماني، روسى و ... .
|
|
تو اول بگو با کيان زيستى - پس آنگه بگويم که تو کيستى.
|
|
پس کودکى فرد آنچنان نقش مىپذيرد که جامعه و سنتهاى آن انتظار دارند.
|
|
بهطور کلى فرد و جامعه دو واقعيت مستقل هستند که تأثير متقابلى بر يکديگر دارند و شناخت هيچيک بدون شناخت ديگرى ممکن نيست. براين اساس جامعه بر فرد و فرد بر جامعه اثر مىگذارد. هر فرد متناسب با نياز خود از فرهنگ جامعه خويش سهمى دارد و با استفاده از آن از کارکرد او بهره مىبرد. به اين ترتيب از مجموعهٔ آنچه که فرهنگ جامعه را مىسازد برخوردار نمىشود، زيرا از آنها بىاطلاع است. به سخن ديگر در هيچ جامعهاى همهٔ افراد از کل فرهنگ خود آگاه نيستند. به همين سبب است که در مطالعات انسانشناسي، هرچه قلمرو مطالعات کوچکتر باشد نتايج قابل اعتمادتر است.
|