|
|
|
آرايشهاى لفظى و معنوى شعر
|
|
اگر چه در عهد بين اواخر هشت تا اوايل قرن ده شعر بهطور کلى متمايل به سادگى است امّا در همان حال علاقه خاصّى به آرايشهاى لفظى و معنوى در بيان گويندگان زمان ملاحظه مىشود. اين تمايل به صنعتپردازى در شعر فارسى امرى تازه و منحصر به همين دوره نيست بلکه بايد گفت تصنع برخى از شاعران اين عهد يک نوع پيروى از استادان پيشين است. مقصود ما از آرايش معنوى کلام توجه خاصّ است به ايراد تشبيهات و استعارات و مجازها اگر چه غريب و بعيد باشد، و مخصوصاً زيادهروى در ايراد مضمونهاى ديرياب و نکتههاى باريک در شعر و توسّل به خيالات و به اصطلاح 'خيالانگيزى' و ايجازها و اطنابها ذکر معانى و امثال آنها. همهٔ اين آرايشهاى معنوى بهجاى خود دلانگيز و مطلوب، و اگر زياده از حدّ و يا در غير محلّ و موضع خود باشد ملالانگيز و ناخوشآيند است. مبالغه در مضمونسازى که در اين دوره رواج داشت منشاء اصلى افراط در غالب اين آرايشهاى معنوى بود و توسّل به خيالات باريک و تصورات مُبهم و ايهامها و استعارات غريب را به همراه مىآورد.
|
|
در آرايشهاى لفظى، علاقه دستهاى از شاعران اين عهد به تصنّع خيلى بيش از اين بود و برخى، خاصّه آنان که در قصيده مهارت داشتند، دست شاعران متقدّم را از پشت بستند و عجب در آن است که هر چه تصنّع شاعران در اين عهد بيشتر بود سخنشناسان زمان بدانان بيشتر به ديدهٔ احترام مىنگريستند. دولتشاه سمرقندى هنگامىکه بدينگونه سخن سرايان مىرسد آنان را به فضل و دانش مىستايد. بهکار بردن رديفهاى دشوار، التزام بعضى از کلمات در تمام بيتهاى يک قصيده، ساختن مثنوىهاى ذوبحرين و ذوقافيتين و پاىبند شدن به صنايع خاصّى مانند لفّ و نشر در تمامى يک قصيده و نظاير اين تکلّفات در ميان شاعران اين دوره رواج داشته است. براى مثال در يک قصيدهٔ طولانى از ابنحسام که فقط چند بيت آن در اينجا نقل مىشود مىتوان صنعت مسمّط، تربيع، ترصيع، مماثله، لفّ و نشر مرتب و صنايع ديگرى را استخراج کرد و مىتوان بيتها را با جابهجا کردن اجزاء آن بهگونهاى ديگر هم خواند:
|
|
باز چو مستان |
|
از سردستان |
|
رفته به بستان |
|
بلبل محرم |
نغمهسرايان |
|
رقص نمايان |
|
خرم و خندان |
|
خوشدل و بىغم |
بر ورق گل |
|
بهر توسّل |
|
کرده منقّش |
|
خامه سرکش |
ز آب زرتر |
|
تحفهٔ ديگر |
|
مدحت حيدر |
|
ساخته مِرقَم |
|
|
اين شاعر يک قصيدهٔ ديگر دارد که در هر مصرع آن التزام 'شتر' و 'حجره' کرده است که التزام بسيار دشوارى است:
|
|
شتر سوار قضا مىرسد به حجرهٔ من |
|
که بر شتر بنهد بار جان ز حجرهٔ تن |
چو پيش حجره رسيد از شتر فرود آمد |
|
برون حجره شتر را نبسته دست و دهن |
|
|
در شمار ديگر شاعران متصنّع اين عهد يکى لطفالله نيشابورى داراى قصيدههاى خوب به شيوهٔ قدما و بعضاً در جوابگوئى بدانها و با رديفهاى گوناگون حرفى و اسمى و فعلى دشوار است. ديگر شمسالدين محمّد کاتبى نيشابورى قصيدهسراى چيرهدستى که در پاسخ قصيدهسرايان قرن هفتم و هشتم قصيدههاى خوب با رديفهاى مشکل و التزامهاى دشوار ساخته است. وى نيز 'شتر' و 'حجره' را در يک قصيده التزام کرده و آن را به مراتب بهتر از ابنحسام سروده است:
|
|
مرا غميست شتروارها به حجرهٔ تن |
|
شتر دلى نکنم غم کجا و حجرهٔ من |
گريزم از شتران سپهر و حجرهٔ خاک |
|
که حجره راست شترهاى مست پيرامن |
|
|
ديگر اهلى شيرازى که براى آنکه دست بالاى دست کاتبى برآورد مثنوى سحر حلال را ساخت و در آن مجمعالبحرين و تجنيسات را با لزوم و مالايلزم و ذوقافيتين به يک جاى جمع آورد و علاوه بر آن چند قصيدهٔ مصنوع سرود.
|
|
|
از ويژگىهاى شاعران قرن نهم و آغاز قرن دهم تقليد آنان است از گويندگان متقّدم و يا حتّى از معاصران خود. اين تقليد به دو صورت در شعر جلوه کرده است. نخست تقليد از سبک و شيوهٔ سخنگوئى استادان مقدم و دوم جوابگوئى يا استقبال اشعار پيشينيان به همان وزن و قافيهاى که گفته شده بود. شيوهٔ قصيدهسرايان اين عهد بيشتر زير نفوذ سبک انورى و ظهير و خاقانى و کمالالدين اسمعيل و سلمان ساوجى است و هنرنمائى آنان در آن بود که همهٔ قصيدههاى دشوار اين شاعران را جواب گويند و حتىالامکان بر دشوارىهاى شعر بيفزايند تا مهارتشان بيشتر آشکارا شود و معمولاً وقتى مىخواستند به درجه فضل و مهارت شاعر در سخنورى واقف شوند او را به جوابگوئى قصيدههاى دشوار امتحان مىکردند. مثلاً دربارهٔ کاتبى نوشتهاند که بايسنقر ميرزا او را به قصيدهٔ ذيل از کمالالدين اسمعيل:
|
|
سزد که تا جور آيد به بوستان نرگس |
|
که هست در چمن و باغ مرزبان نرگس |
|
|
امتحان کرد و او آن را با قصيدهاى بدين مطلع جواب گفت:
|
|
به تخت باغ ز جم مىدهد نشان نرگس |
|
که جام دارد و دست درم فشان نرگس |
|
|
غزلسرايان اين عهد، نير مانند قصيدهسرايان، به استقبال و تقليد از پيشنيان پرداختند. اين دسته سعدى، اميرخسرو دهلوى، حافظ و کمال خجندى را مقتداى خود شمرده و غزلهاى آنان را پاسخ گفتهاند و حتى شاعرانى را مىشناسيم که براى اينگونه کارها ديوانى خاصّ ترتيب دادهاند. مثلاً بنائى هروى که قصيدهگوى توانائى است بعد از جوابگوئى بيشتر قصيدهسرايان پيشين و غزلسرايان متقدّم در نخستين ديوان خود، بر آن شد تا ديوانى خاصّ از غزليات براى استقبال غزلهاى سعدى و حافظ ترتيب دهد، پس تخلّص 'بنائى' را رها کرد و عنوان شعرى 'حالى' اختيار نمود. و ديوانى نو ترتيب داد تا عطش تقليد را فرونشاند و از بدبختى، نزديک به تمامى غزلهائى که در اين دوره ساخت متوسط و در برابر قصايد زيباى او سستمايه و کمارزش درآمد. همين تقليد و نظيرهگوئى شاعران را در مورد مثنوىهاى عاشقانه و عارفانه و دهنامهها و حماسههاى دينى و يا تاريخى نيز مىبينيم و ذکر اين مثنوىها بهجاى خود خواهد آمد.
|
|
نکتهاى که بايد در ذيل اين مباحث بدان اشارت کرد آن است که نمىتوان شاعران آن عهد را به سبب آنکه به خيالات باريک و به مضمونگوئى و تصنّع و تکلّف مىپرداخته و از حقيقت شعر، چنانکه امروز مىانديشند، غافل بودهاند، سرزنش کرد زيرا ميزان و مقياس فصاحت و بلاغت همين بود. سخنشناسان در غزل، مضمون دقيق و نکته باريک و سخن خيالانگيز جستجو مىکردند و در قصيده و مثنوى شعر ساده و روان و فصيح قدما را که داراى معانى روشن و دلپذير بود به شوخى مىگرفتند، چنانکه حتى رودکى 'استاد شاعران' را براى سادگى يکى از بهترين قصيدههايش با مطلع:
|
|
بوى جوى موليان آيد همى |
|
ياد يار مهربان آيد همى |
|
|
سرزنش مىکردند ولى در مقابل از امير معزّى به سبب قصيدهٔ ذوقافيتين با مطلع:
|
|
اى تازهتر از برگ گل تازهٔ تر بر |
|
پروردهتر از خازن فردوس ببر بر |
|
|
و از قطران به سبب کوشيدنش در اشعار دشوار مثل مربع و مخمس و ذوقافيتين و غير آن ستايش مىنمودند. |
|
|
شاعران قرن ۸ تا ۱۰ با بعضى خردهگيرىها که بر آنها شده، بر روىهم از بسيارى جهات با شاعران دورههاى بعد از خود تفاوت و بر آنها برترى دارند و با بهرهروى از بازماندهٔ ميراث فصاحت قدما در بسى موارد از رعايت موازين سخنورى عاجز نيستند. در بخش بزرگى از اين دوره شاعرانى خوب و نامآور زيسته و آثارى بديع در انواع شعر پديد آوردهاند مانند جامى، قاسمالانوار، آذرى طوسى، عصمتبخارى، برندق خجندى، کاتبى، اميرشاهى، ابنحسام، بابافغانى، اهلى شيرازى، هلالى و ... اين شاعران نامآور حافظان واقعى زبان فارسى و نگهبانان سنت ادبى قديم بودهاند. بعضى به نظيرهگوئى بر پيشينيان پرداختند، بعضى ديگر به صرافت طبع و بىآنکه تقليد صرف از قدما کنند شعر سرودند و گروهى راه قصيدهگويان بزرگ متقدّم را ادامه دادند و دستهاى شيوهٔ غزلسرائى قرن هشتم را دنبال کردند و اندکاندک سبکى تازه در غزلگوئى پديد آوردند که از آنان به قرن دهم انتقال يافت و باب تازهاى در شعر فارسى گشود. وجود اين شاعران و آثار آنان دروهٔ تيمورى را از حيث شعر، همچنانکه از حيث نشر هنرهاى ظريف، دورهاى بارور و پرثمر ساخت که از بسيارى جهتها درخور مطالعهٔ دقيق و تحقيق وسيع است.
|
|
|
از مسائلى که نمىتوان ناگفته گذاشت طعن و تسخر شاعران اين دوره است بر يکديگر دربارهٔ اينکه چگونه ديوان عمرو و زيد را دزيده و شعر اين و آن را بهنام خود کرده يا مضمونهاى کسى را شاخ و بال شکسته در غزل خود آوردهاند. علت اين بدگمانى آن است که شاعران اين دوره مقلدند نه مبتکر، و وقتى صحبت از تقليد باشد انتحال مضمون و استقراض معنى و امثال اينگونه اعمال هم، لازمهٔ آن خواهد بود. شاعران اين عهد که همه اينگونه کارها مىکردند بىرعايت جانب انصاف عمل خود را از ياد مىبردند و ديگران را به باد ملامت مىگرفتند. گاه از دزدى آنان سخن مىگفتند و گاه به شتر گربه گفتن (يعنى سخن غيريکدست و ناهماهنگ)، و يا به انتساب شعر ديگرى به خود، متهم مىکردند. براى نمونه اين بيتها را از کاتبى بخوانيد:
|
|
گر حسن معنى ز خسرو برد نتوان کرد عيب |
|
|
|
|
زانکه استادست خسرو بلکه ز استادان زياد |
ور معانى حسن را برد از ديوان کمال |
|
|
|
|
هيچ نتوان گفتن او را، دزد بر دزد اوفتاد |
|
|
و در جاى ديگر سيمى نيشابورى را به دزديدن اشعار خود متهم ساخته و گفته است:
|
|
ميان شهر نيشابور سيمى |
|
چو اشعار مليح کاتبى ديد |
به مشهد رفت و بر نام خودش بست |
|
نمک خورد و نمکدان را بدزديد |
|