یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

درشکایت دهر


کی بود کین سپهر حادثه زای    جمله از یکدگر فرو ریزد
تا چو پرویز نست او که مدام    بر جهان آتش بلا بیزد
در جهان بوی عافیت نگذاشت    چند از این رنگ فتنه آمیزد
برنخیزد مگر به دست ستم    مکن ندانم کزین چه برخیزد
می نیارم گریخت گرنه نه من    دیو از این روزگار بگریزد
به بیوسی چو گربه چند کنم    زانکه چون سگ ز بد نپرهیزد
بالله از بس که این لیم ظفر    با مقیمان خاک بستیزد
آنچنان شد که بر فلک به مثل    شیر با گاو اگر برآویزد
زانکه باشد که درمزاج فلک    چون پلنگان فسادی انگیزد
هر کجا در دل زمین موشی است    سرنگون سار بر فلک میزد
به خدایی که وصف بی چونش    همه اسباب عقل بر هم زد
کاف کن در مشیتش چو بگشت    صنع بی‌رنگ هر دو عالم زد
روح را قبه‌ی مقدس بست    طبه را خرگه مجسم زد
شحنه‌ی امر و نهی تکلیفش    خیمه بر آب و خاک آدم زد
که اگر بنده انوری هرگز    به خلاف رضای تو دم زد


همچنین مشاهده کنید