|
|
|
که در بينى به طريق نون غُنّه تلفظ مىشده است، اين حرف با آنکه مخرج خاص لازم ندارد و مختصر مشقى مىخواهد، معذلک از زبان امروزى بيرون رفته است، ولى معلوم مىشود که در قرون اول اسلامى و خاصه قرن ششم و هفت و هشت در خراسان و سِند موجود بوده است، چه هم امروز فارسىزبانان هند بعض نونهاى فارسى را خاصه آن نونهائى که پس از حرف الف قرار دارد و کلمه به آن ختم مىشود به اين طريق ادا مىکنند و براى آن در خط هم علامتى قرار دادهاند و آن علامت بىنقطه بودن نون مذکور است مثل (آسمان) و غره و اينکه مردم پنجاب و افغانستان 'من' را 'مه' مىگويند به همين دليل است و نون آن را به طريقه غنه ادا مىنمايند و در زبان درى کلمهٔ 'مرا' که مرکب از 'من' و 'را' است نيز نون آن به همين لحاظ حذف مىشود.
|
|
|
اين حرف الفى بوده است که توى بينى مىافتاده و متمايل به پيش بوده است و در کلمات اوستائى غالباً الف و ميم جمع يا صفت با اين حرف است، چون 'ايريانام دَخويونام ' يعنى دهيوهاى ايرانيان و 'خشيشياخشيشيانام' يعنى شاه شاهان، و بعيد نيست که همين الف باشد که در زبان فارسى امروز معمول بين عوام هر وقت پيش از ميم يا نون جمع (که آن هم در اصل ميم بوده) درآيد به شکل (پيش: ضمّه) صدا مىدهد چنانکه 'بادام' را 'بادُم' به ضمدال و 'ايشانش را 'ايشُن' به ضم شين و 'نان' را 'نُنْ' به ضم نون تلکم کنند، و در بعض لهجهها آن را به او تبديل کرده 'بادوم، ايشون، نون' گويند و حتى کلمات عربى که مختوم به الف و نون يا الف و ميم باشد هر طرداًاللباب به اين شکل درآورند، چون 'حَمّوُم' و 'بُهْتُوم' و 'غليون' و 'شيطون' بهجاى حمام و بهتان و غليان و شيطان، فتأمل.
|
|
|
اين حرف در قديم يک حرف و بعدها دو حرف مرکب نوشته مىشده است، و شکل پهلوى آن 'خو' است، چنانکه شکل اسلامى آن نيز 'خو' بوده است و واوى مخصوص را که بعد از حرف 'خ' قرار مىگرفته است 'واو معدوله' مىناميدهاند و تلفظ آن ترکيبى از (خ) و (وَ) بوده چون 'خْوَتاي' و 'خْوَرزمي' و 'خْوَرآسان' و 'خورشيذ' و در تلفظ بايستى حرف اول را ابتدا به ساکن خوانده واوى مفتوح را در آن فرو برد، در قرون اخير، تلفظ اين حرف فراموش شد، و تنها کردان مغرب ايران آن را درست تلفظ مىکنند ـ و بختياريان خاء مفتوح و طبرستانيان خاء مکسور و سايرين خاء مضموم ادا سازند مثل: خْوَرد، خَرْد، خِرْد، خُورد، خْوَدا، خَدا، خِدا، خُدا.... و تازيان نيز اين حرف را نداشته و ندارند بنابراين 'خوارزم' را 'وارزم' به فتح خا و به تصريح واو گويند و گاه واو بعد از خ حذف مىشود مثل خراسان و خرداد...
|
|
|
در لغات فارسى بوده است ـ يعنى در عهد ساسانيان اين حرف اوستائى را مشاهده مىنمائيم، چون 'تاغ' و 'باغ' و 'بَغْ' و مَغْ' ولى امروز ما اين حرف را تنها در خط مىنويسيم و در گفتار آن را مانند 'قاف' به زبان مىگذرانيم، ولى پارسىگويان هند اين حرف را درست بهکار مىبرند.
|
|
|
نوعى حرف 'تا' در اوستا خاص اواخر کلمات است، گاهى در اول لغات با 'کاف' يا 'باء' ترکيب مىشده است و صداى خاصى داشته که گويا همان 'تا' ى هندى است که در سنسکريت بوده و امروز هم هنديان آن را شبيه به طاء عربى تلفظ مىکنند ـ در خط پهلوى نيز اين 'تا' حذف مىشده و يا بدون مميزى نوشته مىشده است، مثل 'تْکَئِشَ' در اوستا که در پهلوى 'کيش' گرديده است ـ اين حرف در زبان ما به کلى مرده است.
|
|
|
ثاء مثلث، هم در فرس قديم و اوستا بوده است، چون 'پُثْرَهْ' و 'مِثْرَهْ' و 'پَرْثَوَ' و 'اَرَثَهْ' و 'ثُوخْشَ' و 'اَثْوِيَه' و غيره؛ ولى در خط پهلوى اين حرف به تاء مثناة نوشته شده و گاهى به سين و گاهى به هاء هوز و گاهى به تاء مثناة يا ذال تبديل يافته است، مثل پُس و پوهر، مترو، پهلَوْ، ارته، توخش، اتوپيان ولى معلوم نيست که آيا آنجاهائى که اين حرف را به شکل تاء مثناة نوشتهاند خاصه در اول يا اواسط حروف مثل توخشن و اَتْپِين آيا به صداى تا تلفظ مىشده يا به صداى اصلى ـ بالجمله اين حرف بعد از تغيير خط در قرون اسلامى از لهجهٔ فارسى بيرون رفته بود و جز در ارثنگ و کيومرث و تهمورث و اثفيان که آن را هم فردوسى (اَتبين) کرده است ديگر اثرى از اين حرف برجاى نماند.
|
|
|
واو مخصوصى است که امروز در زبان ما ديگر وجود ندارد و لغاتى که واو مذکور در آن بوده است، گاهى آن واو به فاء و گاهى به پاء و گاهى به باء و گاهى به واو عادى بدل گرديده است ـ در زبان پهلوى حرف مذکور به شکل 'پ' نوشته مىشده و شکل خاصى نداشته است، در اسلام واو مذکور گاهى به شکل فا نوشته مىشده و گاهى به شکل واو و آن فا را فاء اعجمى (رجوع کنيد به: المعجم طبع تهران ص ۱۷۴ س: ۱۲ در لغت پام و فام.) مىگفتهاند، و عربان بر روى چين فائى که اصل آن واوى غليظ است، سه نقطه به علامت گذارند ـ در زبان پهلوى در برخى از اين لغات حرف واو به صداى اصلى و بعضى به صداى اصلى و بعضى به صداى پا يا فا ادا مىشده است و اعراب چنانکه گذشت آن را به فا بدل کردهاند و تلفظ آن نزديک آنان بر ما پوشيده است، لغاتى که در اوستا با اين حرف بوده است: 'بُوْري' به فتح باء و سکون واو نام شهر 'بابل' که به باء بدل شده است، و 'بَوْري' به همان املا که به فارسى 'ببر ـ نام حيوان درندهٔ معروف در هندوستان باء دوم را مسکور خوانند' به باء بدل شده است. و 'گِرْو' که به فارسى فعال 'گرفتن' از آن ساخته شده و به فاء بدل گرديده است. و 'اثويه' که در پهلوى 'اثوپيان' به ضميمهٔ الف و نون نسبت که با نام 'فريتون' همراه آورند، و به حرف (پا) نويسند و در تلفظ هم شايد (فا) يا (پا) ادا مىشده است، زيرا طبرى که مأخذ آن کتب پهلوى بوده است 'اَثْفيان ـ طبرى طبع قاهره ج۱ ص: (۱۹۴)' ضبظ کرده است. و واو 'گوي' که در صيغههاى مصدر و ماضى و اسم مفعول به 'فا' و در لهجهٔ ديگر 'گَپْ' به باء فارسى بدل شده، و واو 'اَوْزار' و 'افزار' و 'اَپزار' و 'افام' و 'اپام' و 'اوام' به معنى 'قرض' همه از اين قبيل است.
|