|
|
|
يکى از حکمتشناسان و عالمان مشهور که در قرن نهم زيردست ملاجلال دوانى تربيت شده بود، قاضى کمالالدين ميرحسين بن معينالدين حسين ميبدى متخلص به 'منطقى' بود که به سال ۹۱۰ هـ بهعلت سنى بودن به فرمان بنيانگذار دولت صفوى به قتل رسيد. وى حکيمى مشائى بود ولى در شعر مذاق عرفانى داشت و از او چندين اثر به پارسى و عربى در منطق و حکمت و کلام و ادب باز مانده است. از همهٔ آنها مهمتر شرح هدايةالحکمهٔ اثيرالدين ابهرى (م ۶۶۳ هـ) است به تازى که در شمار کتابهاى رايج درسى حکمت درآمد و بر آن حاشيهها نوشتهاند. کتاب ديگر او شرح طوالعالانوار قاضى بيضاوى (م ۶۸۵ هـ) است به عربى. ديگر شرح کافيهٔ ابنحاجب، ديگر حاشيهٔ آدابالبحث و شرح شمسيه، ديگر حاشيه بر تحرير اقليدس خواجه نصيرالدين طوسى. ديگر شرح ديوان على بن ابيطالب به فارسى. ديگر 'جام گيتىنما' به فارسى که خلاصهاى است در حکمت الهى به لحن عرفانى که در يک 'فاتحه' و سى 'مقصد' و يک 'خاتمه' ترتيب يافته و از کتابهاى سودمند در باب خود، و نيز از نخستين نشانههاى تقارب حکمت و عرفان در آغاز اين دوره است. ديگر شرح بر حکمةالعين نجمالدين دبيران (م ۶۷۵ هـ). قاضى ميرحسين شعر هم مىسروده و منطقى تخلص مىکرده. نصرآبادى دربارهٔ او گفته است که در لغز و معمّا دست داشته و از او چند معما نقل کرده است.
|
|
|
امير غياثالدين منصور بن امير صدرالدين محمد دشتکى شيرازى (م ۹۴۸ هـ) به سال ۸۶۶ در شيراز ولادت يافت و از عهد شباب به سبب مهارت 'در فنون حکمى و رياضى ضربالمثل جمهور علماء نزديک و دور' بود و او را بهعنوانهاى ويژهٔ خواجه نصيرالدين طوسى يعنى 'استاذالبشر' و 'عقل حادى عشر' هم موصوف داشتهاند و بعيد نيست که اين نحو از توصيف به سبب همانندى اين دو استاد در مقامات معنوى و دنيوى بوده باشد. وى نزد پدر خود اميرصدرالدين محمد محمد بن ابراهيم (کشته در سال ۹۰۳ هـ) معاصر و معارض ملّاجلال دوانى و چند تن ديگر از عالمان عهد دانشهاى عقلى و نقلى را فراگرفت چنانکه در بيست سالگى از کسب همه دانشهاى زمان خود فراغت يافت. وى ابتدا همراه با اميرجلالالدين محمد استرآبادى و سپس به استقلال مقام صدارت را احزار نمود و اين شغل را تا به سال ۹۳۸ برعهده داشت.
|
|
در اين سال بين او و محقق کرکى کار به نقار کشيد و پادشاه به حمايت از کرکى، اميرغياثالدين را رنجاند و به قولى از وزارت برکنار کرد، و استاد سالهاى بعد را در شيراز گذراند و همانجا به تأليف و تصنيف و تعليم سرگرم بود تا در ششم جمادىالاول سال ۹۴۸ بدرود حيات گفت، و در بقعهٔ منصوريه شيراز به خاک سپرده شد. از تأليفات مهم او در کلام و حکمت کتابهاى حجةالکلام، شرح اثباتالواجب صدرالدين محمد، و کتابى هم در اين موضوع بهنام 'مشارق' و ديگر 'مرآةالحقايق' است. در مرآةالحقايق، سى مبحث تازهٔ حکمى آمده و غياثالدين در پارهاى از آنها با مشّائيان و هم با اشراقيان به مخالفت برخاسته است. وى در کتابهاى خود چند بار بر ملاجلال دوانى تاخته و نوشتههاى او را به باد انتقام گرفته است. غياثالدين اثرهاى متعد ديگر در حکمت و کلام و ديگر اقسام علم دارد، مانند حاشيه بر شرح حکمةالعينِ نجمالدين دبيران و بر شرح الهيات شفا و بر شرح اشارات، و کتاب التجريد فىالحکمة، آمالالايمان در علم کلام، دليلالهدى در علم کلام، اخلاق منصورى، تعديلالميزان که کوتاه شدهٔ منطق 'شفا' است، رسالة فى الکمالاتالالهيه، حاشيه بر تفسير کشاف زمخشرى، تفسير سورهٔ هلاتى، 'اللوامع و المعارج' در هئيت که در هجده سالگى تأليف نمود، و 'معالمالشفا' در پزشکى، کتاب 'خلاصةالتلخيص فى المعانى و البيان' و جز آنها.
|
|
|
شمسالدين محمدبن احمد خفرى
|
|
از شاگردان مشهور صدرالدين محمد دشتکى عالم معروف شمسالدين محمد بن احمد خفرى (م ۹۴۲ هـ) است. وى بيشتر عمر خود را در شيراز و کاشان گذرانيده و در اين شهر اخير متقلد کارهاى دينى بوده است. خفرى چند کتاب و رساله در حکمت دارد مثل اثبات واجب؛ تحقيقالهيولى؛ سوادالعين که حاشيهاى است بر شرح ميرک بخارى (شمسالدين محمد بن مبارکشاه) بر حکمةالعين نجمالدين دبيران؛ رسالهٔ حل مالاينحل در مبحثى از منطق؛ شرح تجريدالکلام تا آخر بحث وجود ذهنى؛ حاشيه بر الهيات شرح تجريد.
|
|
|
مصلحالدين محمد انصارى لارى
|
|
از شاگردان ميرغياثالدين منصور دشتکى، مصلحالدين محمد انصارى لارى (م ۹۷۹ هـ) است که از سنيان شافعى مذهب لار بود. وى دوران جوانى را در شيراز به تحصيل علم در خدمت جلالالدين دوانى و ميرکمالالدين حسين بن محمد لارى و ميرغياثالدين منصور گذراند و سپس عازم هند شد و چندگاهى در عهد همايون و جلالالدين اکبر در آن ديار بهسر برد. چند کتاب فارسى و عربى در حکمت و کلام و رياضى و تاريخ و ادب و دانشهاى دينى دارد مانند شرح رسالهٔ زَوراء جلالالدين دوانى و حاشيه بر شرح ميبدى بر هدايةالحکمهٔ اثيرالدين ابهرى و حاشيه بر تهذيبالمنطق و الکلام تفتازانى و حاشيه بر طوالعالانوار قاضى بيضاوى در کلام، و تعليقه بر تفسير بيضاوى و حاشيه بر مطول تفتازانى و شرح کافيهٔ ابن حاجب. از اين دانشمند شرحى به فارسى در علم هئيت بر رسالهٔ فارسى قوشچى بهنام 'رسالة فى علمالهئية' برجاى مانده است.
|
|
|
از حکمتشناشان سدهٔ دهم ملّا حبيبالله معروف به ملا ميرزا جان باغ نوى شيرازى (م ۹۹۴ هـ) است که صاحب روضات او را به انتحال آثار ميرغياثالدين منصور دشتکى متهم کرده. وى چند کتاب در جستارهاى فلسفى دارد مانند حاشيه بر اثبات واجب قديم دوانى و حاشيه بر حاشيهٔ قديم دوانى بر شرح تجريد و حاشيه بر شرح ميرک بخارى بر حکمةالعين نجمالدين دبيران.
|
|
|
در اوايل سدهٔ يازدهم هجرى بهنام چند تن از حکيمان و حکمتشناسان معروف بازمىخوريم که بزرگتر از همهٔ آنان ميرمحمدباقر بن ميرشمسالدين حسينى استرآبادى مشهور به 'ميرداماد' و متخلص به 'اشراق' (م ۱۰۴۱ هـ) جامع علوم معقول و منقول و از عالمان رتبهٔ اول عهد خود در اين هر دو دسته از دانشها است. مادرش دختر محقق کرکى و به همين سبب پدرش ميرشمسالدين ملقب به 'داماد' بود و ميرمحمدباقر را به نسبت پدر 'ميرداماد' مىگفتند. ميرداماد دوست و همتاى شيخ بهاءالدين محمد عاملى بوده و اين هر دو در خدمت شاه عباس بزرگ مقام و منزلت خاص داشتهاند. آثارش در رشتههاى مختلف عقلى و نقلى متعدد و از آن ميان چند اثر مهم در حکمت است مانند: قبسات، عيونالمسائل، نبراسالضياء، خلسةالملوک، الرّواشحالسماوية، السّبعالشّداد، خلقالاعمال، الافقالمبين، حبلالمتين، تقويمالايمان، صحيفهٔ ملکوتيه، الصراطالمستقيم، عرشالتقديس، علم واجب و کتاب فارسى جذوات و مثنوى موسوم به 'مشرقالانوار' در برابر مخزنالاسرار نظامى. آموختگارى او نزد دائىاش شيخ عبدالعالى پسر محقق کرکى، و ميرفخرالدين محمد سماکى استرآبادى شاگرد ميرغياثالدين منصور دشتکى شيرازى، و سيدنورالدين على عاملى شاگر شهيد ثانى، و شيخ حسين بن عبدالصمد پدر شيخ بهائى صورت گرفت و خود نيز شاگردان مشهورى تربيت کرد که ملاصدراى شيرازى بزرگوارترين آنان است.
|
|
کوششهاى ميرداماد در نزديک ساختن دين و فلسفه و همچنين درآوردن حکمت مشاء به رنگ اشراقى آن قابل توجه است. وى در الافقالمبين از 'تناهى زمان' و در نتيجهٔ آن از 'حدوث دهرى' که يکى از نوآورىهاى او در حکمت است، سخن مىگويد و در همين کتاب نيز در قبسات بحث در اصالت وجود و اصالت ماهيت را به پيش مىکشد و سرانجام به اصالت ماهيت تن در مىدهد ولى شاگرد مشهورش ملاصدرا در اين هر دو مطلب در طريقى مخالف استاد خود گام نهاد و بعضى از حکمتشناسان ديگر که بعد از او آمدند همچنان انديشههاى ميرداماد را دربارهٔ زمان مردود شمردند. به هرحال ميرداماد مبحثى خاص را دربارهٔ زمان در عهد مورد مطالعهٔ ما گشود که پس از او مدتها بازماند. مير در اثرهاى خود از پيشينيان مانند فارابى، ابنسينا، شيخ اشراق و فخر رازى و مانندگانشان بسيار ياد کرده و به نوشتههاى آنان استناد جسته است.
|
|
ميرداماد شعر فارسى مىسروده و 'اشراق' تخلّص مىکرد. از او است:
|
|
چشمى دارم چو روى شيرين همه آب |
|
بختى دارم چو چشم خسرو همه خواب |
جسمى دارم چو جان مجنون همه درد |
|
جانى دارم چو زلف ليلى همه تاب |
|
نتوان ز غم تو دل به تدبير بريد |
|
کودک نتوان به مهد از شير بريد |
بر من نتواند بست به زنجير دلت |
|
وز تو نتوان دلم به شمشير بريد |
|
هجران تو چون وصال جاويد شود |
|
مه از تو به از هزار خورشيد شود |
حسرت ز تو شيرينتر از اميد شود |
|
اى واى کسى که از تو نوميد شود |
|