بهطور کلى در تجزيه و تحليل مسائل اجتماعى دو نظريه کلى را مىتوان تشخيص داد. گروهى بر اين باور هستند که رفتارهاى انحرافى که از افراد سر مىزند، وقتى زياد گردد باعث بهوجود آمدن نظام گسيختگى مىشود و گروهى ديگر برعکس معتقد هستند که وقتى جامعهاى دچار نظام گسيختگى شود. موجبات بهوجود آمدن کجروىها فراهم مىگردد.
|
|
شايد بتوان گفت که رفتارهاى انحرافى و نظام گسيختگى اجتماعى هر دو مىتوانند هم بهعنوان متغير مستقل و هم بهعنوان متغير وابسته به حساب مىآيند، به اين ترتيب، اين دو مفهوم متفاوت ولى جدائى ناپذير هستند.
|
|
نظام گسيختگى عبارت است از ضعف هنجارها در نظارت بر نقشها و رفتارهاى افراد اجتماع. اين تعريف در واقع، مشابه نظريهٔ دورکيم است که اعتقاد دارد هرگاه نظارتى که جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعف يا حذف شود حالت 'بىهنجاري' بهوجود خواهد آمد.
|
|
|
عوامل بهوجود آورندهٔ نظام گسيختگى
|
|
عوامل اساسى بهوجود آورندهٔ نظام گسيختگى را مىتوان به شرح زير گروهبندى کرد:
|
|
۱. هنگامى که جامعه در اجتماعى کردن اعضاء خود و نيز مهاجران با مشکلاتى مواجه گردد.
|
|
مثال:
|
چنانچه در جامعهاى به سبب مهاجرتهاى فراوان، اجتماعى کردن مهاجران با مشکلاتى روبهرو گردد و نقشها به درستى ايفاء نگردد، احتمال بروز نظام گسيختگى مىرود.
|
|
۲. زمانىکه مشکلات و ناراحتىهاى موجود در جامعه راه گريزى براى تخفيف آلام پيدا نکند.
|
|
مثال:
|
هرگاه افراد جامعهاى نتوانند با روى آوردن به ورزشهائى چون: مشتزني، کشتي، فوتبال و مانند آن کششهاى روانى حاصل از تيرگى روابط را تخفيف دهند. در چنين جامعهاى امکان بروز نظام گسيختگى وجود دارد.
|
|
۳. موقعى که نظام اجتماعى با محيط خود همخوانى نداشته باشد.
|
|
مثال:
|
چنانچه اسکان عشاير بهدليل وضعيت ناهمخوان با کل فلسفهٔ وجودى زندگى ايلي، به زور به آنها تحميل گردد، به آسانى مىتواند باعث بهوجود آمدن نظام گسيختگى گردد.
|
|
۴. زمانى که اعضاء جامعه امکان دسترسى به هدفهاى تعيين شده را نداشته باشد.
|
|
مثال:
|
اگر ثروتمند شدن يکى از هدفهاى اعضاء جامعه باشد، اما راههاى دسترسى بدان بهوسيلهٔ ساختارهاى اجتماعي، اقتصادى و فرهنگى محدود شده باشد و افراد امکان رسيدن به هدفهاى خود را نداشته باشند، احتمال نظام گسيختگى وجود دارد.
|
|
۵. هنگامىکه پايگاههاى اجتماعى مختلف افراد جامعه با هم همخوانى و تناسب نداشته باشند. افراد جامعه در چنين وضعيتى در اثر فشارهاى فراوانى که بر آنان وارد مىشود، قادر به درک اين نکته که در هر پايگاه اجتماعى چگونه بايد رفتار کنند، نيستند.
|
|
مثال:
|
دورهگردى که يکباره به وزارت برسد، معمولاً آگاهى چندانى به موقعيت جديد خود ندارد و اين مسئله مىتواند او را عصبى کند و ناگزير شود که بستگى قبلى خود را محدود کند يا از بين ببرد. در اين صورت امکان نظام گسيختگى وجود خواهد داشت.
|
|
۶. موقعى که ميان گروههاى مختلف جامعه همبستگى و ارتباط کافى نباشد. در واقع عدم همبستگى و جدائى مراکز شهرى از مراکز روستائي، در صورتى که هر دو عضو يک جامعه باشند، امکان بهوجود آمدن نظام گسيختگى وجود دارد.
|
|
مثال:
|
هميشه شهرها، روستاها را بهصورت مستعمرات خود به حساب آوردهاند و شهريان، روستائيان را عارى از ظرافت فکر و دقت نظر در خور ترحم مىدانند. چنانچه واژههائى چون 'روستائي' يا 'دهاتي' داراى محتواى ناخوشايندى در ذهن شهرنشينان است.
|
|
در دهه ۱۹۲۰ در آمريکا جوانى سياهپوست با دنيائى اميد به دانشگاه رفت تا ثروتمند حرفهاى شود، هرچند او با وسايل قانوني، هدفهاى مشروع خود را دنبال مىکرد؛ اما با تبعيضات گستردهاى که وجود داشت، براى رسيدن به هدفهاى خود راهى پيدا نکرد.(Doob. 1988.173)
|
|
مولوى در تمثيل به روستا و روستائى مىتازد و مىگويد:
|
|
|
ده مرو، ده مرد را احمق کند |
|
عقل را بىنور و بىرونق کند | |
|
هر که روزى باشد اندر روستا |
|
تا به ماهى عقل او نايد بجا
|
|
|
براى اطلاع بيشتر رجوع شود:
|
|
باستانى پاريزي، محمد ابراهيم، حماسه کوير، صفحات ۱۸۵ - ۲۹۲ بخش روستازادگان دانشمند.
|