|
| فرهنگپذيرى از طريق برخورد تاريخى اقوام با يکديگر
|
|
موضوع ديگر، پذيرش فرهنگ از طريق برخورد فرهنگ اقوام مختلف با يکديگر است. به اين معنى که بسيارى از اقوام و ملل مختلف به علت برخوردهاى گوناگون تاريخي، اجتماعى و فرهنگى چون: رفت و آمد مردم دو جامعه با يکديگر، همسايگى دو جامعه، مهاجرت دستهجمعى و جنگ بين دو کشور موجب پذيرش فرهنگها مىگردد.
|
|
مثلاً جنگ بههر صورت که باشد (غالب يا مغلوب) فرهنگ جامعه را تحت تأثير قرار مىدهد و موجب تغيير برخى از ارزشها و هنجارها مىگردد. چنانکه در جنگ ايران و اعراب، پس از آنکه اعراب بر کشور متمدن ايران پيروز شدند (که دلايل متعدد دارد. رجوع شود به کتاب از پرويز تا چنگيز مرحوم تقىزاده) از همان ابتدا تحت تأثير اين فرهنگ غنى قرار گرفتند. خلفاى اموى و عباسي، دربارى به سبک ايران دورهٔ ساسانى ترتيب دادند و عيد نوروز را بهجا مىآورند و بار عام مىدادند. دکتر ذبيحالله صفا مىنويسد: 'اولين کسى که خود به لباس ايرانيان ملبس شد و مردم را به پوشيدن آن امر کرد منصور است (۱۵۳ هجري) و اندک اندک کار بهجائى رسيده بود که خلفا زنان خويش را بيشتر از پارسيان انتخاب مىکردند' .
|
|
يا چنانکه پس از فتح ايران بهدست مغولان، چندى نگذشت که فرهنگ ايران و اسلام را بهتدريج پذيرفتند و در آن حل شدند و راه و رسم ايرانيان در پيش گرفتند. در سال ۶۹۴ هجري، براى اولين باز غازانخان مسلماً شد و 'الجايتو' نام 'خدابنده' بر خود نهاد و به ساختن مساجد و اماکن مذهبى و بناهاى تاريخى پرداختند. نمونه آن 'مسجد گوهرشاد' در مشهد است.
|
|
عباس اقبال آشتيانى در اين زمينه مىنويسد: 'بعد از غلبهٔ مغول بر ممالک متمدن چين و ايران و اقامات در شهر، آداب مغولى را محکوم و مغلوب سازند و با اينکه بهصورت ظاهر بايستى آنها نيز آداب متمدنين بلاد و مغلوب را محکوم و مغلوب سازند و همانطور که سلاطين و امراء مغول جاى پادشاهان و امپراتوران قديم اين ممالک را گرفته بودند. آداب مزبور نيز جاى آداب معموله متمدنين را بگيرند درست برعکس شد و فرزندان چنگيز و دو نسل بعد از او کاملاً محکوم، حکم آداب رعاياى مغلوب خود شدند و دست از عقايد و آئين و مراسم اجدادى برداشتند. يعنى وزراء و مشاورين و ارباب هنر، چين و ايرانى و عيسوي، انتقام مغلوبين را که به زرو شمشير ديده بودند. به قوه تدبير از مغول گرفتند و زبان و مذهب و اصول اداره و حکومت خود را بر ايشان تحميل کردند.
|
|
خلاصه آنچه کشور ما را از گزند اجانب و بيگانگان مصون و محفوظ نگهداشته، فرهنگ و تمدن ما بوده است. ما بارها در جنگهاى مختلف شکست خوردهايم اما هيچگاه فرهنگ غنى و برتر ما نه تنها شکست نخورده و از بين نرفته است، بلکه اجانب، بيگانگان و غارتگران و وحشيان و... را به زانو درآورده، به تسليم واداشته و به رنگ خود کرده است: اگر نه ما هم مانند بسيارى از کشورهاى اسلامى عربى زبان، که در گذشته داراى زبان و ادب ديگر بودند، زبان فارسى و هويت ملى خود را از دست مىداديم و چون: عراق، الجزاير، مصر، مراکش، و... به عربى صحبت مىکرديم. که البته بهنظر مىرسد علاوه بر طبقه دهقانان سه نفر ديگر به نام: ابنمقنع، يعقوب ليث صفارى و ابوالقاسم فردوسى بيشتر از ديگران به فرهنگ ملى ما خدمت کردهاند و در نگهداشت و بزرگداشت آن کوشيدهاند.
|
|
دکتر محمد محمدى مىنويسد: ' طبقه دهقانان که ايشان را به منزله تنه درخت اجتماعى ايران محسوب داشتهاند، تا مدتهاى ديگر باقى ماندند و نماينده آثار برجسته ملى و سوابق تاريخى بودند، در حفظ و نگهدارى آثار باستانى ايرانى سهم بزرگى داشتهاند. آنها تواريخ و کتب دينى و روايات را حفظ مىکردند و اهل قلم و فکر بدوند.
|
|
عبدالله ابنالمقنع (۱۴۲-۱۰۶هـ.ق) با کتابهاى متعدد خود چون: خداى نامه، ترجمه نامه تنسر (منسوب به اردشير بابکان)، آئيننامه، کليله و دمنه، کتاب مزدک، کتاب تاج در سيرت پادشاهان، الادبالکبير، الادبالاصغير و... در حفظ و نگهداشت فرهنگ ايران کوشش زيادى مبذول داشت و سرانجام در اين راه در سن ۳۶ سالگى جان باخت.
|
|
يعقوب ليث با گفتن 'چيزى که من درنيابم چرا بايد گفت' باعث شد که شاعران شروع به سرودن شعر فارسى کنند و بدينگونه نخستين شعرهاى رسمى فارسى درى سروده شد و زبان ادب فارسى دوباره رونق گرفت.
|
|
سرانجام حکيم ابوالاقاسم فردوسى با سرودن شاهنامه به پاسدارى و نگهدارى و بزرگداشت فرهنگ ملى ايران پرداخت و خدمت بزرگى به کشور کرد و که همتائى ندارد.
|
|
البته شکى نيست که فرهنگ اعراب نيز در زبان و ادب فارسى و فرهنگ تأثيرى عميق و همهجانبه داشته و آن را دگرگون کرده است که از بحث دربارهٔ آن خوددارى مىکنيم.
|
|
بههر حال آنچه در مورد دو نمونه از برخورد فرهنگى ايران با اعراب و مغول عنوان شده اين حقيقت را آشکار مىکند که تهاجمات نظامى اگرچه مىتواند موجب غلبه کامل قومى بر قومى ديگر گردد ولى هميشه توان لازم را براى اضمحلال و متلاشى کردن فرهنگ آن قوم را در بر ندارد و در مواردى که قوم مغلوب از پيشينهٔ فرهنگى نيرومندى برخوردار باشد با تکيه بر اين پيشينهٔ فرهنگى بهويژه دو عنصر مهم آن يعنى ايدئولوژى و زبان و ريشهدار بدون آن در بين طبقات و اقشار مردم قادر به مقاومت و پافشارى و درهم شکستن و تسليم کردن موج حملات فرهنگى جديد خواهد شد. برعکس در مواردى که اقوام تحت سلطه داراى چنين پيشينهاى نباشند، مقاومت در مقابل فرهنگ جديد با مشکلات و موانع قوىترى روبهرو مىگردد و سر دوردست که از غناء فرهنگى قابل توجهى برخوردار نبودند و دور کن مهم فرهنگى آنان يعنى زبان و ايدئولوژى داراى صلاحيت و قدرت کافى نبوده است نفوذ فرهنگ کشورهاى استعمارگر به آسانى صورت گرفته است.
|