شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید


گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید    ور از خوی بدش گویم سخن به جنگ آید
به پردازم به تیر از دل کشیدن کو برآرد پر    ز بس کز شست او بر دل خدنگ بی‌درنگ آید
رخ از می ارغوانی کرد و بیرون رفت از مجلس    به این رنگ از بر ما رفت تا دیگر چه رنگ آید
ز آه گریه آلودم خط ز نگاریش سر زد    چو نم گیرد هوا ناچار بر آئینه‌ی زنگ آید
چنان بدنام عالم گشتم از عشق نکونامی    که اهل عشق را ننگ از من بی‌نام و ننگ آید
حذر کن گزندم زین نخستین ای رقیب از دل    که در ره نیش کار دهر که راز سینه سنگ آید
نگویم قصه‌ی دلتنگی خود محتشم با او    که ترسم من نیابم حاصلی و آن مه به تنگ آید


همچنین مشاهده کنید