|
|
|
|
|
همزمان با تمدن باستانى مصر تمدن ديگرى هم در سرزمين واقع در بين رودخانههاى فرات و دجله وجود داشته است. تمدن بينالنهرين (اينک بخشى از خاک عراق است) که بهعنوان گاهوارهٔ تمدن ناميده مىشود، از ۶۰۰۰ سال پيش وجود داشته است.
|
|
در بينالنهرين باستانى مفاهيم اساسى پزشکى مذهبى بوده و توسط گياه پزشک ، کارد پزشک و طلسم پزشک آموخته و انجام مىشدهاند. اين طبقهبندى تطابق کامل با طبقهبندى کنوني، متخصص داخلي، متخصص جراحى و روانپزشک دارد. بينالنهرين گهوارهٔ جادوگران و پيشگوئى از راه احضار ارواح بود. دانشجويان پزشکى با طبقهبندى شياطين يعنى علل بيمارىها سروکار داشتند. رمل و اسطرلاب و خاکبينى يا تعبير رؤياها و خواب و فالگيرى بهوسيلهٔ هپاتوسکوپى يا جگربينى (چون کبد محل استقرار زندگى محسوب مىشد) از ويژگىهاى علم پزشکى آنها بود. سومرىها، بابلىها و سورىها مصنّفان ستارهشناسى پزشکى و در سراسر منطقهٔ مشترک آسيا و اروپا پراکنده بودند. نسخههاى آنها با خط ميخى بر روى الواح نوشته مىشده و کهنترين نسخهٔ پزشکى که تاکنون پيدا شده است تا ۲۱۰۰ سال پيش از ميلاد قدمت دارد.
|
|
حمورابى فرمانرواى بزرک بابِل که در حدود ۲۰۰۰ سال پيش از ميلاد مىزيسته مجموعهاى از قانونهاى مدوّن را تنظيم کرده که به قوانين حمورابى معروف هستند و ناظر بر اجراء کار پزشکان و ارائهکنندگان خدمات بهداشتى بوده است و برابر آن پزشکانى که درمان مورد نظر آنها نادرست از کار در آمده باشد در خطر کشتهشدن بودند. قوانين مربوط به کارهاى پزشکى از جمله دستمزد قابل پرداخت به پزشک در مقابل کار مطلوب و جريمههاى مربوط به درمانهاى مخاطرهآميز در قوانين حمواربى بابلي، که از نخستين قوانين مدوّن در کار پزشکى است وجود دارد. با آنکه قوانين حمورابى منعکسکنندهٔ سازماندهيِ اجتماعيِ سطحِ بالا است پزشکى آن زمان تهى از پايه و مايهٔ علمى بوده است.
|
|
|
در سدهٔ اول پيش از ميلاد مسيح کانون تمدن به جانب رم تغيير کرد. رومىها پزشکى خود را بهطور عمده از يونانىها - که بر آنان پيروز شده بودند - به عاريت گرفتند و در حالى که سياست جهان رومى شده بود پزشکى جهان همچنان يونانى باقى ماند. برابر فلسفهٔ سياسى رومىها کشور بالاتر از همهچيز بود و نه افراد.
|
|
رومىها مردمى از نظر انديشه عملىتر از يونانيان بودند و نسبت به بهسازى احساس شوق داشتند. بهداشت عمومى با توسعهٔ حمامها، گندابروها و قناتها در روم بهوجود آمد. رومىها در سراسر امپراطورى خود راههاى خوب ساختند و براى همهٔ شهرها از طريق قناتها آب پاک آوردند و براى مبارزه با مالاريا باتلاقها را زهکشى کرده سيستم فاضلاب ساختند و براى درمان بيماران بيمارستانها بنا کردند.
|
|
چهرهٔ برجستهٔ آموزش پزشکى رومى جالينوس (۲۵۰ - ۱۳۰ پس از ميلاد) بود که در شهر يونانى پرگامون در آسياى صغير (ترکيهٔ کنوني) زاده شد، ولى پزشک مارکوس اورليوس امپراطور روم بود. کار مهم او در زمينهٔ تشريح مقايسهاى و فيزيولوژى تجربى بود. نظر جالينوس دربارهٔ سلامتى و بيمارى بسيار پيشتر از زمان خود بود و دربارهٔ سلامتى گفته است که: چون سلامتى هم از نظر اهميت و هم از نظر زمانى مقدّم بر بيمارى است بنابراين بايد نخست چگونگى حفظ سلامت و سپس چگونگى بهترين درمان براى بيمارى در نظر گرفته شود. دربارهٔ بيماري، جالينوس دريافت که بيمارى بهعلت سه عامل بهوجود مىآيد، عامل مستعدکننده، عامل تحريککننده و عوامل زيستمحيطي، که اينها در واقع نظرات نوين کنونى هستند. بيشتر نظريات جالينوس و بقراط با يکديگر متناقض است. علت آن است که روشهاى آن دو بسيار متفاوت بوده يک روش ترکيبى و آن ديگر روش تحليلى داشته است. جالينوس با تأليف در حدود ۵۰۰ مقاله در موضوعات پزشکى به معناى واقعى کلمه يک ديکتاتور پزشکي در زمان خود و تا مدتها پس از زمان خود بوده است. نوشتههاى او بر پزشکى اروپائى هم تأثير گذاشته و به مدت چهارده قرن بهصورت درسنامههاى استاندارد پزشکى پذيرفته شده بود. و تا زمانى که ديدگاهها و آموزشهاى او، بهوسيلهٔ متخصص کالبدگشائى وِزاليوس (Vesalius در ۱۵۴۳) و ويليام هاروى متخصص فيزيولوژى (در ۱۶۲۸) تغيير اساسى يافت. نزديک به پانزده قرن پس از مرگ جالينوس کتابهاى او تدريس مىشد.
|
|
|
بهطور معمول دورهٔ بين سالهاى ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ پس از ميلاد را قرون وسطي مىنامند، با سقوط امپراتورى روم مدارس پزشکى تأسيس شده در عصر رومىها هم از بين رفتند. در اين دوران اروپا دستخوش تاخت و تاز بيمارىها و همهگيرىهائى مانند طاعون، آبله، سل و جذام بود. کارهاى پزشکى به سوى پزشکى ابتدائى سير قهقرائى کرد و تحتالشعاع خرافات و تعصبات قرار گرفت. الگوى رفتارى مورد پسند طرد جسم و اعتلاى روح بود. توجه به جسم يک کار غير معنوى بهشمار مىرفت و بهدنبال اين انديشه مردم کمتر به شستوشوى بدن مىپرداختند. کالبدشکافى ممنوع شد و در نتيجه پزشکى پيشرفت نکرد. اين دورهٔ سدههاى ميانى را از آنرو دوران سياه پزشکي مىنامند، که دوران ستيزهاى بزرگ دگرگونى آجتماعى سياسي، پيشرفت و رجعت بود.
|
|
در حالىکه اروپائىها در دوران سياه بهسر مىبردند اعراب در بقيهٔ نقاط متمدن جهان به پيش مىرفتند. عربها کتابهاى پزشکى يونانى - رومى را به عربى ترجمه و در حفظ دانش باستانى کمک کردند و با عاريت گرفتن بخش عمدهاى از پزشکى رومى و يونانى نظام پزشکى خاص خود را که اکنون به اسم نظام پزشکى يونانى (Unani) ناميده مىشود بهوجود آوردند. آنها در بغداد، دمشق، قاهره و ديگر پايتختهاى مسلمانان مدارس پزشکى و بيمارستان بر پا کردند. عربها مشعل فروزانى از چراغ يونانى به نام (Osler) برافروختند. پيشگامان پزشکى عربى ايرانيان بودند. ابوبکر ملقب به رازى (۹۲۵ - ۸۶۵ ميلادي) و ابو على سينا (۱۰۳۷ - ۱۹۸۰) که در کشورهاى غربى به نام (Avecenna) معروف است - از اين گروه هستند. رازى رئيس يک بيمارستان بزرگ در بغداد و همچنين پزشک دربار بوده وى با توجه دقيق به مشاهدات و مداخله در بيمارىها، براى نخستين بار واکنش مردمک در برابر نور را متوجه شد، مسهلهاى جيوهدار را بهکار برد و براى اولينبار کتابى دربارهٔ بيمارىهاى کودکان نشر داد. ولى آنچه امروزه بيش از همه به آن توجه مىشود، کار وى دربارهٔ تشخيص بالينى آبله و سرخک بوده است.
|
|
ابنسينا خردمندى اعجوبه بود. وى يک آنسيکلويدى بيست و يک جلدى به نام قانون
پزشکي از خود بر جاى گذاشت که نشانهٔ نظريات و کارهاى نامبرده در پزشکى است. ابنسينا
در قرون وسطى موجب ارتقاء پزشکى اسلامى تا بلندمرتبهترين درجات شد. بهطور کلى
بيشترين سهم پزشکى ايرانى - اسلامى در زمينهٔ داروسازى بود. آنها در جستوجوى آب
زندگي شيمى را توسعه دادند و شمارِ بسيارى از مواد داروئى گياهى و شيميائى تهيه
کردند و در حالىکه در داروسازى پيشاهنگ بودند هنر نسخهنويسى را هم که اکنون هنرى
ذاتى جزو داروسازى نوين است، ابداع کردند، و طيف گستردهاى از شربتهاى خوراکي،
روغنها ،ضمادها، مشمعها، قرصها، گرد و محلولهاى الکلى و معطر را به دنياى پزشکى
وارد کردند. واژههاى دارو، الکل، شربت و شکر همه ريشهٔ عربى دارند. دوران طلائى
پزشکى عربى بين سالهاى ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ پس از ميلاد بود. در دوران آشفتهٔ سدههاى
مياني، مسيحيت تأثير سودمندى بر پزشکى داشت.
|
|
گسترش مسيحيت منجر به تأسيس بيمارستانها شد. در اوايل سدههاى ميانى بيمارستانها
کمتر در درمان بيماران کار تخصصى مىکردند، بلکه بهطور معمول بيماران براى تأمين
نيازهاى جسمى و فراهم آوردن نيازهاى روحى به بيمارستان مىرفتند. نخستين بيمارستان
در انگلستان در سال ۱۹۷۳ در شهر York بنا شد. با رشد پزشکى در کشورهاى اسلامى
زنجيرهاى از بيمارستانها از ايران تا اسپانيا تأسيس شده بود و بيش از ۶۰
بيمارستان در بغداد و ۳۳ بيمارستان در قاهره ساخته شد. بعضى از بيمارستانها -
مانند بيمارستان المنصور قاهره - براى بيمارىهاى مختلف بخشهاى جداگانه، بخشهاى
زنان و مردان، دوشها و چشمههاى آب براى خنک کردن بيماران تبدار و کتابخانه،
نقّال و موسيقىدان براى اشخاص دچار بىخوابى داشتند. در سدههاى ميانى مؤسسات
مذهبى با خانقاههائى که به سرپرستى راهبها، مقدسين و سرپرستان آنها شناخته مىشدند،
که در آنها همه گونه زنان و مردان از جمله شاهان و ملکهها هم پذيرفته مىشدند و
نه تنها دانش باستانى در اين جاها نگاهدارى بلکه خدمات پزشکى و پرستارى بهصورت
فعال هم براى بيماران انجام مىشد.
|