پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی


بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی    در پرده بازی کرد رخساره در نقابی
در بحر دل هوائی گردیده شورش انگیز    وز جای خویش جنبید دریای اضطرابی
بی‌باک خسروی داد فرمان به غارت جان    دیوانه لشگری تاخت بر کشور خرابی
گنجشک را چه طاقت در عرصه‌ای که آنجا    گرم شکار گردد سیمرغ کش عقابی
خاشاک کی بماند بر ساحل سلامت    از قلزمی که خیزد آتش‌فشان سحابی
بر رخش عبرت ای دل زین نه که می‌دهد باز    دادسبک عنانی صبر گران رکابی
از ما اثر چه ماند در کشوری که راند    کام از هلاک درویش سلطان کامیابی
از نیم رشحه امروز پا در گلم چه سازم    فردا که گردد این نم از سرگذشته آبی
زان لب که می‌فشاند بر سایل آب حیوان    جان تشنه سوالیست من کشته جوابی
دیروز با تو دل را صدپرده در میان بود    امروز در میان نیست جز پرده‌ی حجابی
ای محتشم درین بزم مردانه کوش کایام    بهر تو کرده در جام مردآزما شرابی


همچنین مشاهده کنید