جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

عمری که نه با تست کسش عمر نخواند


عمری که نه با تست کسش عمر نخواند    آنرا که تو در دام کشی کس نرهاند
گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد    چون رخ بنمایی همه در هم گسلاند
زین دل مطلب صبر، که از روی تو دوری    مشکل بتوان کردن و او خود نتواند
از طالع خود بر سرگنجی بنشینم    روزی اگرم با تو به کنجی بنشاند
دادم دل خود را بدو چشم تو ولیکن    کس نیست که از چشم تو دادم بستاند
از گردش ایام توقع نه چنین بود    کم زهر فراق تو چنین زود چشاند
دل بود که از واقعه‌ی‌من خبری داشت    و آن به که خود این واقعه دل نیز نداند
از غم نتوانم که نویسم سخن خود    ور نیز نویسم سخن خود، که رساند؟
پندار که: صد نامه و قاصد بفرستم    در شهر شما قصه‌ی درویش که خواند؟
دل در لب شیرین تو بست اوحدی، ای جان    مگذار که ایام به تلخی گذراند


همچنین مشاهده کنید