|
|
|
تاکنون انديشههاى نظرى کلى و جهاننگر (Globale) در اولويت بحث بودند که در اينجا بيشتر موضوع عبارت است از اينکه چشماندازهاى نظرى در معناى پارادايم مورد بحث قرار گيرند تا منافع و مصالح تحقيق را تحت فرضيات کاملاً مشخص و معين درباره طبيعت و ماهيت جامعه به مسيرخاصى سوق دهند.
|
|
رابرت ک. مرتن، که در چشماندازها کارکردى تحقيق شريک و سهيم بوده است، با ارائه دلايلش (Plädoyer) درباره 'نظريههاى ميان برد ـ Theiries Of The Middle Range' اين توصيه و تأکيد را به همه کرد که تحقيق اجتماعى را نه فقط تحت چشمانداز نظريه بزرگ و عام (Grand Theory) مورد بررسى قرار دهند، بلکه بيشتر آن را در لواى تئورىهاى ميانبرد و متوسطالحد نيز بيان کنند که به موجب آن نظريههاى اجتماعى در نظريههاى جامعهشناسى تلخيص و تحديد مىشوند.
|
|
براى اين کار ابتدا مىپردازيم به روشن کرد مفهوم وسعت و برد يک نظريه. يک نظريه مىتواند برد وسيع و قلمرو بزرگى را در برگيرد به شرط اينکه ادعاء تبيين و تفسير آن وسيع باشد يا به عبارت ديگر: محتواى اطلاعاتى آن حتىالمقدور بالا باشد. فرض کنيم يک نظريه به چگونگى رفتار انسانى بپردازد (يعنى بهصورت نظريه رفتارى عام درآيد) در اينصورت هر نظريه ديگرى که فقط قسمتى از رفتار مردم يا رفتار طبقهاى از مردم را مورد بحث قرار دهد (فىالمثل با توجه به فعاليتهاى قابل آموختن آنها يا رفتار اجتماعىشان)، برد محدودترى دارد و اين مثال را مىتواند بدين صورت به تصوير کشيد:
|
|
|
|
|
همچنين مىتوان يک نظريه سيستمى بيان کرد که براى همه سيستمها (مثل بيولوژي، تکنولوژي، سيستمهاى اجتماعي) مطرح و معتبر باشد. در اينجا نيز مىتوان باز محدوديت رو به تنزل آن را به نحو زير به تصوير کشيد:
|
|
|
|
|
به اين ترتيب اين حکم معتبر است که نظريههائى با برد بلند و وسيع ضرورتاً جنبه انتزاعى دارند و کاربرد آنها بر واقعيات ملموس و مشخص بايد به شدت مورد اصلاح قرار گيرد. برعکس نظريههائى با بردکم و محدود، کاربرد آنها اغلب ملموس بوده و بر مواد و مصالح تجربى آسانتر قابل بررسى است، يعنى به برش درست و محدودى از واقعيت استناد مىکند.
|
|
توصيه مرتن اين است که بايد بيشتر و شديدتر روى بيان نظريه ميان برد کارکرد. با توجه به وضعيت ناقص جامعهشناسى ـ که بعداً به اين موضوع پرداخته خواهد شد ـ قطعاً بيان اين نظريه ارزش پيگيرى و متابعت دارد. با وجود اين از طرف ديگر بايد ملاحظه شود که به هيچوجه شيوه منطقى وجود ندارد تا به موجب آن از يک مقدار نظريههاى کمبرد يا ميانبرد، بتوان يک انديشه کلى و عام ساخت، يعنى از اين راه بهطور استقرائى به سوى يک نظريه عمومى جامعهشناسى پيش رفت. لذا کار ساختن و پراختن يک نظريه عام و بزرگ همچنان به منزله يک اقدام اميدبخش باقى مىماند به اضافه اينکه از نظريههاى عام (نظير نظريه رفتارى يا نظريه سيستمها) در شرايط الحاقى و اضافى مشخص بايد نظريههاى ميانبرد را مشتق و استخراج کرد.
|
|
|
برخلاف روانشناسى اجتماعى که در آن نظريههاى ميانبرد و کمبرد فوقالعاده زيادى شکل گرفته و تکامل يافته است، در جامعهشناسى حالت کمبود زيادى در بيان صريح اينگونه نظريهها غلبه يافته و احتمالاً اين مسئله به اين دليل است که مسيرهاى تحقيق تحليلى ـ تجربى در شاخههاى متعدد و ناهمگون جامعهشناسى که به واسطه جايگيرى فلسفه اجتماعى در آنها، سخت و کمانعطاف شدهاند، نمىتوانند بهطور کامل به حرکت و سير خود ادامه دهند. همچنين در اينجا استدلال پيشين خود را به ياد مىآوريم مبنى بر اينکه جامعهشناسان در کشور آلمان اغلب با شيوه تحقيقى طرح پرسشنامههاى بدون مبانى نظريه بهکار پرداختهاند، در حالىکه همکاران جهتيافته در عالم نظريههاى ما (يعنى همکاران نظيهپرداز ما. م) بيشتر 'پروازهائى بر فراز ابرها' ترتيب مىدادند و سر و کار داشتن با مسائل شخصى و طراحى پرسشنامههاى تنگاتنگ و خاصى را آشکارا امرى بىاهميت و 'بهصورت باغبانى در بوستانهاى حقير معنوي' تلقّى مىکردند (و اين امر مدتى از جامعهشناسى بسيار هوشمندانه و عميق در آلمان حکايت داشت که در شکل ميزان هوشمندى و بصيرت جامعهشناسى ديده مىشود).
|
|
براى اينکه توانمندى را در جهت تحليلها و حل و فصل 'مسائل مبرم' آماده سازند نيازمند آن هستيم که نظريههاى تجربى آزمونپذير را تدارک ببينيم. لذا بر اين اساس نظريههاى جامعهشناختى ميانبرد بهحق و بهجا و خيلى سريع قابل شمردن هتسند؛ مثل نظريه مربوط به گروه از مرتن، نظريه نابهنجار (غيرعادي) از مرتن و ديگران، نظريه جذب و يکپارچه شدن متفاوت از ساترلند (Sutherland)، نظريه رفتار اشتراکى از اسملزر (Smelser)، نظريه طبقاتى کارکردى از دويس و مور (Davis Und Moore)؛ نظريه تحريک از ليپست و ستربرگ (Lipset Und Zetterberg)، نگرشهاى نظرى گروهها از هومانز، نظريه نقشها و تضادهاى بين افراد از گراس (Gross) و ديگران، نظريه ارتباطات ضعيف از گرانووتر (Granovetter)، نظريههاى وابستگى از امانوئل و گالتونگ، نظريه محروميت نسبى از گور (Gurr) و نظريههاى مختصر ديگر.
|
|
|
|
|
باز پايينتر از اين سطح ـ تا حدى به منزله نظريههاى 'کمبرد يا کوتاهبرد' ـ سيستمهاى حکمى و قضايائى را مىيابيم که مربوط به افقهاى محدود و تنگ رويدادها مىباشند. مثالهائى براى اين موارد کوتاهبرد در اينجا عبارتند از: نظريه کراسيز (Cresseys) در مورد جعل چکها، نظريه خودکشى جيبس و مارتين (Gibbs Und Martin) و نظريه طلاق ديکمان و ميتر (Dieckmann, Mitter) و چند نظريه و انديشه ديگر. اين انديشههاى مربوط به برد بسيار محدودتر و پربارتر از کار در مىآيند، اگر در متن نظريههاى عامترى گنجانده شوند يا از آنها مشتق گردند که با اين کار شرايط خاص محيطى مسائل جزئى مربوط را نيز در نظر مىگيرند.
|