چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین


در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین    با زنگیکان امشب در عشرت جان بنشین
خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته    اسرار به هم گفته شاباش زهی آیین
یاران بشوریده با جان بسوزیده    بگشاده دل و دیده در شاهد بی‌کابین
چون عشق تو رامم شد این عشق حرامم شد    چون زلف تو دامم شد شب گشت مرا مشکین
شد زنگی شب مستی دستی همگان دستی    در دیده هر هستی از دیده زنگی بین
آن چرخ فرومانده کبش بنگرداند    این چرخ چه می داند کز چیست ورا تسکین
می گردد آن مسکین نی مهر در او نی کین    که کندن آن فرهاد از چیست جز از شیرین
شه هندوی بنگی را آن مایه شنگی را    آن خسرو زنگی را کرد حشری بر چین
شمعی تو برافروزی شمس الحق تبریزی    تا هندوی شب سوزی از روی چو صد پروین


همچنین مشاهده کنید