جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

ای خجل از تو شکر و آزادی


ای خجل از تو شکر و آزادی    لایق آن وصال کو شادی
عشق را بین که صد دهان بگشاد    چون تو چشمان عشق بگشادی
ای دلا گرد حوض می‌گشتی    دیدی آخر که هم درافتادی
ز آب و آتش چو باد بگذشتی    ای دل ار آتشی و ار بادی
دل و عشق‌اند هر دو شاگردش    خورد شاگرد را به استادی
اولا هر چه خاک و خاکی بود    پیش جاروب باد بنهادی
تا همه باد گشت آبستن    تا از آن باد عالمی زادی
زاده باد خورد مادر را    همچو آتش ز تاب بیدادی
کرمکی در درخت پیدا شد    تا بخوردش ز اصل و بنیادی
عشق آن کرم بود در تحقیق    در دل صد جنید بغدادی
نی جنیدی گذاشت و نی بغداد    عشق خونی به زخم جلادی
چون خلیفه بکوفت طبل بقا    کرد خالق اساس ایجادی
یک وجودی بزرگ ظاهر شد    همه شادی و عشرت و رادی
شمس تبریز چهره‌ای بنما    تا نمایم سخن بعبادی


همچنین مشاهده کنید