|
|
لوئی دُلوک در ۱۹۲۴ درگذشت و کوتاهزمانی پس از آن سینمای امپرسیونیست فرانسه به ورطهٔ شکلگرائی منحطی درافتاد؛ اما نهضتی که دلوک آغاز کرده بود با پیدایش یک موجِ نقادیِ فیلم و تأسیس سینهکلوب (انجمنفیلم)، به بقای خود ادامه داد. از اواسط دههٔ ۱۹۲۰ هر روزنامهای که در فرانسه منتشر میشد حاوی یک بخش نقد فیلم بود نهضت سینهکلوب ابتدا توسط دُلوک، موسیناک، ژرمِن دولاک، ریچوتّو کانودو (Ricciotto Canudo - سال ۱۹۲۳- ۱۸۷۹) در پاریس به راه افتاد و چون توقیف بسیاری بهدست آورد به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد. برخی از سینهکلوبها فیلمهای ویژهای نمایش میدادند و تماشاگران خاص داشتند، زیرا سینماهای سنتی این فیلمها را نمایش نمیدادند. فیلمهای تجاریِ فرانسوی در دههٔ ۱۹۲۰ از نظر مالی و کیفیت هنری به درجهٔ نازلی سقوط کرده بود و در واقع همین سالنهای اختصاصی و سینهکلوبها بودند که سنّت خلاقهٔ سینمای فرانسه را زنده نگاه داشتند و توانستند آن را به دوران ناطق منتقل و برای موج دوم فیلمسازان اوان - گارد تماشاگرانی تربیت کنند.
|
|
اوان - گارد 'دوم' ریشه در مکاتب ادبی و هنری دادائیسم و سوررئالیسم داشت. نخستین کسیکه چنین سینمائی را تحقق بخشید، مَن رِی (Man Ray - سال ۱۹۷۶-۱۸۹۰) بود و با فیلم کوتاهی بهنام بازگشت به عقب (ٕReteur á la
'Raison ' Return to Reason - سال ۱۹۲۳) تصاویر کالیدوسکوپیکِ (پیاپی) نامفهومی را به تماشاگرانِ خود عرضه کرد. یک سال بعد نقاش کوبیست، فرنانلژه و همکار فنیِ آمریکائی او، دادلی مورفی (Dudley Murphy) فیلم بالهمکانیک (Ballet Mecanique) را تولید کردند که در آن اشیاء نامتجانسی از جمله قطعات ماشین، دیوارکوبها و تیتر روزنامهها بهصورتی آهنگین بهعنوان رقصِ اشکالِ تصویریْ (پلاستیک) متحرکسازی شده بودند.
|
|
مهمترین فیلم اوان - گارد این دوره بدون تردید آنتراکت (Entr´ acte - سال ۱۹۲۴) اثر رُنه کِلر (René Clair) بود. کلر این فیلم را برای نمایش در وقت تنفسِ باله رولاش (اجراء معلق ـ 'Reláche ' Performance Suspended)اثر داداییستیِ فرانسیس پیکابیا (Francis Picabia) تدارک دیده بود. فیلم آنتراکت با موسیقی اِریک ساتی (Erik Satie) (سازندهٔ موسیقی باله مکانیک) و با تصاویر اغراقشدهٔ پیاپی، از هیچ منطقی پیروی نمیکند و اغلب تصاویرش را از فیلمهای حرکات فکاهی (course comique) متعلق به کمپانی پاته / گومون و سریالهای فویاد برگرفته است. اثر بعدی رنهکلر، پاریس خفته ( 'Paris qui Dort ' The Crazy Ray) (نام انگلیسی اشعهٔ جنون، ۱۹۲۴) فیلمی هتاک و غیرروائی اما غنائی دربارهٔ مخترعی است که اشعهای نامرئی اختراع میکند و بهوسیلهٔ آن همهٔ مردم پاریس را از حرکت میاندازد بهجز شش نفر، که سرانجام آنها هم در برج ایفل مسن میگزینند. کلر بعدها یکی از چهرههای برتر سینمای ناطق شد، چنانکه لوییس بونوئل (Luis Bunuel - سال ۱۹۸۳-۱۹۰۰) کارگردان اسپانیائی با فیلم سگ آندُلُسی (Un Chien Andalou - سال ۱۹۲۹) سینمای اواگارد را در بالغترین، فراواقعیترین و فرویدیترین شکل خود نمایندگی کرد.
|
|
سگ آندُلُسی، که فیلمنامهٔ آن با همکاری نقاش سوررئالیست سالوادُر دالی (۱۹۸۹-۱۹۰۴) نوشته شده، سلسله تصاویری خشن، کامپرستانه (اِروتیک) و ظاهراً بیارتباط، از ناخودآگاهِ ذهن آدمی است، که بونوئل آن را 'نیازی مذبوحانه و سودائی برای جنایت' خوانده است. فیلم سگ آندُلُسی در واقع یک نمونهٔ مثالی از سینمای سوررئالیسی است، با این حال بونوئل بعدها موسیقی ضبطشدهای حاوی تصنیفهای مشهور و معاصر و همچنین قطعهٔ لیبِستود (Liebestod) از اپرای تریستان و ایزولد اثر واگنر را به آن افزود. ظاهراً قصد بونوئل از ترکیب این موسیقیها آن بود تا سقوطِ فرهنگیِ اروپا در فاصلهٔ دو جنگ را القاء کند. کار مشترک بعدی بونوئل و دالی در اوایل ناطق، عصر طلائی ( 'L´Âge d´or ' The Golden Age - سال ۱۹۳۰)، همانقدر فراواقعی بود که فیلم قبلی، با این تفاوت که اینبار به مذهب و نظم مستقر در جامعهٔ اروپائی حمله کرده و تصاویر وحشیانهای را سر هم کرده بود که خشم فاشیستهای فرانسوی را برانگیخت و همانها موفق شدند از نمایش فیلم جلوگیری کنند، بونوئل پس از عصر طلائی دیگر فیلم سوررئالیستی مستقیمی نساخت، اما آثار سوررئالیسم با صراحتِ تمام در تمام فیلمهای بعدی او بهجا ماند.
|
|
یکی از متمایزترین آثار اوان - گاردِ دوم فیلم منیل مونتان (Menilmontant - سال ۱۹۲۴) ساختهٔ دمیتری کیرسانف (Dmitri Kirsanoff) بود، که مونتاژ پیشرفتهای را نشان میداد. فیلم منیل مونتان با برشهای استعاری و سریعِ خود از بسیاری جهات بروشنی از فیلمسازان شوروی پیشی گرفته است. فیلم داستان دو زن جوان روستائی است که زندگیشان به خاطر قتل وحشیانهٔ والدینشان تباه میشود. آنها پس از یتیم شدن به منیل مونتان، یکی از حومههای پاریس میآیند و در آنجا یکی از آنها به ورطهٔ فحشا کشانده میشود و بقیهٔ فیلم شرح زندگیِ فسادآمیز آن دوا است. برخی از محققان این فیلم را، بهدلیل استفادهٔ ظریف از فیلمبرداری در مکان اصلی و دکورهای طبیعی، پیشاهنگ نئورئالیسمِ ایتالیا میشناسند.
|
|
ژان کوکتو (Jean Cocteau - سال ۱۹۶۳-۱۸۸۹) شاعر و نمایشنامهنویس فرانسوی در ۱۹۳۰ با فیلم خون یک شاعر (Le
'Sang d´un poète ' Blood of a poet - سال ۱۹۳۰) نخستین تجربهٔ سینمائی خود را آغاز کرد. این فیلم یک کولاژِ (collage) (تکهگذاری) کاملاً شخصی از نمادهای شاعرانه است و میکوشد ذاتِ ایثارگرایانهٔ هنر را نشان دهد. نهضت اوان - گاردِ دوم تا پایان دههٔ ۱۹۳۰ به ناگهان از درونگرائی روی برتافت و به مسائل اجتماعی پرداخت، اگرچه هنوز هنرمندانی چون مَن رِی (با فیلم معماهای قلعهٔ تاس (Les Mystères du château du dé - سال ۱۹۲۹) و ژان گرِمیون (Jean Grémillon) (با فیلم برج عظیم (Tour au Large - سال ۱۹۲۷) به ساختن فیلمهای انتزاعی ادامه میدادند، اما این نهضت هنری پس از ۱۹۲۷ عموماً به مستندسازی گرایش یافت.
|
|
فیلمساز برزیلیالاصلِ فرانسوی، آلبرتو کاوالکانتی (۱۹۸۲-۱۸۹۷) که بعدها با فیلمهای چهره زغالی (۱۹۳۶) و مرگ شب (Dead of Night ـ سال ۱۹۴۵) از چهرههای شاخص سینمای مستند انگلستان و همچنین سینمای روائی شد، در همان حوالیِ ۱۹۲۶ فیلم لحظه به لحظه (Rien que les heures) را کارگردانی کرد. او در این فیلم لحظههای زندگی در یک شهر مدرن (در اینجا پاریس) را با توالیِ زمانی کنار هم چیده است، و احتمالاً همین فیلم الهامبخش والتر روتمان در فیلم برلین، سمفونی یک شهر بزرگ شد. کارگردان دیگری بهنام ژرژ لاکُمب (Georges Lacombe) در فیلم محله (La Zone - سال ۱۹۲۸) تصویر تکاندهندهای از زندگی ولگردهای حلبیآبادهای پاریس را عرضه کرد و همچنین مارسلکارنه (Marcel Carné) (متولد ۱۹۰۹) با فیلم نوژان، الدورادوی جمعه (Norgent, Eldorado du Dimanche - سال ۱۹۲۹) یکشنبههای یک محلهٔ کارگری در شهر مارن را بهصورت مستند ساخت.
|
|
در همین دورهٔ انتقالی بود که ژان پِن لُوِه (Jean Painlevé - سال ۱۹۸۹-۱۹۱۲) سلسله فیلمهای زیبای خود از طبیعت را آغاز کرد و با فیلم لیپوکامپ (L´Hippocampe - سال ۱۹۳۴) مستندِ شاعرانه را به اوج خود رساند. در این زمینه بونوئل نیز با ترکیب سوررئالیسم و مسائل اجتماعی فیلمی نیرومند و تحریکآمیز بهنام سرزمین بینان (Las Hurdes ' Land Without
'Bred - سال ۱۹۳۲) ساخت و در آن به حقارت، تیرهبختی و نادانی ساکنان فقیرترین منطقهٔ اسپانیا پرداخت و با لحنی نیشدارْ سفرنامهسازهای سنّتی را به استهزاء گرفت. اما شاهکار بیچون و چرای نهضت مستندسازی فرانسوی، نخستین فیلمی است که ژان ویگو بهنام درباره نیس (۱۹۲۹) ساخت. ویگو با استفاده از تکنیک 'دوربین - چشمِ' زیگاورتف - که برادر ورتف، بوریس کوفمن فیلمبردار آن بود - فیلمی غنائی و در عین حال جدلی خشمگنانه بر ضد انحطاط بورژوائی در یک شهر ییلاقی را عرضه کرد. ویگو و کوفمن کار مشترک را در فیلم تاریس (Taris - سال ۱۹۳۱) نیز ادامه دادند.
|
|
فضای عمومی سینمای تجاری فرانسه، با حال و هوای دلگیرش در دورانِ تجربهگرایانِ مستقل را میتوان از فحوای آثار ژاک فِدِر، رنه کلر، و کارل تئودور درایر مشاهده کرد. ژاک فِدِر پیش از آنکه با فیلم آتلانتید (L´Atlantide - سال ۱۹۲۱) موقعیت خود را تثبیت کند تعدادی فیلم تجاری در فرانسه ساخت. موفقیت هنری و تجاری آن در فیلم دیگرش، کرَنکُبیّ (Crainquebille - سال۱۹۲۱) نیز ادامه یافت. فیلم اخیر که روایتی نیمهامپرسیونیستی از رمان آناتُل فرانس (Anatole France) بود مورد تحسین بسیارِ گریفیث قرار گرفت. موفقیت ژان فِدِر در فیلم تِرِز راکَن (Thérèse Raquin - سال ۱۹۲۹) که اقتباسی از رمان امیل زولا بود، همچنان ادامه یافت. اما هنگامیکه نمایش فیلمِ ناطق او بهنام آقایانِ متجدّد (Les Nouveaux messieurs - سال ۱۹۲۹)، که فیلمی ظریف و هجوآمیز بود، به اتهام 'هتک حرکت نمایندگان مجلس و وزرا' ممنوع شد، فِدِر موقتاً فرانسه را به قصد هالیوود ترک کرد و در آنجا حدود چهار سال به ساختن فیلمهای ملودرام پرداخت، از جمله فیلمی با شرکت گِرتا گاریو (بوسه (The Kiss - سال ۱۹۳۰) و روایت آلمانیِ فیلم آنّاکریستی (Anna Christie - سال ۱۹۳۲) که پیش از او کلارنس براون روایتِ انگلیسیِ آن را ساخته بود.
|
|
رُنه کلر در ۱۹۲۵ از اوان - گارد به سینمای تجاری روی آورد، تا زمانیکه فیلمهای کلاه حصیری ایتالیائی (Un Chapeau de
'paille d´Italie ' The Italian Straw Hat - سال ۱۹۲۷) و دو انسان محجوب (Les Deux Timides - سال ۱۹۲۸) را ساخت موفقیتی بهدست نیاورد.
در این فیلمها بود که کلر موفق شد فارسهای محبوبِ سدهٔ نوزدهمی اوژِن لابیش (Eugène Labiche) را به کمدیهای تعقیب و گریزِ سینمائی به شیوهٔ مکسِنت و ژان دوران (Jean Durand) تبدیل کند.
طراح هنری رنهکلر در سلسله فیلمهای ممتازش، از کلاه حصیری ایتالیائی گرفته تا چهاردهم ژوئیه (۱۹۳۲)، لازار میرسُن (۱۹۳۸-۱۹۰۰) بود که با طرحهای درخشانش بیش از هر کس در خلق سبک 'واقعگرائی شاعرانه' سهم داشته است.
|
|
میرسن در صحنههای خیابانی که برای فیلمهای کلر و سپس برای فدر بنا کرد (بازی بزرگ 'Le Grand jeu' سال ۱۹۳۴؛ پانسیونهای میموزا (Pensions Mimosas - سال ۱۹۳۵)؛ جشن قهرمانی (La Kermess Héroique - سال ۱۹۳۵) از سبکهای اکسپرسیونیسم، امپرسیونیسم و ناتورالیسم روی گرداند تا فضائی خلق کند که سادول آن را 'همزمان واقعگرا و شاعرانه' توصیف کرده است. میرسن علاوه بر آنکه از بزرگترین طراحان تاریخ سینما شمرده میشود، گروهی دستیار نیز تربیت کرد که بهنوبهٔ خود چهرههای ممتازی شدند (مهمترین آنها آلکساندر ترُنه (Alexandre Trauner) [متولد ۱۹۰۶] با فیلمهای اسکلههای مهآلود (Quai des Brumes ـ سال ۱۹۳۸)؛ هتل شمال (Hôtel du nord - سال ۱۹۳۸)؛ روز برمیآید (Le Jour se lève - سال ۱۹۳۹)؛ میهمانان شب (Les Visiteurs de Soir - سال ۱۹۴۲)؛ بچههای بهشت (Les Enfants du paradis - سال ۱۹۴۵)؛ واتللو (Othello - سال ۱۹۵۲). تأثیر میرسُن تا دهههای ۱۹۶۰ همچنان محسوس است.
|
|
کارل - تئودور درایر (Carl-Theodor Dreyer ـ سال ۱۹۶۸-۱۸۸۹) کارگردان مهمی است که بدنهٔ عمدهٔ آثارش خارج از جریان اصلی تاریخ سینما قرار میگیرد. هنر درایر نیز همچون روبر برِسُن (Robert Bresson) و یاسوجیرو اُزو هنری مذهبی (یا مقدس) اصطلاح شده است و سبک او را سبک استعلائی (تعالیجو) خواندهاند. او در اواخر دههٔ ۱۹۲۰ فیلمهای خارقالعادهای ساخت و در ردیف فیلمسازان صاحب مکتب قرار گرفت.
|
|
درایرِ دانمارکی آخرین شاهکار صامتِ خود، مصائب ژاندارک (La Passion de Jeanne d´Arc - سال ۱۹۲۸) را برای سوسیته جنرال دِ فیلم (S.G.F) بین سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸ در پاریس ساخت. این فیلم ساده و دژم توانسته محاکمه / شکنجه و اعدام سنژان (رنه فالکونِتی (Renée Falconetti - سال ۱۹۴۶-۱۸۹۲) را در یک بیست و چهار ساعت خلاصه کند. این فیلم بر آن است تا روابط کلاسیک و سبکشناسانه میان منطقِ روائی و فضای سینمائی را بر هم زند تا مگر فضائی شکلگرا از تقدّس (متعلق به ژان) بنا کند که از فضای کفر (متعلق به مدعیان او) متمایز بماند.
|
|
درایر نخستین فیلم ناطق خود، وامپیر (خونآشام 'Vampyr' سال ۱۹۳۲)، را نیز در فرانسه ساخت؛ فیلمی افسونکننده و فضاسازانه وامپیر نیز همچون مصائب ژاندارک توسط هرمان وارم (Hermann Warm) طراحی شد.
|
|
درایر بهعنوان یک هنرمند بزرگ همواره به عواطف عمیق و گاه رنجکشیدهٔ انسان میپردازد. از ویژگیهای آثار او حرکات پیچیده و خارقالعادهٔ دوربین، فیلمبرداری با نور درخشان، دکورهای القاءگر (expressive decor)، تدوین ضدسنّتی و بنا کردن فضای روائیِ کاملاً افراطی است. فرآیند ظریفکار و پرزحمت او در تولی، و کمالطلبی هنریش موجب شد در طول چهل و پنج سال کارِ مداوم تنها چهارده فیلم بسازد. متمایزترین فیلمهای درایر عبارتند از میکائیل (Michaël - سال ۱۹۲۴)، صاحبخانه (۱۹۲۵)، مصائب ژاندارک (۱۹۲۸)، وامپیر (۱۹۳۲)، روز خشم (Day of Wrath - سال ۱۹۴۳)، اُردِت ( 'Ordet ' The Word) (کلام، ۱۹۵۴)، و آخرین فیلمش گرترو (Gertrud - سال ۱۹۶۴). درایر در ۱۹۶۸ در حال آماده کردن فیلمی از زندگی مسیح با فیلمنامهٔ خودش بود که زندگی را وداع گفت.
|