جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

همه چشمیم تا برون آیی


همه چشمیم تا برون آیی    همه گوشیم تا چه فرمایی
تو نه آن صورتی که بی رویت    متصور شود شکیبایی
من ز دست تو خویشتن بکشم    تا تو دستم به خون نیالایی
گفته بودی قیامتم بینند    این گروهی محب سودایی
وین چنین روی دلستان که تو راست    خود قیامت بود که بنمایی
ما تماشاکنان کوته دست    تو درخت بلندبالایی
سر ما و آستان خدمت تو    گر برانی و گر ببخشایی
جان به شکرانه دادن از من خواه    گر به انصاف با میان آیی
عقل باید که با صلابت عشق    نکند پنجه توانایی
تو چه دانی که بر تو نگذشته‌ست    شب هجران و روز تنهایی
روشنت گردد این حدیث چو روز    گر چو سعدی شبی بپیمایی


همچنین مشاهده کنید