|
|
يکى از سرچشمههاى تمايز اجتماعي، که احتمالاً اهميت افزونترى در شرايط زندگى مدرن شهرى مىيابد، نژاد و قوميت است. در برخى کشورها، برنامههاى خاصى براى اقليتهاى قومى و زبانى ارائه مىشوند، و در ديگر جاها نيز شواهد موجود غالباً نشان از توجه متفاوت اقليتها به رسانههاى غالب و محورى دارند. در مورد موسيقي، سبکهاى خاصى سياهپوستها و سفيدپوستها و بسيارى گونههاى دورگه (که از ترکيب فرهنگى و نژادى به دست آمدهاند) ديده مىشوند. در اين موارد مىتوان استفاده از رسانه را ابزارى مناسب براى بيان و لذت بردن، به عنوان يک تجربه مشترک و اختصاصي، و احساس يکى بودن با نوع خاصى از فرهنگ دانست. غالباً، اختلافهاى قومى تأثير بيشترى در تفسيرها و گرايشها دارند تا در گزينشهاى عملى رسانهاى.
|
|
اين ابعاد براى مخاطب موسيقى مردمپسند، که داراى توليد فرهنگى بسيار تمايز يافته است و مىتواند به تفاوتها و تغييرات جزئى در سلايق استفادهکنندگان پاسخ دهد، بسيار مشهود است. افراد متعلق به اقليتهاى قومى همانند ديگران به رسانههاى غالب و سلايق فرهنگى محورى جذب مىشوند و در عين حال از امکان ابراز اشکال فرهنگى اقليتى نيز برخوردار هستند. اين اشکال فرهنگى به ايجاد يک محيط نمادين امنتر، ارزشمندتر، و آشناتر مدد مىرساند. هويت گروههاى قومى (به ويژه هويت سياهپوستها در جوامع سفيدپوست) از طرف سلايق فرهنگى متمايز تقويت مىشود. به عنوان نمونه، سبکهاى موسيقى رَپ و هيپ-هاپ در مرکز هويتهاى اجتماعى پيچيده در کشورهايى که داراى اقليتهاى قابل ملاحظهاى از سياهپوستان هستند، قرار دارند.
|
|
|
در تحقيق دريافت، تحت تأثير نظريههاى فمينيستي، اين باور هم رشد کرده که استفاده از رسانه همواره و مشخصاً به عامل جنسيت بستگى دارد. تفکيک استفاده از رسانه بر اساس عامل جنسيت سابقهاى ديرينه دارد و برخى رسانهها به طور اختصاصى براى مخاطبان زن - غالباً توسط زنان به شکل مجلات خاص زنان (Ferguson, 1983) و انواع مختلف تخيلى (مثلاً عاشقانه) - توليد مىشوند. مخاطبان مرد نيز ژانرها يا انواع رسانههاى خاص خود را دارند.
|
|
آنچه تازگى دارد کنجکاوى بيشتر در مورد معناى تفاوتهاى جنسيتى و تلاش براى فهميدن اين نکته است که ساخت اجتماعى جنسيت و گزينشهاى رسانهاى چگونه بر يکديگر تأثير مىگذارند. در اين تلاش، از روشهاى پژوهشى قومنگارانه و عميقى استفاده شده است. در پژوهشهاى صورت گرفته غالباً باور به نوعى جماعت تفسيرگر مبتنى بر تجربه جنسيتى نقشى کليدى دارد. (Hermes, 1995) پژوهش در مخاطب رسانهاى معمولاً همراه (و شايد به دنبال) تحليل محتوا بوده است. تحليل محتوا نيز جنسيتى بودن متون رسانهاى را به اثبات رسانده است. در واقع، تفکيک مخاطب پژوهشى از محتوا و توليد پژوهشى سخت است.
|
|
تجربه مخاطبان بر اساس جنسيت آنها برآيند پيچيدهاى است از يک نوع خاص محتوى رسانهاي، امور عادى و روزمره زندگى و ساختار گستردهترى که هنوز مىتوان آن را جامعه مردسالار ناميد - يا دنياى مردها تا آنجا که بحث قدرت مطرح مىشود. در اين خصوص، تحقيق رادوى (Radway, 1984) در مورد گروهى از زنان علاقهمند (و در اصل معتاد به) داستانهاى عشقى توليد انبوه شده، بسيار نقل گرديده است. رادوى بر آن بود تا در وهله اول علت جاذبه بىاختيار داستانهاى عشقى را بر اساس توضيحات ارائه شده توسط خود زنان به دست آورد. از اين منظر، داستانهاى عشقى راه فرارى هستند که اختصاصاً براى زنان طراحى شدهاند: اولاً، راه فرارى است که خواندن کتاب فراهم مىکند و فضا و زمانى خصوصى را به وجود مىآورد که از مزاحمت شوهران و کارهاى خانه عارى است؛ ثانياً، اين داستانها روايتهايى هر چند خيالى از عشق واقعى را به زنان ارائه مىکنند که مىتوانند از نظر عاطفى تربيت کننده باشند. يافتههاى رادوى نشان دادند که تصاوير و حکايات متفاوتى که زنان در داستانهاى تخيلى پيدا مىکنند حداقل کمى قدرتدهنده و تجهيزکننده هستند، باوجود اين که فمينيسم انتقادى تمايل دارد تا داستانهاى عشقى - تخيلى را گمراه کننده و داراى گرايشهاى ارتجاعى بداند.
|
|
بحث جنسيت در تجربه مخاطبان، در رابطه با يک ژانر ديگر نيز که عمدتاً مخاطبان زن را به سوى خود مىکشاند، مطرح مىشود - ژانر نمايشهاى خانوادگي راديويى و تلويزيوني. اين ژانر گونههايى چند دارد، اما نخستين گونه نمايشهايى بودند که از راديو (در آمريکا) در طول روز پخش مىشدند و هدف آنها جلب توجه زنان خانهدار بود. اولين مطالعات انجام شده در باره ژانر فوق به جذابيت خاص نمايشهاى خانوادگى براى زنان در نقش خانهدار و مادر اشاره کردهاند - و اين جذابيت خاص نه فقط به خاطر زمان مناسب پخش آنها بلکه به دليل محتواى آنها (ترکيبى از درام، اندرز، اخلاقيات، تخيلات و حمايت نمادين از نقش زنان در خانه) بود.
|
|
مطالعات جديدتر دربارهٔ نمايشهاى خانوادگى تلويزيونى شکل روايى اين نمايشها (استمرار، نامشخصي) را به استفادهٔ روزمرهٔ زنان مرتبط مىکنند - استفادهاى که که تکهتکه و فاقد توجه مستمر اما در عين حال داراى انعطاف است. در کل، نمايشهاى خانوادگى بهصورتى معنىدار بيشتر توسط زنان انتخاب و تماشا مىشوند، حتى آنگاه که منزلت نازل اين ژانر از طرف خود زنان شناخته شده باشد. پژوهشهاى مردمشناختى دربارهٔ بينندگان زن نمايشهاى خانوادگى نشان مىدهند ژانر فوق بهطور گسترده بهخصوص براى زنان مناسب است و غالباً در مکالمات و اظهار نظرهاى بينندگان در مورد تجربيّات روزمرهٔ آنها کاربرد دارد (Livingstone, 1988).
|
|
هرمس (Hermes, 1995)، درخصوص مخاطبان مجلات ويژهٔ زنان، چندين سياهه تفسيرى يا ساختارهاى معنايى را مشخص کرده که خوانندگان زن اين مجلات عمل خواندن و نيز توجه متفاوت خود به انواع مختلف ژانر فوق (از نشريات فمينيستى تا سنّتي) را براساس آنها معنى مىکنند. اين سياههها، به عنوان نمونه، شامل احساس وظيفه براى حمايت از آرمانهاى زنان يا احساس گناه براى خواندن مجلات سنّتى زنان مىشوند. اين باورها غالباً مانعةالجمع هستند و درمراوده با يکديگر، هرچند که تضادهاى حاصله بهدليل بىاهميّتى نسبى مجلات براى حتى وفادارترين خوانندگان آنها ملايمتر مىشوند.
|
|
بىعلاقگى مخاطبان - که بازتاب شکاف کاملاً شناخته شدهٔ بين تجربيّات زندگى واقعى و دنياى رسانهها است - پديدهاى بسيار رايج است. مطالعهٔ آنگ (Ang, 1985) دربارهٔ زنان هوادار سريال تلويزيونى دالاس (يک نوع - پرزرق و برق - خاص از نمايشهاى خانوادگي) نشان داد که لذّت بردن از مزخرفات تخيّلى با انتقاد از بخش زيادى از محتوا چقدر سازگار است. بينندگان بهراحتى مىتوانند از برنامهاى لذّت ببرند يا با آن طعنهآميز برخورد کنند. در اينجا، بسيار اشتباه خواهد بود که مخاطبان را براساس نگرشى شکل گرفته از بيرون (يا هر نگرش واحد) نسبت به محتوا يا رسانهٔ موردنظر تعريف کنيم. مخاطبان وجود دارند و - جداى از محتواى انتخاب شده و تمام انتقاداتى که براساس موازين زيبايى شناختي، اخلاقي، يا سياسى مىتواند بر آن گرفته شود - از استفادهٔ خود لذّت مىبرند. البته، اين اصل درخصوص ديگر ژانرها و ديگر مخاطبان نيز مصداق دارد.
|
|
ماهيّت مخاطبان تفکيک شده براساس جنسيّت بهمعناى نسبت جنسى ترکيب آنها نيست، بلکه ميزان معنادارى خاص عضويّت آگاهانهٔ افراد در بين مخاطبان (مخاطب بودن) براساس تجارت خاص مردانه و زنانه است. پژوهشهاى انجام شده در مورد استفاده از رسانه مملو از يافتههايى هستند که نشان مىدهند تفاوت مخاطبان براساس جنسيّت با رجحانها و رضايتمندىهاى متفاوت آنها همبستگى دارند. محققين دريافتند که زنان مضطرب بيشتر مسابقات و نمايشهاى متنوع را تماشا مىکنند، در حالى که مردان مضطرب بيشتر برنامههاى خشن و پرحادثه را مىبينند. اين يافته بر اختلافهاى قابل مشاهده در بين کليهٔ مخاطبان تأکيد مىکند. البته اين بدان معنى نيست که بيشتر تجربيات رسانههاى جمعى را مىتوان با استفاده از مفهوم جنسيّت تبيين کرد، چرا که شواهد فراوانى در دست است که هدفمندى و فهم مشترک هر دو جنس را نشان مىدهد.
|
|
يک بُعد ديگر از مبحث تفکيک جنسيّتى مخاطبان به ميزان اثرپذيريِ عمل پيچيدهٔ اجتماعى استفاده از رسانهاى خانگى (مانند تلويزيون) از روابط بين دو جنس و نقشهاى جنسى افراد مربوط است. مطالعهٔ کلاسيک در اين باب احتمالاً از آن مورلى (Morley, 1986) است. وى در اين مطالعهٔ قومنگاشتى از مشاهدهٔ خانوادگى تلويزيون بر وجود توافقها، الگوهاى رفتارى و قواعد نانوشتهٔ بىشمارى تأکيد کرد که در محيط کوچک مخاطبان حتى يک خانواده شکل مىگيرند. معمولاً کنترل تلويزيون بههنگام شب در دست مردها قرار دارد. (همچنين، نک: Lull, 1982a).
|
|
مورلى دريافت که زنان تمايل کمترى دارند تا براى تماشاى تلويزيون برنامهريزى کنند يا بهطور مستمر آن را به تماشا بنشينند. زنان بيشتر تمايل دارند تا به هنگام تماشا کارهاى ديگر هم انجام دهند، بنا به دلايل اجتماعى به خواستهاى ديگران تن در دهند، هنگام تماشا صحبت کنند، و بههنگام تماشاى تلويزيون در تنهايى احساس گناه کنند. همچنين، زنان گرايش به اين دارند که تماشاى تلويزيون وسيلهاى است براى کاستن از تنشهاى خانوادگى و به مصالحه کشاندن دعواها، و آن را تا حدودى عامل دلگرم کننده براى رفع تنهايى يا بودن در جمع مىدانند. مورلى (Morley, 1986)، همچنين، مثال مردانى را ذکر مىکند که قدرت خود براى کنترل تلويزيون را، مثلاً با تماشا کردن صرفاً برنامههاى ورزشي، براى تلافىجويي از زنان آنها به کار مىبرند. احتمالاً زنان نيز، آنگاه که فرصت بيابند، چنين کارى مىکنند. نکتهٔ آخر اينکه در حال حاضر حيطهاى در حال گسترش براى تحقيق وجود دارد که به مطالعهٔ تأثير عامل جنسيّت در اکتساب استفاده از فنآورىهاى نوين ارتباطى در محيط خانه و خانواده مىپردازد (Frissen, 1992; Moores.1993).
|