یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست


ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست    وی باغ لطافت به رویت که گزیدست
زیباتر از این صید همه عمر نکردست    شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدست
ای خضر حلالت نکنم چشمه حیوان    دانی که سکندر به چه محنت طلبیدست
آن خون کسی ریخته‌ای یا می سرخست    یا توت سیاهست که بر جامه چکیدست
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی    جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیدست
نیکست که دیوار به یک بار بیفتاد    تا هیچ کس این باغ نگویی که ندیدست
بسیار توقف نکند میوه بر بار    چون عام بدانست که شیرین و رسیدست
گل نیز در آن هفته دهن باز نمی‌کرد    و امروز نسیم سحرش پرده دریدست
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی    کشتی رود اکنون که تتر جسر بریدست
رفت آن که فقاع از تو گشایند دگربار    ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیدست
سعدی در بستان هوای دگری زن    وین کشته رها کن که در او گله چریدست


همچنین مشاهده کنید