دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
سه عاشق
سه برادر بودند که يک دختر عمو داشتند. هر وقت يکى از اين سه برادر به خانهٔ عمو مىرفت، عمو مىگفت: 'دخترم را به تو مىدهم.' تا اينکه دختر بزرگ شد. برادرها به خواستگارى دختر عموى خود رفتند. عمو براى اينکه برادرزادهايش دلگير نشوند. گفت: 'من به هر يک از شما صد دانه اشرفى مىدهم که از اين ده برويد و با مردم معامله و معاشرت کنيد هر کدام از شما پول بيشترى بهدست آورد دخترم را به او مىدهم' سه برادر از ده خارج شدند و رفتند و رفتند تا به شهر رسيدند. در حالىکه در شهر مىگشتند يک نفر را ديدند که مىگفت: 'هاى قاليچه داريم هاى قاليچه داريم' يکى از برادرها صد دانه اشرفى خودش را داد و قاليچه را خريد. پرسيد که خاصيت اين قاليچه چيه؟ فروشنده جواب داد: 'اگر سوار قاليچه بشوى و هفت تا صلوات بفرستى و نيت کنى که مرا در فلان شهر پياده کن و چشمهايت را بههم بگذارى بلافاصله تو را به آن شهر مىرساند.' روز بعد ديدند باز يکى داد زد: 'هاى طاس داريم هاى طاس داريم.' يکى ديگر از برادرها صد دانه اشرفى داد و طاس را خريد. پرسيد که: 'خاصيت اين طاس چيه؟' فروشنده گفت: 'اگر کسى مرده باشد و با اين طاس هفت مرتبه روى سر او آب بريزند فورى زنده مىشود. |
' روز سوم هم وقتى در شهر راه مىرفتند ديدند يکنفر صدا مىزند: 'هاى کتاب داريم هاى کتاب داريم.' برادر سومى جلو رفت و کتاب را خريد و پرسيد که: 'خاصيت اين کتاب چيه؟' فروشنده جواب داد که: 'نيت کنى که در شهر ما چه خبر است و چه اتفاقى افتاده به تو جواب مىدهد.' برادرها گفتند: 'اين کتاب براى ما خوب است.' در همان وقت نيت کردند و کتاب را باز کردند ديدند نوشته: دختر عموى شما مرده و فعلاً در غسالخانه است. تا دير نشده حرکت کنيد. در حالىکه هر سه برادر اوقاتشان تلخ بود سوار بر قالى شدند و هفت صلوات فرستادند و در يک چشم بههم زدن به ده خود رسيدند و ديدند که درست است دختر عموى نازنينشان مرده است. جلو رفتند و هفت طاس آب روى سر دختر عمو ريختند. دختر عمو به حکم خداوند زنده شد. بعد از آن ميان برادرها دعوا درگرفت. يکى مىگفت: 'مال من است اگر من کتاب را نخريده بودم شما نمىتوانستيد به موقع برسيد.' خلاصه پيش کدخداى ده رفتند کدخدا گفت: 'دختر مالى کسى است که طاس را خريده اگر شما که قاليچه را خريدهايد يا شما که آن کتاب را خريدهايد مىآمديد و او را به اين حال مىديد کارى از دستتان ساخته نبود و آمدنتان هيچ فايده نداشت.' |
- سه عاشق |
- قصههاى ايرانى - جلد دوم - ص ۱۲ |
- گردآورنده: سيدابوالقاسم انجوى شيرازى |
- انتشارات اميرکبير - ۱۳۵۳ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد هفتم، علىاشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادي) - نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰ |
همچنین مشاهده کنید
- کچل دهاتی که به مقام داماد شاه رسید (۲)
- موسی و عابد
- حسن ترسالو (ترسآلوده ـ بسیار ترسو)
- مهریننگار و سلطان مار
- دو برادر خوانده
- قصه
- هالو و هِیبَض و تعبیر خواب (۳)
- عقاب غولپیکر
- مِم و زین (۵)
- دیوانگان
- قصهٔ ملّا نتربوق
- دختر باهوش
- عقوبت (۲)
- خروسک پریشان
- قصه در قصه (۲)
- مغل دختر (۲)
- دیو هفت سر
- تیستیس مَدَسینا
- دندان آهنی
- کرّهٔ دریائی (۲)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست