|
|
هجو و هزل از موضوعاتى است که در شعر عربى از سابقالايام وجود داشته و در شعر فارسى از ادبيات عربى تقليد شده است. آنچه از اشعار فارسى قرن چهارم در دست است نشان مىدهد که در آن دوره هجو و هزل در شعر فارسى بهحد کافى معمول بود و غالباً جنبهٔ شوخى بين شاعران و دوستان و نزديکان آنان و يا جنبهٔ تعرض از طرف شاعر به مخالفان او داشته است و خلاف آنچه تصور مىشود از رکاکت فکر و بذائت لسان هم دور نبوده، منتهى بايد توجه داشت که اين رکاکت و بذائت بهشدت دورههاى بعد نمىرسيد و رواج هجو و هزل هم به اندازهٔ دورههاى بعد نبود. در دورهٔ قرن ۵ تا ۷ هجرى همچنانکه مدح جنبهٔ مبالغه گرفت هجو هم در طريق اغراق وارد شد و يکى از موضوعاتى گرديد که شاعران سعى داشتند حتىالمقدور طبع خود را در آن بىآزمايند. قصيدههاى مفصل و قطعات متعدد و مثنوىهائى از اين دوره در دست است که در هزل و هجو پرداخته شده است و حتى گاه انتقادات اجتماعي، بهنحوى که در حديقةالحقيقة ملاحظه مىکنيم، با هزل و سخنان رکيک همراه بوده است. برخى از شاعران بهحدى در هجو و هزل مبالغه کرده و به آن توجه داشتهاند که در همهٔ دورههاى ادبى بعد بهسمت شاعران هجوگوى بدزبان شناخته شدهاند مانند سوزني، حکيم جلال و کوشککى و روحى و لوالجى و انورى و نظاير آنان.
|
|
پيدا است که از ميان اين شاعران هم سوزنى داراى قصايد و اشعارى دور از هجو و بدگوئى است و هم هجوهاى انورى نسبت به مدح و جد او بسيار کمتر است، اما اين دو شاعر استاد بهحدى خوب از عهدهٔ کار خود در هجو و هزل برآمدهاند که نام آنان را بايد در صدر اسامى هجوگويان ثبت کرد. مضامين زيبا و معانى لطيف که اين شاعران و يا کسانى که در رديف آنان قرار دارند، در هجو بهکار بردهاند به اندازهاى است که تقريباً کمتر بيتى از ابيات آنان را در هجو مىتوان از مضمون و معنى خاص تازه خالى يافت. از شاعران استاد ديگر هم کسانى بودهاند که دهان به هجو مىآلودند و بعضى از آنان هم که در بادى امر شاعرانى ژاژخا بهنظر نمىرسند از داشتن قصايدى در هجو برکنار نيستند.
|
|
کار هجو و بدزبانى در اين دوره اندک اندک بهجائى کشيد که حتى گاه شاعران هنگام مدح هم از استعمال يا التزام کلمات رکيک و زشت ابا نمىکردند مانند سوزنى و همچنين حتى شاگردان و استادان نيز از هجو يکديگر باز نمىايستادند چنانکه در احوال ابوالعلاء گنجهاى و خاقانى و مجير مىبينيم، و عجيبتر از اينها رفتار بعضى از سلاطين است که براى تفريح خاطر و گرمى مجلس خود شاعران را بههجو ديگران برمىانگيختهاند. خلاصهٔ کلام آنکه وضع اجتماعى نابهنجار ايران در قرن چهارم و علىالخصوص اواخر آن قرن وسيلهٔ مؤثرى در ترويج هجو و هزل ميان شاعران شده بود.
|
|
|
موضوع ديگرى که در اشعار قرن ۵ تا ۷ هجرى مورد توجه بود داستانهاى حماسى است. دورهٔ واقعى حماسهسرائى در ايران قرن چهارم و نيمهٔ اول قرن پنجم هجرى است که دورهٔ حکومت پادشاهان ايرانىنژاد بود. بعد از اين دوره يعنى درست از اوايل دورهاى که مورد مطالعهٔ ما است آثار ضعف در نظم حماسههاى ملى آشکار شد و از اين عهد بهبعد است که اندک اندک بهنظم آوردن داستانهاى ملى قديم متروک ماند. علت واقعى اين امر تسلط غلامان و قبايل زردپوست بر ايران و نفوذ عوامل دينى و فراموششدن افتخارات نژادى و ضعف مبانى مليت در ميان ايرانيان است که با حفظ و توسعه و نظم حماسههاى ملى مباينت بسيار دارد.
|
|
با اينحال کار حماسهسرايان قرن چهارم و اوايل قرن پنجم تا اواخر اين قرن ادامه يافت و تنها چند داشتان ملى نظمنايافته برجاى ماند که بعضى از آنها بعد از قرن ششم منظوم شد. در قبال انحطاط حماسههاى ملى دو نوع تازه از حماسه در ايران قرن ششم معمول شد که با وضع اجتماعى ايرانيان آن عهد سازگار بود و از آن دو يکى حماسههاى تاريخي، يعنى منظومهاى حماسى است که در باب رجال تاريخى ترتيب يافت، از قبيل اسکندرنامهٔ نظامى و شاهنشاهنامهٔ پائيزى از مجدالدين محمد پائيزى نسوى شاعر آخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم؛ و دوم حماسهٔ دينى يعنى منظومههائى که در شرح قهرمانىهاى رجال و پهلوانان دين اسلام ساخته شده و بيشتر اختصاص به شيعيان داشته است.
|
|
| اثرات نفوذ شديد فردوسى در ادب فارسى
|
|
در اوايل قرن ۵ تا ۷ هجرى که مطالعه مىکنيم يعنى نيمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم بر اثر نفوذ شديد فردوسى در ادب فارسى بعضى از شاعران بهنظم کردن بازماندهٔ داستانهاى ملى سرگرم بودند که از جملهٔ آنها است:
|
|
۱. کرشاسپنامهٔ اسدى طوسى شاعر بزرگ ايران در قرن پنجم هجري. اين منظومه از روى داستان منثور کرشاسپ از آثار ابوالمؤيد بلخى که فردوسى از آن در نظم شاهنامهٔ خود استفاده نکرده بود، ترتيب يافت.
|
|
۲. بهمننامه که از آثار قديم شعر پارسى و متعلق به اواخر قرن پنجم يا اوايل قرن ششم است. از اين منظومه در مجملالتواريخ والقصص که به سال ۵۲۰ تأليف شده سخن رفته است و ناظم آن 'ايرانشاه بن ابىالخير' است. اين بهمننامه غير از بهمننامهٔ حکيم آذرى از شاعران قرن نهم است که در شرح احوال سلاطين سلسلهٔ بهمنى هند ساخت. بهمننامه را حکيم ايرانشاه بهنام محمود و محمد پسران ملکشاه ساخته است و موضوع آن سلطنت بهمن و داستان مرگ رستم و کينهکشى بهمن از خاندان او و جنگهاى متمادى ميان بهمن و بازماندگان رستم و هنرنمائىهاى آذر برزين پسر فرامرز است.
|
|
۳. ديگر از منظومههاى حماسى اين عهد فرامرزنامه است که از آن نيز در مجملالتواريخ و القصص سخن رفته و بنابراين در اواخر قرن پنجم يا اوايل قرن ششم بهنظم درآمده است. موضوع اين منظومه داستان فرامرز و هنرنمائىهاى او خاصه در کشور هند است.
|
|
۴. کوشنامه که نام آن نيز در مجملالتواريخ آمده و موضوع آن جنگهاى کوش پيلدندان برادرزادهٔ ضحاک است و گويا آن نيز از آثار حکيم ايرانشاه باشد.
|
|
۵. بانوگشسپنامه در سرگذشت بانو گشسپ دختر رستم که در پهلوانى و چالاکى ميان مردان نيز همانند او کم بود، و دربارهٔ اين زن شجاع داستان مستقلى مانده که به بانو گشسپنامه موسوم و علىالظاهر از اواخر قرن پنجم است.
|
|
۶. برزونامه منظومهٔ بزرگى است در ذکر احوال برزو پسر سهراب از هنگام ولادت که آن را به عطاءبن يعقوب معروف به عطائى رازى نسبت دادهاند.
|
|
۷. شهريارنامه منظومهٔ حماسى ديگرى از اواخر قرن پنجم است که در آن اعمال پهلوانى خاندان رستم تا سه نسل بعد از او کشيده مىشود، و شهريار که در اين منظومه از او ياد شده آخرين فرد مشهور از خاندان کرشاسپ در حماسهٔ ملى ايران است. شهريار پسر برزو پسر سهراب پسر رستم است، که مانند پدر و جد خود بىآنکه از نسب خويش آگهى داشته باشد با خويشاوندان خود به نزاع برخاست و ميان او و عمش فرامرز، جنگى سخت درگرفت و سرانجام پس از شناسائى به صلح و داد ميان آن دو مبدل گشت. ناظم اين داستان سراجالدين عثمانبن محمد مختارى غزنوى (م ۵۴۴) از شعراى بزرگ است.
|
|
۸. آذر برزيننامه داستان منظوم آذر برزين پسر فرامرز است که از دختر صور پادشاه کشمير بود و هنگام جنگ پدر با بهمن در هندوستان مىزيست و چون از کار پدر آگهى يافت به يارى او شتافت و نزديک لشکرگاه بهمن از دريا برآمد و لشکر بهمن را از آن پدر خود فرامرز پنداشت و دوستوار بهجانب آن رفت و گرفتار شد. بهمن او را با خود از سيستان سوى بلخ برد ليکن در ميان راه رستم تورگيلي، يکى از پهلوانان آن روزگار، بهيارى او آمد و وى را از بند رهائى داد. آذر برزين پس از رهائى از بند بهمن با او به جنگ برخاست و ميان او و بهمن کارزارها رفت تا سرانجام پادشاه کيان به حصارى پناه برد و آخر کار به صلح با آذر برزين جهان پهلوان بهمن گشت.
|
|
۹. بيژننامه داستان منظوم ديگرى است در باب بيژن، پهلوان معروف ايرانى پسر گيو که از صاحب برزونامه يعنى عطاءبن يعقوب است.
|
|
۱۰. سوسننامه يا داستان سوسن رامشگر که قسمتى است از برزونامهٔ خواجه عطائى و در ملحقات شاهنامه چندبار طبع شده است.
|
|
۱۱. داستان کُکُ کوهزاد، داستانى منظوم است در شرح پهلوانى رستم هنگام کودکي. اين داستان از شاعرى است که نام و نشان او معلوم نيست و علىالظاهر در قرن ششم هجرى سروده شده است. داستان کک کوهزاد نيز در جزء ملحقات شاهنامه چند بار به طبع رسيده است.
|
|
۱۲. داستان شبرنگ که منظومهاى است در جنگ رستم با شبرنگ پسر ديو سپيد و همهٔ ديوان مازندران و برافگندن آنان.
|