|
فرآیندهای صعودی با دروندادها فعال میشوند، حال آنکه فرآیندهای نزولی را دانش پیشین شخص و انتظارات او هدایت میکند. ادراک شیئی تاحدودی مبتنی است بر ویژگیهای فیزیکی شیء درونداد (فرآیندهای صعودی) و تا حدودی بر انتظارات مشاهدهگر (فرآیندهای نزولی) یادگیری تاحدودی بر ویژگیهای درونداد (فرآیندهای صعودی) و تاحدودی نیز بر باورهای پیشین یادگیرنده (فرآیندهای نزولی) استوار است.
|
|
این تمایز در مورد حافظه نیز صادق است. فرآیندهای صعودی تنها با اطلاعات درونداد فعال میشوند، یعنی چیزهائی که باید بهخاطر سپرده شود. اما فرآیندهای نزولی اطلاعات دیگری را برای حل مسئله در اختیار میگذارد. بیشتر مطالبی که تاکنون از نظر گذراندهایم با فرآیندهای صعودی سروکار داشتند. در این بخش پایانی به فرآیندهای نزولی میپردازیم که اطلاعاتی به درونداد میافزایند و حافظهٔ سازا را میسر میسازند. وقتی جمله یا داستانی میشنویم، اغلب آن را توصیف ناقصی از یک رویداد واقعی بهحساب میآوریم، و سعی میکنیم با استفاده از دانش عمومی خود دربارهٔ امور عالم توصیف کاملتری از آن رویداد بسازیم. چگونه این کار را انجام میدهیم؟ بهدرونداد، جملهها و گزارههائی میافزائیم که خود منتج از آن درونداد هستند. برای مثال، وقتی کسی میگوید: 'بطری که شکست، بچه تمام شب گرسنه ماند' به احتمال زیاد استنباط میکنیم که صحبت از بطری شیر است، نه بطری نوشابه. ما این استنباط را بهیاد اندوختهٔ خود از آن جمله میافزائیم. بنابراین، یاداندوختهٔ ما چیزی فراتر از اطلاعات دریافتی دربردارد. ما اطلاعات دریافتی را با استفاده از اطلاعات عمومی خود دربارهٔ همایندی پدیدهها تکمیل میکنیم (مثلاً ارتباطی بین بطری شیر و بچه برقرار میکنیم). علت این کار آن است که مایل هستیم شنیدههای خود را دربارهٔ رویدادها تبیین کنیم. بنابراین، حافظهٔ سازا، محصول همین نیاز ما بهدرک جهان پیرامونمان است. بیشتر خاطرات واقعی زندگی ما، اگر نگوئیم قسمت اعظم آن، محصول حافظهٔ سازا است.
|
|
|
اغلب اوقات وقتی جملهای را میخوانیم، از آن استنباطهائی میکنیم و این استنباطها را نیز همراه خود جمله، بهحافظه میسپاریم. این تمایل هنگام خواندن کتابهای درسی قویتر است، زیرا برای پیونددادن مطالب مختلف غالباً به این استنباطها نیاز داریم. برای نمونه، داستان زیر را که در آزمایشی به آزمودنیها عرضه شده بود، در نظر بگیرید:
|
|
۱. پرووا (Provo) سلطاننشین زیبائی در همسایگی فرانسه بود.
|
۲. کورمن (Corman) ولیعهد پرووا بود.
|
۳. او از انتظار طولانی خسته شده بود.
|
۴. او فکر میکرد آرسنیک مشکل را حل میکند.
|
|
هنگام خواندن این داستان، آزمودنیها در مورد بعضی نکات استنباطهائی میکردند. مثلاً پس از خواندن سطر ۳ استنباط میکردند که کورمن میخواسته پادشاه شود و این استنباط به آنان امکان میداد تا سطر ۳ را به سطر قبلی پیوند دهند. اما این استنباط الزاماً درست نیست (ممکن است کورمن در انتظار پذیرفتهشدن بهحضور پادشاه بود. با خواندن سطر ۴، آزمودنیها چنین استنباط میکردند که کورمن تصمیم داشته پادشاه را مسموم کند و با این استنباط، این سطر را به سطرهای پیشین پیوند میدادند. باز هم این استنباط لزوماً درست نیست (افراد دیگری بهجز پادشاه هم وجود داشتهاند که ممکن بود کورمن بخواهد آن را مسموم کند، و تازه آرسنیک مصارف دیگری نیز دارد). وقتی بعداً در آزمون حافظه از آزمودنیها خواسته شد داستان را بازگو کنند، آنها در تمیز مطالب داستان از استنباطهای خود با مشکل مواجه شدند. تفکیک آنچه واقعاً بهما عرضه شده از آنچه ما به آن میافزائیم کار دشواری است (سایفرت - Seifert، رابرتسون - Robertson، و بلک - Black، در ۱۹۸۵).
|
|
| بازسازی خاطرۀ تصادف.
تصویر بالائی خاطرهٔ اولیهٔ آزمودنی را از تصادف نشان میدهد. بعد سؤالی که در آن عبارت 'بههم کوبیدند' آمده سبب میشود وی دربارهٔ مخرببودن تصادف استنباطهائی بکند. برمبنای این استنباطها ممکن است خاطرهٔ اصلی بهصورت چیزی شبیه تصویر پائینی بازسازی شود (برگرفته از لافتوس و لافتوس، ۱۹۷۵).
|
|
|
استنباط میتواند بر یاد اندوختهٔ صحنههای دیداری نیز اثر بگذارد. بررسی زیر، شاهد گویائی بر این نکته است. به آزمودنیها فیلمی از تصادف دو اتومبیل نشان داده شد و سپس، از بهیاد ماندههایشان آزمون بهعمل آمد. سؤال مربوط بهسرعت اتومبیلها به دو شکل مختلف پرسیده شد: از برخی آزمودنیها سؤال شد: 'وقتی اتومبیلها بههم کوبیدند چه سرعتی داشتند؟' از بقیه پرسیده شد: 'وقتی اتومبیلها بههم خوردند چهسرعتی داشتند؟' آزمودنیهائی که در سؤال آنها عبارت 'بههم کوبیدند' آمده بود امکان داشت چنین استنباط کنند که تصادف شدید بوده، شاید شدیدتر از آنچه واقعاً بهیاد سپرده بودند. این آزمودنیها معمولاً برمبنای این استنباط خود سعی میکردند خاطرهٔ تصادف را طوری تغییر دهند که شدیدتر جلوه کند (شکل بازسازی خاطرهٔ تصادف). اما آزمودنیهائی که در سؤالشان 'بههمخوردن' دو اتومبیل مطرح شده بود، چنین استنباطی نکردند، چون عبارت 'بههم خوردند' نسبت بهعبارت 'بههمکوبیدند' بهتصادف سبکتری اشاره دارد.
|
|
آزمونی که یک هفته بعد اجراء شد این پیشبینیها را تأیید کرد. از آزمودنیها سؤال شده بود که 'آیا خرده شیشه هم دیدید؟' در فیلم تصادف اثری از خرده شیشه نبود، اما آزمودنیهائی که در سؤال آنها واژهٔ 'بههم کوبیدند' آمده بود بیش از آزمودنیهائی که در سؤال آنها واژهٔ 'بههم خوردند' آمده بود، بهخطا پاسخ دادند که خرده شیشه هم دیدهاند. ظاهراً سؤالی که در آن واژهٔ 'کوبیدند' آمده بود موجب بازسازی خاطرهٔ تصادف شده بود و این خاطرهٔ بازساخته شامل جزئیاتی مانند خردهشیشه بود که در فیلم تصادف اثری از آن نبود (لافتوس، اسکولر - Schooler، واگنار - Wagenaar در ۱۹۸۵). یافتههای فوق نتایج ضمنی مهمی در مورد اظهارات شاهدان عینی دارد: وکیل مدافع با تغییر مختصری در سؤال خود (مثلاً بهکار بردن عبارت 'بههم کوبیدند' بهجای 'بههم خوردند' ) ممکن است بهجای کشف حقیقت موجب تحریف خاطرهٔ شاهد عینی گردد. این نتایج تلویحاتی نیز در این زمینه دارد که آیا برخی خاطرههای آسیبزای 'بازیافته' از گذشته، خاطراتی واقعی هستند یا بازسازی شده؟
|