|
|
یکی از عواملی که کار بررسی رفتار آدمی را پیچیده میکند این است که افراد در برابر موقعیتهای همانند به شیوههای گوناگونی پاسخ میدهند. برای نمونه: گرچه پاسخ معمول آدمیان در برابر ناکامی، پرخاشگری فعال است، با این حال عکس این پاسخ نیز، مانند بیاعتنائی با کنارهگیری که بیتفاوتی نامیده میشود، کم رواج نیست، درست است که به روشنی نمیدانیم چرا در برابر یک موقعیت مشابه، یکی با پرخاشگری و دیگری با بیتفاوتی واکنش میکند، اما بهنظر میرسد در این امر یادگیری عامل پراهمیتی باشد. واکنشهائی که در برابر ناکامی ابراز میشود درست مانند رفتارهای دیگر آموخته میشود. کودکانی که در برخورد با ناکامی، خشم و خشونت نشان میدهند و میبینند که نیازهایشان از همین راه برآورده میشود (خواه بر اثر کوششهای خودشان و خواه به این خاطر که یکی از والدین، سراسیمه آنان را آرام میکند). در آینده هم وقت انگیزههایشان به مانعی بر بخورد احتمالاً به همان رفتار دست میزنند. به همین ترتیب کودکانی که خشم و خشونت ایشان راه بهجائی نمیبرد. و درمییابند که در برآوردن نیازهایشان، از کار و کوشش خود طرفی نمیبندند، احتمال دارد که وقتی در آینده با موقعیتهای ناکامکننده روبهرو میشوند بیتفاوتی و کنارهگیری پیشه کنند.
|
|
|
درماندگی (helpessness) آموختهشده
|
|
بررسیها نشان میدهند که آدمیان ممکن است یاد بگیرند که در برابر موقعیتهای فشارزا احساس درماندگی کنند. سگی که در قفس دو سره است (دستگاهی که دو بخش آن با یک مانع از هم جدا میشود) بهسرعت یاد میگیرد که برای فرار از ضربهٔ برقی خفیفی که از طریق تورسیمی کف قفس به پاهایش وارد میشود، به بخش دیگر آن بپرد. هرگاه چند ثانیه پیش از وصل شدن جریان برق به توری کف قفس. چراغی روشن شود سگ یاد میگیرد که با دیدن آن نشانه، به بخش بیخطر قفس، به بخش بیخطر قفس بپرد و هیچ ضربهای هم دریافت نکند. اما هرگاه این سگ در گذشته در موقعیتی قرار گرفته باشد که در آن نتوانسته باشد از ضربهها اجتناب کند یا بگریزد، یعنی هیچگونه کوششی از جانب سگ موجب پایان ضربهها نشده باشد، در آنصورت بعدها هم که سگ در شرایط گریزپذیری قرار میگیرد برایش بسیار دشوار است که پاسخهای گریز را فرا گیرد؛ یعنی گرچه یک پرش ساده به بخش دیگر قفس، حیوان را از عذاب میرهاند با این حال وی در جای خود مینشیند و ضربهها را تحمل میکند. بعضی سگها هیچگاه چنین رفتاری را یاد نمیگیرند، حتی اگر آزمایشگر با جابهجا کردن آنها از روی مانع، راه روش کار را به آنها نشان دهد. نکته اینجا است که اینگونه سگها قبلاً یاد گرفتهاند که از این ضربهها نمیتوانند بگریزند و اینک دیگر نمیتوانند بر این احساس درماندگی آموختهشدهٔ غلبه کنند (سلیگمن ـ Seligma ،۱۹۷۵).
|
|
وقتی گروهی از آدمیان را در بعضی موقعیتهای آزمایشی قرار دهیم که نتوانند کنترلی بر ضربهٔ برقی با صدای شدید داشته باشند، در صورت فراهم آمدن امکان گریز، این افراد کمتر به پاسخهای گریز دست میزنند تا کسانیکه هرگز تجربهٔ احساس درماندگی نداشتهاند (تورنتون ـ Thornton و جاکوبس ـ Jacobs ،۱۹۷۱). بهنظر میرسد که رویدادهای کنترلنشدنی یا حلنشدنی بسیار گوناگونی وجود دارد که در توانائی جاندار برای کنار آمدن با مسائل و دشواریهای بعدی اخلال میکنند.
|
|
طی یک بررسی دربارهٔ یادگیری احساس درماندگی، به یک گروه از آزمودنیها مسئلههای حلشدنی، و به گروه دیگری، مسئلههای حلنشدنی داده شد و به یک گروه دیگر هم هیچ مسئلهای داده نشد. در مرحلهٔ بعد، هر سه گروه یادشده توسط دستگاهی شبیه به جعبهٔ دوسره مورد آزمایش قرار گرفتند. در این آزمایش میشد با جابهجا کردن دست به صدای ناخوشایند شدیدی پایان داد. آزمودنیهای گروه مسئلههای حلشدنی و گروه بیمسئله بهسرعت پاسخی را که موجب قطع صدا میشد یاد گرفتند، اما آزمودنیهائی که با مسئلههای حلنشدنی کلنجار رفته بودند هیچ کوششی برای یادگیری پاسخگریز نکردند و نافعالانه به سر و صدای ناخوشایند تن در دادند (هیروتو ـ Hiroto و سلیمگن ۱۹۷۵). چنین مینماید که احساس درماندگی حاصل از یک موقعیت، به موقعیتهای دیگر تعمیم مییابد.
|
|
|
واپسروی بهعنوان بازگشت به شیوههای رفتاری نارس، یعنی بازگشت به ویژگیهای رفتاری دوران کودکی، تعریف میشود. در آزمایش اسباببازیها، مشاهدهگران سطح سازندگی بازیهای هر کودک را رتبهبندی کردند. این رتبهبندی که نخست در موقعیت بازی آزاد و سپس در موقعیت ناکامساز صورت گرفت نشان داد که سازندگی بازیهای غالب کودکان کاهش چشمگیری پیدا کرده بود: به این معنا که بهجای نقاشی، خط خط میکردند؛ بهجای وانمود به اطو کردن لباسها، میز اطو را سرنگون میکردند و بهجای سفر خیالی با ماشینها و کامیونها، آنها را بیهدف به اینسو و آنسو هل میدادند.
|
|
گاه بزرگسالان هنگام روبهرو شدن با موقعیتهای ناکامیزا دست به رفتارهای نارس میزنند. برای مثال فحاشی میکنند، فریاد میزنند یا کتککاری میکنند، و یا هرگونه کوششی را برای کنار آمدن با مشکل خود رها میکنند و دنبال کسی میگردند که به عوض خودشان آن را حل کند. هنگامیکه کوششهای آدمی برای حل یک مسئله راه بهجائی نمیبرد طبیعی است که به رفتارهائی متوسل شود که در گذشته موفقیتآمیز بودهاند. در این زمینه، یک نمونهٔ شناخته شده وضع کودک سهسالهای است که آداب تخلیه را بهخوبی فرا گرفته لیکن اینک که نوزاد تازهای در خانواده زاده میشود دوباره شب ادراری پیدا میکند، داستان از این قرار است که ناکامی ناشی از افتادن از مرکز و مدار توجه و مهربانی پدر و مادر، کودک را بهسوی رفتارهائی کشانده که سابقاً بهخاطر آنها مورد توجه قرار میگرفته است. این امکان وجود دارد که بزرگسالان نیز بر اثر فشار روانی شدید و مستمر، به رفتارهای کودکی واپس روی کنند (به شکل یک مورد از نهایت واپسروی نگاه کنید).
|
|
|
|
|
دختر هفده سالهٔ سمت چپ، عکسی از پنج سالگی خود (در تصویر میانی) پیدا کرد با کوتاه کردن موها کوشید تا هر چه بیشتر به کودکی که در آن عکس بود شباهت بههم رساند (تصویر راست). این دختر در یک خانوادهٔ بسیار بیثبات بزرگ شده بود. در چهار سالگی که دعواهای شدید پدر و مادرش آغاز شد نخستین نشانههای اختلال را نشان داد. هفت ساله بود که مادرش از ارتباط جنسی با پدرش خودداری کرد و با این حال، وی تا سیزده سالگی در رختخواب پدر میخوابید. در این هنگام مادر که به اغوای دخترش از سوی پدر مشکوک شده بود با مراجعه به دادگاه و کسب حق سرپرستی، زندگی مستقلی را با دختر آغاز کرد. دختر از جدائی با پدر بسیار ناراحت بود پیوسته با مادر دعوا میکرد و در مدرسه جهت نظم و انضباط مسئلهآفرین شده بود. سرانجام به اصرار دختر پس از سه سال مادر و دختر به دیدن پدر رفتند که با دختر جوانی زندگی میکرد. درگیری سختی روی داد و بار دیگر مادر اجازه نداد دختر نزد پدر بماند. پس از این جریان، دختر عبوس و گوشهگیر شد و دیگر به مدرسه نرفت. یک روز هنگام بههم ریختن خانه، آن عکس مربوط به دورهٔ کودکی خود را یافت. سپس ظاهر خود را تغییر داد، رفتارهای کودکانه در پیش گرفت، کثیف و نامرتب شد و سرانجام دیگر ادرارش را هم کنترل نکرد. این دختر به یک دورهٔ خوشایندتری از زندگی خود که در آن تعارض و حسادت نبوده واپس رفته بود (نقل از ماسرمان ـMasserman ،۱۹۶۱، صفحههای ۷۰ و ۷۱، بیمار دکتر جان رومانو ـ Dr. John Romano).
|