یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار


پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار    با رخ چون آفتاب سایه نماید نگار
آید خورشیدوار ذره شود بی‌قرار    کان رخ همچون بهار از پس پرده مدار
خیز که این روز ماست روز دلفروز ماست    از جهت سوز ماست عشق چنین پرشرار
خیز که رستیم ما بند شکستیم ما    خیز که مستیم ما تا به ابد بی‌خمار
خیز که جان آمدست جان و جهان آمده است    دست زنان آمدست ای دل دستی برآر
آب حیات آمدست روز نجات آمدست    قند و نبات آمدست ای صنم قندبار
بنده آن پرده‌ام گوش گران کرده‌ام    تا که به گوشم دهان آرد آن پرده دار
مکر مرا چون بدید مکر دگر او پزید    آمد و گوشم گزید گفت هلا ای عیار
بی‌ادبی هم نکوست کان سبب جنگ اوست    سر نکشم من ز دوست بهر چنین کار و بار
جنگ تو است این حیات زانک ندارد ثبات    جنگ تو خوش چون نبات صلح تو خود زینهار


همچنین مشاهده کنید