|
|
|
قرن هفتم و هشتم هجرى از حيث رواج و انتشار نثر پارسى تالى عهد پيش از آن و بلکه از بعضى جهتها مهمتر از آن است. از علتهاى بزرگ اين امر آن است که ارتباط ايرانيان در اين دوره به سببهاى مختلف يا مرکز خلافت اسلامى يعنى بغداد که در عين حال واسطةالعقد ارتباط مملکتهاى اسلامى و محور اصلى تمدن و فرهنگ اسلامى و ادب عربى بوده است بيش از پيش قطع شد و با انقراض بنىعباس و سقوط بغداد آخرين مرکز رسمى زبان و ادب عربى و مرجع مقدسى که همهٔ اهل تسنن را بهسوى خود و آداب و رسوم و زبان و فرهنگ خود مىکشيد از ميان رفت. در گيرودار حملهٔ مغول و مصيبتهائى که آن يورش وحشيانه به دنبال داشت از نفوذ عالمان دينى کاسته شد و زبان عربى از رواج و رونق پيشين در ايران افتاد و علىالخصوص بر اثر ويرانى شهرهاى ماوراءالنهر و خراسان و عراق عدهٔ فراوانى از مسجدها و مدرسهها که مرکز تعليم و تعلم زبان و ادب عربى بود و با همهٔ متعلقان خود نابود گرديد.
|
|
با به قدرت رسيدن ايلخانان، ايران بهعنوان مرکز حکومت درآمد و حاکمان و دبيران و مديران امور در عراق و الجزيره و روم از ايران تعيين شدند و يا تحت فرامانروائى دولتمران ايرانى درآمدند و ناگزير زبان ديوانهاى انشاء در اين ناحيتها پارسى شد و نامههاى پارسى جاى رسائل عربى را گرفت. از طرف ديگر چون حاکمان اوليهٔ مغول هيچ يک قدرت ادارهٔ امور ديوانى و ادارى مملکتهاى تابعهٔ خود را نداشتند مجبور شدند وزيران و مستوفيان ايران را بهکار بگمارند و در نتيجه نه تنها زبان پارسى و انشاءنامهها بدان زبان از ميان نرفت بلکه احتياج بدان بيشتر از پيش احساس گرديد.
|
|
وضعى که از آغاز قرن ششم به بعد در ايران و آسياى مرکزى و هندوستان ايجاد شده بود و تأسيس دولتهائى در آن ناحيهها که بر خلاف ايرانيان با زبان و ادب عربى بستگى تاريخى نداشتند، به اين استقلال زبان و ادب پارسى و جايگزين شدن نثر پارسى در محل نثر عربى يارى کرد بهنحوى که در قرن ششم و آغاز قرن هفتم شاعران عادتاً به فارسى شعر مىسرودند و نويسندگان به پارسى مىنوشتند و اين حالت، هر چه به قرن هفتم و به حملهٔ مغول نزديکتر مىشدند شدت بيشترى مىيافت.
|
|
در آسياى صغير در دورهٔ تسلط سلجوقيان در آن ناحيه که تابع سلاجقهٔ خراسان بودند، ترسل و انشاء و تأليف به زبان ايرانى پارسى معمول شد و بعد از حملهٔ مغول بر اثر تجمع عدهٔ کثيرى از شاعران و مؤلفان ايرانى در آن سرزمين، آنجا بهصورت يک مرکز جديد و فعال براى زبان و شعر نثر پارسى درآمد و محل جمعآورى بسيارى از نسخههاى فارسى گرديد چنانکه هنوز بسى از نسخههاى گرانبهاء قرن هفتم و هشتم را بايد در آن سرزمين جستجو کرد. بر روىهم بنابر علتهاى ياد شده قرن هفتم دورهٔ رواج روزافزون نثر پارسى و عهد تداول قطعى تأليف و تدوين کتابها به زبان پارسى است. البته عدهاى از کتابها در اين دروه به زبان عربى نوشته مىشد ولى آنها از قبيل کتابها تاريخ و ادب نبود بلکه بيشتر جنبهٔ کتاب درسى و غالباً شرح و تفسير متنهاى مهم علمى قديم و يا تلخيص و نتظيم مجدد آنها را داشت.
|
|
|
اگر چه در شيوهٔ نگارش اين عهد گاه به تجددهائى باز مىخوريم اما بر روىهم نويسندگان اين دوره شيوههاى نثر پارسى دوران پيش از خود را ادامه مىدادند. تغييرهائى که از قرن پنجم به بعد در شيوهٔ نثر سادهٔ فارسى حاصل شده بود، مانند طولانى شدن جملهها، معمول شدن ترکيبها و عبارتهاى خاص، استفادهٔ بيشتر از کلمهها و ترکيبهاى عربى و غيره، در اين دوره از حوزه انشاء ترسل فراتر رفت و در انشاء عادى و نثر سادهٔ متداول زمان هم تأثير گذاشت چنانکه نثر سادهٔ قرن هفتم با آنچه در آغاز قرن پنجم بود تفاوتى عظيم حاصل کرد.
|
|
انشاء مرسل در قرن هفتم و هشتم به عدهاى از کتابهاى تاريخ و کتابهاى علمى و گاه به قصهها و حکايتها و رمانها اختصاص يافت. اين شيوهٔ نگارش از حيث زبان با آنچه در دوران پيش داشتيم فاصلهٔ بسيار داشت. بهکار بردن لغتها و ترکيبهاى تازى مخصوصاً در کتابهاى علمى و بعضى از کتابهاى عرفانى (مانند مِصباحالهدايه) بىهيچ قيدوبندى معمول بود و مؤلفان گاه عين عبارتهاى علمى عربى را به اندک تغيير به فارسى ترجمه مىکردند. اما بايد دانست که اين واژههاى تارى در قرن هفتم و هشتم با تحول بزرگى که زبان پارسى در سدهٔ ششم يافته بود، جزء زبان فارسى شده و جاى واژههاى درسى را گرفته بود و حتى در قاعدههاى ترکيبى و دستورى زبان فارسى هم در اين دوران تغييرهاى زيادى راه جسته و آن را از وضعى که در قرنهاى چهارم و پنجم داشت دور کرده بود. با وجود اين در اين ميان انشاءهاى سادهتر و دلپذيرتر کم نيست. گاه در آثار مؤلفان اين زمان قطعههائى از نثر گذشتگان را مىيابيم که بىذکر نام صاحبان آن آثار عيناً نقل شده است. اين نوع معامله با آثار متقدمان، پيش از اين دوره به ميزان کمترى رايج بود و بعدها خيلى بيشتر شد.
|
|
نثر مصنوع در اين عهد همان اختصاصهائى را داشت که در پايان قرن ششم و آغاز قرن هفتم داشت و مانند همان دوره همدوش و همآهنگ با نثر مُرسل به پيش مىرفت. قوس صعودى اين شيوه تا اولهاى قرن هشتم بالا مىرود و از آن پس آهنگ زوال مىکند. علت آن است که آثار تعليم بلغيان قرن هفتم تا قسمتى از قرن هشتم مشهود است و از آن پس مانند همهٔ مظاهر فرهنگ و تمدن قديم به سستى مىگرايد. از آخرهاى قرن ششم و شيوهٔ نگارش نثر مصنوع در ميان مورخان هم معمول گشت. در پايان قرن ششم و آغاز قرن هفتم اين نوع انشاء در آثار افضلالدّين کرمانى مانند عِقداُلعلى و ترجمهٔ تاريخ يمينى از ابوالشَّرفْ ناصح بن ظَفَر جُرفادِقانى و نفيةالمَصدورِ محمد زَيدريِ نَسَوى به حد اعلاء خود رسيد. نگارش متنهاى تاريخى در قرن هفتم به نثر مصنوع منشيانه، بعضى از مورخان قرن هفتم و هشتم را بر آن داشت که اين شيوه را دنبال کنند. از آن جمله هستند عطاملک جوينى که کتاب تاريخ جهانگشاى خود را در پارهاى از موارد به نثر مزين و شيوائى به نگارش درآورد و وصّافالحضره در کتاب 'تجزيةالاَمصار و تزجيةالاَعصار' مشهور به تاريخ وصّاف و ناصر منشى در سِمطالعلى و شرفالدين قزوينى در تاريخ مُعجم. اما از اين ميان هيچکس نتوانست از توانائى عطاملک در اين شيوهٔ دشوار برخوردار باشد و مطالعه در آثار آنان نشان مىدهد که همگى آنها انشاء مزين و آراستهٔ پايان قرن ششم و آغاز قرن هفتم را به انشائى کاملاً مصنوع و حتى متصنع و متکلف تبديل نموده و از اين راه مقدمات زوال آن را فراهم ساختند.
|
|
منشاء جريان تازهٔ مهمى که در قرن هفتم در نثر مصنوع فارسى پديد آمد و بعد از آن بيش و کم تا عهد قائم مقام فراهانى ادامه يافت نگارش گلستان است بهدست شاعر و نويسندهٔ بسيار بزرگ سعدى شيرازي. سعدى در اين کتاب ضمن نثر سادهٔ استادانهٔ خود هر جا که لازم دانسته عبارتهاى مصنوع لطيف آورده و اصولاً ذوق سليم سعدى وى را بر آن داشته که شيوهٔ نثر مترسلان را از خشکى و تعقيد و آميختگى شديد با زبان عربى بيرون کشد و به شيوهٔ نثر موزون که با ذوق فارسى زبانان سازگارى بيشتر دارد نزديک سازد و از آميزش اين دو سبک شيوهٔ مطبوع و تازهاى پديد آرد.
|
|
از نثر موزون فارسى، سعدى، هم در مجالس پنجگانهٔ خود که يادآور مجلسهاى عارفان پيشين است پيروى کرده و هم در پارهاى از قمستهاى گلستان خاصه در مقدمهٔ آن و در 'جدال سعدى با مدعي' . اما شيخ اجلّ همانگونه که در نثر خود هيچگاه به تمامى پاىبند صنعت نيست هيچوقت هم اصرارى در آوردن قطعههاى موزون ندارد بلکه هر جا ذوق سليم حکم کرده است بهعبارت منثور خود چاشنى وزن داده و همچنين هر گاه ايران صنعتى را مايهٔ زيبائى کلام دانسته از آن استفاده نموده است. شيوهٔ سعدى در گلستان و در ديگر آثار منثور او چنان مطبوع اهل زبان افتاد که هر گاه صاحب ذوق با استعدادى بعد از او توانائى تقليد استاد را يافت از پى او رفت و اگر چه هيچگاه کسى در شيوهٔ او بدو نرسيد ليکن هر کس به قدر وسع و طاقت خود کارى کرد. از جملهٔ کسانى که در دورهٔ مورد مطالعهٔ ما کوشيدند تا شيوهٔ او را در آثار خود دنبال کنند عُبَيدِ زاکانى در لطيفههاى خود، معينالدّين جوينى در نگارستان و شرفالدّين رامى در اَنيسالعُشّاق را بايد نام برد. يکى ديگر از کسانى که به نثر موزون تمامعيار صاحب تأليف است امير حسينى هروى شاعر و نويسندهٔ قرن هشتم است که در نزهةالاَرواح خود شيوهٔ خواجه عبدالله انصارى را به تمام و کمال پيروى نمود.
|