|
|
شناخت شخصیتهای جامعهستیز
|
|
چه عواملی در بهوجود آمدن شخصیت جامعهستیز نقش و سهمی دارند؟ شاید انتظار داشته باشیم افرادی که شخصیتهای جامعهستیز دارند دستپرورده والدینی باشند که به انضباط یا تربیت اخلاقی فرزندان خود بیاعتناء بودهاند؛ اما پاسخ سؤال فوق به این سادگی هم نیست. گرچه برخی از افراد جامعهستیز از محیطهائی برخاستهاند که در آنها رفتار جامعهستیز تقویت شده و مجرمین بزرگسال الگوئی برای رشد شخصیت قرار گرفتهاند، اما بسیاری از آنان نیز در خانوادههای درست و حسابی و توسط والدینی رشد یافتهاند که خود افراد برجسته و قابل احترامی در جامعه بودهاند.
|
|
برای تبیین علت بهوجود آمدن شخصیتهای جامعهستیز هنوز نظریهای که متکی بر شواهد کافی باشد در دست نیست. احتمالاً عوامل بسیاری در این زمینه دستاندرکار هستند که ماهیت آنها از موردی به مورد دیگر فرق میکند. پژوهشهای جاری بر عوامل زیستشناختی و کیفیت روابط والدین با کودکانشان تمرکز دارند.
|
|
|
این نظر بالینی که فرد جامعهستیز کوچکترین اضطرابی در مورد ناراحتیها و تنبیههای آینده احساس نمیکند، در مطالعات آزمایشی مورد تأیید قرار گرفته است. در یکی از بررسیها، دو گروه از پسران نوجوان بزهکار که از بازداشتگاه وابسته به دادگاه کودکان انتخاب شده بودند مقایسه شدند. مشکل یکی از این دو گروه، 'اختلال شخصیتی جامعهستیزی' ، و ناراحتی گروه دیگر 'واکنشهای انطباقی نوجوانی ـ adjustment reactions of adolescence' تشخیص داده شده بود. آزمایشگران، پاسخ گالوانیکی پوست را در شرایط فشارزا آزمون کردند. به پاهای آزمودنیها الکترودهای ساختگی بستند، و به آنها گفته شد که ده دقیقه بعد یک ضربه برقی بسیار قوی به آنها وارد خواهد آمد که آسیبی ایجاد نخواهد کرد. (ساعت بزرگی در معرض دید آزمودنی بود و در نتیجه او دقیقاً میدانست که ضربه چه زمانی وارد خواهد آمد، اما در واقع ضربهای در کار نبود). در دوره استراحت، یا در برابر تحریک شنیداری یا دیداری، تفاوتی بین اندازههای جیاسآر این دو گروه دیده نشد؛ اما در خلال ده دقیقهای که آزمودنیها در انتظار ضربه بودند، گروه ناسازگار نسبت به گروه جامعهستیز تنش بیشتری نشان داد. در لحظهای که ساعت، فرا رسیدن ضربه را نشان میداد، در اکثر افراد گروه ناسازگار یک کاهش ناگهانی در مقاومت پوست مشاهده شد (علامت افزایش اضطراب)، اما هیچیک از افراد جامعهستیز چنین واکنشی نشان نداد (لیپرت ـ Lippert و سنتر 'Senter' ـ ۱۹۶۶).
|
|
مطالعات دیگری که در زندانها صورت گرفته، نشان دادهاند که افراد جامعهستیز در مقایسه با سایر زندانیها دیرتر یاد میگیرند که از یک ضربه برقی اجتناب کنند و در شرایط گوناگون دستگاه عصبی خودمختار آنها چندان فعالیتی ندارد (لیکن 'Lykken' ـ ۱۹۵۷؛ هر 'Hare' ـ ۱۹۷۰). بر مبنای این یافتهها این فرضیه را پیش کشیدهاند که ممکن است دستگاه عصبی خودمختار در افراد جامعهستیز از همان آغاز تولد کمواکنش باشد. چنین کمبودی تبیین میکند که چرا اینگونه افراد این همه به شور و هیجان نیاز دارند و چرا به تهدیدهائی که اکثر افراد را از ارتکاب اعمال جامعهستیز بازمیدارند، به شیوه عادی پاسخ نمیدهند. اما در اینگونه تفسیرها باید محتاط بود. احتمال دارد که موقعیت آزمایشی معینی در نظر افراد جامعهستیز بهعنوان یک بازی جلوه کند و آنها بکوشند از راه کنترل پاسخهای خود 'خونسرد بازی کنند' .
|
|
|
طبق نظریه روانکاوی، رشد وجدان یا فراخود، منوط بهوجود رابطه محبتآمیز با یک بزرگسال در دوران کودکی است. افرد به هنجار ارزشهای والدین خود را (که معمولاً بازتاب ارزشهای جامعه است) درونی میسازند، چون دوست دارند مانند والدین خود باشند و ترس از این دارند که اگر برخلاف ارزشهای آنها رفتار کنند از محبت آنها محروم شوند. کودکی که از والدین خود محبتی نمیبیند، ترسی هم از این ندارد که محبت آنها را از دست بدهد. او با والدین طردکننده خود همانندسازی نکرده است و مقررات آنها را هم درونی نمیکند. این نظریه اگرچه منطقی بهنظر میآید، اما با تمام دادهها همنوائی ندارد. بسیاری از کودکان مطرود بهصورت شخصیتهای جامعهستیز درنمیآیند و برخی از کسانیکه چنین اختلالی دارند در کودکی از محبت افراطی والدین خود برخوردار بودهاند.
|
|
طبق نظریه یادگیری اجتماعی (frustration tolerance)، رفتار جامعهستیز از الگوهائی که والدین فراهم میسازند و نوع رفتاری که آنان پاداش میدهند اثر میپذیرد. کودکی که یاد میگیرد از راه جذب بودن، دوستداشتنی بودن، و توبه کار بودن میتواند از تنبیه معاف شود، ممکن است در آینده شخصیت جامعهستیز داشته باشد. کودکی که مرتباً با اظهار تأسف و قول 'دیگر اینکار را نمیکنم' از تنبیه معاف میشود، ممکن است یاد بگیرد که آنچه مهم است کردار نیست، بلکه توانائی وانمود به توبهکاری و پشیمانی است. اگر همین کودک را از جهات دیگری نیز لوسش کنند و او برای کسب پاداش نیازی به انتظار کشیدن با کار کردن نداشته باشد، در اینصورت یاد نخواهد گرفت که در برابر ناکامی تحمل نشان دهد. دو ویژگی جامعهستیزی عبارتند از عدم تحمل ناکامی (frustration tolerance)، و باور داشتن به اینکه جذابیت و به ظاهر پشیمان بودن میتواند موجب بخشودگی خطاها باشد. بهعلاوه، کودکی که همیشه از ناکامی و پریشانی مصون میماند توانائی همدلی با پریشانیهای دیگران را نخواهد داشت (ماهر، ۱۹۶۶).
|
|
شکی نیست که برخی الگوهای تعامل در خانواده ممکن است به رشد شخصیت جامعهستیز کمک کند. الگوی دیگری از تعامل مربوط به والدینی میشود که در مهر ورزیدن یا پاداش دادن و تنبیه کردن به شیوه همسان عمل نمیکنند، و در نتیجه نه رهنمودهای مشخصی برای رفتار در اختیار کودک قرار میگیرد و نه الگوی قابل اعتمادی که کودک بتواند آن را مبنای هویت خویش قرار دهد (باس، ۱۹۶۶).
|