|
| ويژگىهاى فرهنگى و هنرى، استان همدان
|
|
در استان همدان اقوام گوناگون با فرهنگهاى ويژه زندگى مىکنند که فرهنگ، آداب و رسوم و سنتهاى اين اقوام، تا اندازهاى از يکديگر تأثير پذيرفته است. فارسها، ترکها، لرها و کردها از جمله قومهايى هستند که در سراسر استان و در کنار هم زندگى مىکنند.
|
|
هر يک از اين قومها به زبانهاى مادرى خود صحبت مىکنند، ولى زبان فارسى و آذرى وجه غالب گويش استان را تشکيل مىدهد. زبان فارسى در مکالمات محاورهاى با فارسى رايج در ديگر نقاط ايران از نظر تلفظ واژهها فرق مىکند و لهجهاى ويژه دارد. بدينگونه، تفاوت زبان و لهجه در سطح استان به خوبى مشاهده مىشود. اين زبانها عبارتاند از:
|
|
- زبان فارسى که بيشتر ساکنان مرکز استان با آن سخن مىگويند.
|
- زبان ترکى که مردم شمال و غرب استان به آن تکلم مىکنند.
|
- زبان لرى و لکى که ساکنان ملاير، نهاوند و سامن با آن سخن مىگويند.
|
- زبان کردى که بيشتر ساکنان شمال غرب و غرب استان در نزديکى استانهاى کرمانشاه و کردستان به اين زبان حرف مىزنند.
|
|
| ويژگىهاى فرهنگى و هنرى، استان هرمزگان
|
|
خليجفارس، از روزگاران باستان، محل آمد و شد و اختلاط و ارتباط اقوام مختلف دريانوردانى بوده که آداب و سنن و زبان و انديشههاى گوناگون داشتهاند. دريانوردان قديمى خليجفارس و جزاير آن که به درياهاى دور يعنى هند، آفريقا، اندونزى (جاوه) و چين سفرهاى طولانى داشتهاند، از اين طريق آداب و سنن اين سرزمينها را با خود به همراه آورده و کمکم موجبات گسترش آن را در سواحل خليج فارس فراهم نمودهاند. در نتيجه فرهنگ و فولکلور (زبان، لباس، موسيقى، تصنيفها، افسانهها و ...) مردم سواحل خليج فارس دستخوش تحولات و تغييراتى شده است.
|
|
آداب و رسوم مردم اين استان، به لحاظ مجاورت با دريا و تماس نسبتاً کم با ساير نقاط ايران، شباهت کمترى با آداب و رسوم مردم ساير استانهاى ايران دارد.
|
|
لباسهاى عربى به رنگ سفيد و بلند براى مردان و لباس تيرهرنگ و روبند چرمى و شلوار محلى زرىدوزى شده براى زنان، پوشاک رايج بوميان اين استان را تشکيل مىدهند. همچنين در تمامى شهرهاى جنوبى استان هرمزگان، زنان و دختران نقاب بر چهره دارند. اين نقاب در زبان محلى «برگه» ناميده مىشود و براى مستور ماندن چهرهٔ زنان و دختران از بيگانه به کار مىرود. همچنين وسيلهاى است براى حفظ صورت آنان از تابش نور خورشيد.
|
|
۹۹/۷ درصد مردم اين استان مسلمان و پيروان مذهب شيعه و سنىاند، و زرتشتيان ۰/۱ درصد و مسيحيان ۰/۲ درصد جمعيت اين استان را تشکيل مىدهند. حدود ۹۷ درصد مردم فارسى زباناند و ۳ درصد به ساير زبانها و گويشهاى مخصوص بندرى و محلى و عدهاى ديگر نيز به زبان عربى صحبت مىکنند. گويشهاى محلى رايج بين اهالى اين استان، از شهرى به شهر ديگر، و در نواحى روستايى با فاصلهٔ زياد متفاوت است.
|
|
در زبان مردم استان هرمزگان، تعدادى از کلمات عربى، هندى و انگليسى وجود دارد که به علت تردد بازرگانان خارجى و اقامت آنها در اين ناحيه، وارد زبان محلى استان شده است.
|
|
زبان، اعتقادات و باورهاى دينى مردم استان در برگزارى آيينها، مراسم محلى، جشنها، اعياد ملى، مذهبى و ساير کنشهاى فرهنگى مردم تجلى يافته است.
|
|
| ويژگىهاى فرهنگى و هنرى، استان اردبيل
|
|
زبان ترکى آذرى زبان مادرى عامه مردم اين منطقه است. البته ساکنان برخى از روستاهاى نمين و شهرستان خلخال به لهجهٔ طالش و تات نيز سخن مىگويند. دين رسمى مردم استان اردبيل اسلام و مذهب آنان شيعه جعفرى است. شهر اردبيل خاستگاه تشيع است که به عنوان مذهب رسمى ايرانيان به شمار مىرود. منطقه داراى بافت فرهنگى سنتى است که مذهب عمدهترين و قوىترين عنصر آن است. مردم استان اردبيل علاقهمندى شديد به مبانى اسلام و تشيع دارند.
|
|
فولکور يا ادبيات شفاهى مردم منطقه نيز مانند تاريخ و زبان آن از سابقهاى کهن برخوردار است.
|
|
اشکال مختلف ادبيات فولکوريک اين خطه محصول پيکار و تلاش مردمى است که غمها، شادىها، آرزوها، نفرت و محبت خود را در قالبهاى آن منعکس کردهاند. نمونههاى گوناگون اين نوع آثار، عادتها، روشها، آداب، رسوم، اعتقادات، باورهاى دينى، دلبستگىها و ارزشها و نهادهاى اجتماعى عصرهاى مختلف را به خوبى نشان مىدهند.
|
|
مردم آذربايجان که استان اردبيل نيز جزئى از آن است، خالق يکى از غنىترين گنجينههاى ادبيات شفاهى ملل خاورميانه و ايراناند. چنانکه هر جهانگردى که از اين خطه ديدن کرده، شيفته فولکلور آن شده است. بيشتر آنان، اين ديار را سرزمين شعر و هنر نام نهادهاند.
|
|
اهالى آذربايجان، مردمانى شاعر مسلکاند که هر بار با پديدههاى طبيعى، رخدادهاى اجتماعى و پيشامدهاى ناگوار يا خوشايندى که روبرو شدهاند، احساسات خود را با زبان شعر بيان کرده و براى هر مناسبت «باياتي» سرودهاند: از عادىترين کارهاى روزانه تا عالىترين احساسات و عواطف بشرى، شعر و باياتى هميشه در زندگى مردم حضور داشته است:
|
|
مادر با «لالايي» سحرانگيز و شيرين نونهال خود را در گلبرگهاى باياتى مىپيچد و او را به خواب شيرين و رويايى دلپذير فرو مىبرد. عروسى با شعر آغاز و با آن نيز پايان مىيابد. عزا و سوگوارى با «آغي» شروع مىشود و خاتمه مىيابد. کشتگر آذرى، آفتاب و باران را با شعر فرا مىخواند، باد و بوران را با شعر نفرين مىکند، مزرعه طلايى و گاو و گوسفندانش را با شعر توصيف مىکند. سوارکارانش، رزمندگانش همه و همه با شعر توأمان زاده مىشوند، مىبالند و مىميرند.
|
|
به هر گوشهاى از زندگى مردم اين سرزمين که نظر بيفکنى، شعرى سرک مىکشد. زلالى چشمهسارانش، رقص خاموش گلبوتههاى قالىهايش، ساز عاشيقهايش و ... جملگى در هماهنگى بىمانند خود با اميال و آرزوها، ترس و اضطرابها و عشق و نفرت مردم اين ديار به طرزى شگفتىانگيز بيان مىکردند.
|
|
برجستهترين نوع سخن شعرى آذربايجان «باياتي» است. در فرهنگ شفاهى مردم آذربايجان باياتىها به خاطر گستردگى و مضمونهاى رنگارنگ، ايجاز در کلام و قالبهاى زيبا و دلنشين، مقام اول را دارند. در واقع تاريخ پرتلاطم و سرشار از حوادث آذربايجان در لابهلاى هزاران باياتى گنجانده شده است. اگر همهٔ باياتىها در يک جا گردآورى شوند و از ديد جامعهشناختى و مردمشناختى مورد بررسى قرار گيرند، تاريخى مدون مىشود که طرز زندگى، هستىشناسى و باورهاى فلسفى، اخلاقى، اجتماعى و دينى قومى را منعکس خواهد کرد.
|
|
باياتىها از زندگى و راز و نيازهاى مردم ساده و پاکدل مايه مىگيرند و در قالب الفاظى روان و بىتکلف جارى مىشوند. اين نغمههاى نغز و دلکش از چنان لطف و خلوص و صفا و صراحتى برخورداراند که وقتى با آهنگ ويژهٔ خود ادا شوند، دل از کف مىرود و سرشک بر چهره جارى مىشود.
|
|
ارادت و اعتقاد مردم ساده شهر و روستا به اين آثار موزون و دلفريب تا بدان پايه است که باياتىها را برحسب حال، آئينه سرنوشت نماى خويش مىپندارند و به هنگام ملال و سرگشتگى و حرمان به آن متوسل مىشوند و به عنوان تفأل از آن مدد و مراد مىجويند.
|
|
باياتىها به همهٔ مردم تعلق دارند. زيرا مردم در طول نسلها آنها را سينه به سينه بازگو کردهاند، آنچه را که با زبان و سليقه خود بيگانه ديدهاند به يک سو نهاده و به اقتضاى احساس و نيازهاى عاطفى تغييراتى در آن دادهاند و به اين ترتيب، نام فرد را از روى آنها زدوده و به تملک گنجينه فرهنگ عامه در آوردهاند.
|
|
محتوى و مضمون باياتىها، از يک سو مظهر عشق و آرزو و اميد و رنج و شادى است و از سوى ديگر، کتاب ناگشوده معتقدات و آداب و رسوم و خصائل و خلق و خوى قومى انسانهاى ساده و پاکدل در طول نسلها است.
|
|
براى پى بردن به عمق ديد فلسفى، اميال و آرزوها، حسرت و حرمان و شکوهها و سرايندگان باياتىها، ترجمه چند باياتى آورده مىشود. اين باياتىها که از ميان هزاران باياتى به طور نمونه انتخاب شده است، بيانگر عظمت آفرينش مردمى است که زيبايىهاى هستى دغدغه خاطر هميشگى آنها بوده است:
|
|
آذرى
|
|
فارسى
|
بوداغلار اولو داغلار،
|
|
کنار کوهها، اين سربلندان،
|
چشمه لى، سولو داغلار،
|
|
پر از چشمه، پر از آب غزلخوان.
|
بوردا بير آتلى اؤلوب
|
|
سوارى مرده و در ماتمش ابر
|
گؤى کيشنر، بولودآغلار
|
|
زند شيهه ميان برق و باران.
|
|
بوردان بير آتلى گئچدى
|
|
سحر آمد سوارى از بر دشت
|
آتين اويناتدى گئچدى
|
|
دمى جولان گرفت و تند بگذشت.
|
آى کيمى شفق ساچدى،
|
|
چو مهتاب سحرگاهان شفق ريخت
|
گون کيمى باتدى، گئچدي.
|
|
چو خورشيد شبانگاهان بدر رفت.
|
|
داغلارا قار دوشوبدو،
|
|
نشسته برف سنگين روى کوهسار،
|
گؤر نه هامار دوشوبدو،
|
|
لطيف و نرم همچون خواب جويبار.
|
قبريمى يادلار قازيب
|
|
مرا نااهل، گورى کنده دلتنگ
|
اهلتيمدار دوشوبدو.
|
|
برش ديوار خنجر، بسترش خار.
|
|
عزيزيم غمده گول،
|
|
ميان غم بزن لبخند هر دم،
|
غمده دانيش، غمده گول.
|
|
بزن حرف و بزن لبخند در دم.
|
آغ گونده گولن کؤنول.
|
|
دلا، خندى چو روز آفتابي
|
مرد ايگيدسن غمده گول.
|
|
اگر مردى بزن خنده به ماتم.
|
|
آشديم، آشديم گول اولدوم،
|
|
شکفتم نرم - نرمک، گل شدم من،
|
بوى آتديم سونبول اولدوم،
|
|
جوانه بستم و سنبل شدم من.
|
بيرديل بيلمز قوشودوم
|
|
به گلشن بىزبان بودم، ز هر گل
|
او خودوم بولبول اولدوم
|
|
ورقها خواندم و بلبل شدم من.
|
|
|
| ويژگىهاى فرهنگى وهنرى، استان فارس
|
|
با تکوين و رشد شهرنشينى، فرهنگ مردم دچار دگرگونى و تغييرات ساختارى شده است. بىشک، ويژگىهاى قومى و فرهنگى تعريف شدهٔ مشخص در ميان اقوام عشاير قابل رويت است. به دنبال رشد شتابان شهرنشينى، بسيارى از سنن و آداب و رسومى که در گذشتههاى نه چندان دور در ميان اقوام رواج داشت، امروزه به فراموشى سپرده شده است. زندگى سادهٔ عشايرى هنوز ويژگىهاى سنتى را حفظ کرده است. استان فارسى يکى از استانهايى است که بالاترين جمعيت عشايرى کشور را دارد. ايلات قشقايى، کهگيلويه، خمسه و ... هنوز بخش قابل توجهى از جمعيت استان را تشکيل مىدهند.
|
|
| ويژگىهاى فرهنگى وهنرى، استان لرستان
|
|
برخى از پژوهشگران ، لران را شاخهاى از نژاد ايرانى مىدانند که در نيمهٔ اول هزارهٔ اول پيش از ميلاد از مشرق درياى خزر به اين منطقه مهاجرت کردهاند. مردم لرستان کنونى ، با بختيارىها و کردها پيوند نژادى دارند.
زبان مردم لرستان ، لُرى و لَکى است. لکها بيشتر در کوهدشت و الشتر و لرها در اطراف خرمآباد مستقرند. گويش لرى بختيارى که تفاوتهايى با گويش لرى خرمآبادى دارد ، در اليگودرز و روستاهاى اطراف و طوايف چهارلنگ بختيارى رايج است. با اسکان اجبارى در گذشته و با مهاجرت گروههايى از مردم آذربايجان به لرستان ، زبان ترکى نيز در شمارى از روستاهاى اليگودرز و از جمله در شهرک امام (چمن سلطان سابق) رايج شده است.
گويشهاى لرى و لکى ، گرامر و دستورى ويژه دارند و از واژههاى بىشمار برخوردارند. انبوهى از اين واژهها چنان فنى و پرمفهوماند که براى برگرداندن آنها به زبان فارسى ، بايد آنها را تعريف کرد؛ زيرا معادل اين واژهها در فارسى وجود ندارد. از آنجا که در اين گويش ، قاعدهٔ لرى کردن واژهها بسيار رايج است ، بيشتر کلمات غير لرى در زبان لرى دگرگون و سپس کاربردى مىشوند. اين امر نشانهٔ نوعى واکنش مستقل زبان لرى در برابر ساير زبانهاست.
مردم لرستان مسلمان و شيعه مذهباند. بيشتر مردم لر اعتقادى ويژه به ائمه اطهار و اولاد ايشان دارند. لرىهاى کوهنشين با عقايد روشن و ساده ، ضمن عبور از مناطق ناهموار و سخت کوهستان به زيارت قبور ، پيرها و امامزادهها مىروند. در پارهاى از مناطق لرستان ، از جمله در کوهدشت ، هنوز گروهى از درويشان «علىالهي» وجود دارند که به حضرت على (ع) به طرزى افراطگونه مهر مىورزند و هر ساله به زيارت معبدى در بالاترين قسمت کوه بلوران (کوهدشت) مىروند و با قربانى کردن گوسفند و آتشافروزى ، مراسم مذهبى خود را به انجام مىرسانند. گذشته از آن ، پارهاى از ويژگىهاى قومى و نژادى دوران ساسانى و زرتشتيان همچنان در ميان گروهى از مردم باقى است. از آن جمله ، قسم خوردن به شعلهٔ آتش و نور و قرص مهتاب را مىتوان نام برد.
|