|
سلامت جسمانى بصورت کلى و سلامت هريک از اعضاء در قابليت و ابزار قدرت افراد و گذراندن زندگى بصورت عادى نقش فوقالعاده مهم و اساسى دارد. خداوند هيچيک از اعضاى بدن را بيهوده و زائد نيافريده و حتى خال موئى را در چشم و مژه بىحساب قرار نداده است آفرينش از روى حساب و اندازه، بر مبناى حسن و براساس بهترين ارزيابىهاى ممکنه است.
|
|
|
|
|
مسألهاى که وجود دارد اين است که برخى از افراد براساس روابط علت و معلولى که حتى بعضى از آن روابط از نظرها دور و پنهان و جداى از کنترل ما هستند ناقص و نارسا بدنيا مىآيند. توان کافى براى رشد و پيشرفت را ندارند و اى چهبسا کسانى که در کار زندگى عادى خود واماندهاند.
|
|
اينان که برخلاف اکثريت کودکان بدنيا مىآيند و نقصى در گوش و چشم و يا ديگر اعضاء دارند معلول و نارسا خوانده مىشوند که رقمى نسبتاً بزرگ از جمعيت هر کشور را تشکيل مىدهند. برنامههائى که براى درس و زندگى اين عدٌه تهيه مىشود بغير از آن چيزى است که براى کودکان عادى تهيه مىشود و اينان در شرايط عادى خود نمىتوانند از اين برنامهها درست استفاده کنند.
|
|
|
غرض از معلولان و نارسايان آنهائى هستند که داراى نقص يا نقايصى جسمانى و گاهى ذهنى هستند، شرايط و اوضاعشان بگونهاى غيرعادى و غيرطبيعى است. نقصى بدنى و يا ناتوانى خاصى آنان را از افراد عادى دور و جدا ساخته است.
|
|
اينگونه افراد مشکلاتى دارند در خانه و مدرسه در برخوردها و در تطابق، نمىتوانند درست بشنوند، بخوانند، ببينند و يا در روابط خود عاطفهاى سالم و استوار داشته باشند. ممکن است کور و يا دچار ضعف در بينائى باشند و نتوانند چون بينايان سالم به پيش بروند و يا ضعف در شنوائى داشته و قادر به شنيدن درست نباشند و در نتيجه در کار مدرسه و درس از ديگران عقبتر بمانند.
|
|
|
دامنه آن بسى وسيع است بگونهاى که برخي:
|
|
- معلوليت بصرى دارند يعنى کورند، ضعف در بينائى دارند، در شناخت رنگها وامانده، چشمشان نزديکبين، دروبين، استيگمات است.
|
|
- معلوليت شنوائى دارند، کرند، ضعف در شنوائى دارند، صدا در گوششان سوت مىزند...
|
|
- معلوليت در خواندن و نوشتن دارند بخاطرعدم هماهنگى دست و چشم و يا ...
|
|
- معلوليت در احساس و ادراک دارند در شناخت قيافهها و چهرهها واماندهاند...
|
|
- معلوليت در گويائى دارند، لکنت دارند در شناخت قيافهها و چهرهها واماندهاند...
|
|
- معلوليت در حرکت دارند مخصوصاً حرکتهاى هماهنگ در اعضاء بدن، دست و چشم و...
|
|
- معلوليت در قد و شکل دارند، کوتاهقدند، رشد کافى ندارند و يا غول پيکرند...
|
|
- برخى از اينان ممکن است بر حرکات بدن مسلط نباشند، و به علت نقص مادرزادى بصورت عجيب و غريب راه مىروند.
|
|
- ممکن است اختلالشان حرکتى باشد به اين صورت که در حرکت انطباقي، غير انطباقى و وضعيتي، وضع آنها غيرعادى است. مشکل بيان، واکنش و دشوارى در کنترل دارند. دستشان مىلرزد، نمىتوانند درست بنويسند و يا درست راه بروند و اين امر خود موجد مشکلات در زندگى است طورى که زمينه را براى نابسامانى در زندگى و رفتار فراهم مىسازد.
|
|
|
چنين کودکانى بندرت پيدا مىشوند که حال و رفتارى عادى داشته باشند. اغلب اينان به علت دشوارىهاى ناشى از نقص بدن دچار تناقص در رفتار و حالات آشکار و نهان متفاوتند. در برخورد با ديگران بيک گونهاند و در تنهائى و خلوت با خود بگونهاى ديگر.
|
|
تا زمانى که خردسال و در خانهاند در سنين مقايسه خود با ديگران نيستند مسألهاى ندارند ولى بهنگامى که به سنين تميز مىرسند و يا به مدرسه مىروند وضع و شرايط خود را با ديگران مقايسه مىکنند و در آنصورت است که ناراحت شده و احساس حقارت و گاهى برترىجوئى پيدا مىکنند.
|
|
آنها مىخواهند برترىجوئى خود را به مرحله عمل برسانند ولى بعلت ضعف و اشکال در زندگى در اينراه موفق نيستند. ذهن و فکرشان دائماً بخود مشغول است، مشغول به اينامر که چگونه مىتوانند به پيش روند و چگونه حرکت کنند و جلوى نابسامانى را بگيرند.
|
|
معلول از احساس نقص خود خوشحال نيست، از روابط اجتماعى لذت نمىبرد، در زندگى احساس بىارزشى مىکند و گمان دارد در موضع پستى است و از آن احساس حقارت دارد. در مدرسه به درسى بىتوجه است، به سؤالات درسى ممکن است پاسخهاى بىربطى بدهد، سکوتش بيجاست، ممکن است گوشدرد مداوم داشته باشد و يا چنان احساسى بر او غالب آمده باشد و در نتيجه فردى بيحال و دوستدار انزوا و گاهى هم بدبين ....
|
|
|
براساس يک بررسى ريز آمار آنها بقرار زير است:
|
|
- معلول ذهنى يا عقبماندگى ذهنى ۳/۲ درصد جمعيت.
|
|
- افراد تيزهوش و نابغه و باهوش بالاتر از حد متوسط و عادى ۲ درصد.
|
|
- مبتلايان به کرى و سنگينى گوش رويهم حدود ۶دهم درصد.
|
|
- معلولان گفتارى بهمه اشکالش از لکنتزبان، لالي، نوکزبانى ۵/۳ درصد.
|
|
- معلولان بينائى بهمه اشکالش از نابينائي، کوربيني، يک دهم درصد.
|
|
- فلجها و معلولان حرکتى بهمه اشکالش ۸دهم درصد.
|
|
- معلولان رفتارى با همه شاخهها و انشعاباتش ۲درصد.
|
|
|
افراد معلول اغلب در وضع و شرايطى هستند که نمىتوانند عادى باشند. اشکالاتى در رفتار و برخوردشان وجود دارد. اينامر بخاطر نوع مواضع و برخوردهائى است که ديگران با او دارند و هم به علت فرهنگ غلطى است که در جامعه وجود دارد و با افراد معلول رابطه انسانى ندارند.
|
|
از نظر هوشى ممکن است کمبودى نداشته باشند و يا از نظر استعدادها ممکن است اشکالى در کارشان نباشد ولى اشکال در ديدن، شنيدن، حرکتکردن و ... سبب آن خواهد شد که نتوانند از هوش و استعداد خود بهرهمناسبى بگيرند.
|
|
|
در مورد ريشه نارسائى مسائل بسيارى را مىتوان ذکر کرد که اغلب جنبه پزشکى دارند. آنچه در روانشناسى بالينى به آنها اشاره مىشود، با رعايت اختصار بدينقرار است:
|
|
- عوامل ارثى که مربوط به جنبههاى ارثى مىشود. بسيارى از نارسائىها معلول وراثتند. برخى از صفات و ويژگىهاى والدين و اجداد بنحوى به فرزندان به ارث مىرسند که البته کموکيف و هم جوانب قضيه آشکار نيستند.
|
|
- عوامل مربوط به رحم مثل وضع شيميائى رحم، حجم رحم، ارهاش خون مادر، بيمارىهاى مزمن مادر، داروهاى مصرفي، بيمارىهاى موقت، ضربههاى وارد بر شکم در حاملگى و ...
|
|
- عوامل مربوط به دوران پس از تولد از شرايط غذائي، دوائي، بيمارىها، تصادفها، تصادمها و...
|
|
- عوامل مربوط به جنبههاى شخصى و داخلى خود فرد از سلامت و بيماري، از کار غدد، وضع گردشخون و قلب و متابوليسم، رشد ناقص مغز و بيمارىهاى شخصي.
|
|
|
وجود نارسائىها و کمبودها براى هر فردى موجد عوارض و زيانهائى است. اقل زيان و عارضه اين است که اينان نمىتوانند در وضع وشرايطى عادى باشند و عادى کار کنند. در کار و درس و زندگى عقبماندگىهائى براى آنان خواهد بود که حتى برخى از آنها قابلجبران نيست.
|
|
بسيارى از اينان فاقد نيروهاى کافى براى پرداختن به فعاليتهاى عادى زندگى هستند و اگر هم کارى و مسؤوليتى را پذيرا گردند نمىتوانند چون ديگران با شرايط طبيعى به پيش بروند. چه بسيارند کودکانى که بعلت اختلال و نارسائى در بدن دچار مشکلاتى در مدرسه و حتى در يادگيرى شدهاند و نتوانستهاند به درس و کار ادامه دهند.
|
|
|
مواضع لازم در برابر معلولان
|
|
اينکه والدين و مربيان در برابر آنان چه موضعى بايد اتخاذ کنند پاسخى دارد که خلاصه آن بشرح زيراست:
|
|
- پذيرش آنان همانگونه که حق همه کودکان است و مخصوصاً اينان.
|
|
- کودک امانتى از جانب خدا در دست والدين و ديگران است همگان وظيفه پذيرش او را همانگونه که هست دارند.
|
|
- حمايت و احترام که اين هم حقٌى براى همه کودکان و براى اينان امرى واجبتر است.
|
|
- هدايت آنان به امر و وظيفهاى که بايد انجام دهند و کيفيت انجام وظيفه.
|
|
- توجه به سلامت آنان و نشان سعى و کوشش خود در اصلاح اشکالات و رفع نابسامانىها.
|
|
- اعطاى مسؤوليت به آنان در حدود توان و امکان آنان و کوشش به ورزيده ساختن آنها.
|
|
- فراهم آوردن موجبات شادى و سرور آنان و موفقيت و پيروزيشان تا بخود اميدوار گردند.
|
|
- آموزش و پرورش آنان در حدود امکانات و درک توانايى و شرايط جسمانى آنها.
|
|
- زمينهسازى براى دلگرمى و ايجاد انگيزه در آنان که بتوانند به کار و تلاش بپردازند و براى جامعه عضوى مفيد باشند.
|
|
در کل اگر والدين و مربيان بخواهند و تلاش کنند مىتوانند موجباتى فراهم آورند که آنان تا حدودى در جبران نارسائىهاى خود موفق شده و به سلامت و شادابى و رضايت به وضع موجود نائل آيند.
|
|
|
والدين و مربيان در طريق همراهى و همکارى با چنين کودکاني، در تربيت و سازندگى آنها بايد از اقدامات و توسل به نکاتى پرهيز کنند که اهمٌ آنها بدينقرارند:
|
|
- پرهيز از اشاره کردن به نقص آنها و يا بيان نقايص کودکان.
|
|
- خوددارى از ملامت و سرزنش آنان در رابطه با نقص و معلوليت درحين خشم.
|
|
- پرهيز از نگاهکردن به محل نقص و عيب و خوددارى از نظر دوختن به آن.
|
|
- خوددارى از ترحٌم به آنان که موجب آزار روح و نوعى بدآموزى براى آنهاست.
|
|
- خوددارى از ايجاد يأس و اعلام اين نکته که او مجبور است مادامالعمر در آن شرايط باقى بماند.
|
|
- جلوگيرى از مزاحمت ديگران درباره اين کودک که موجبات دلشکستگى او را فراهم آورد.
|
|
- خوددارى از اعلام بيمارى آنان در مورد معرفى او به ديگران.
|
|
- پرهيز از افراط در حمايت بگونهاى که او را دلبستهتر از گذشته به بار آورد.
|
|
- جلوگيرى از اين امر که او نقص و نارسائى خود را پلى قراردهد براى دستيابى به اهداف و مقاصد نامشروع.
|
|
|
چنين کودکانى استثنائى هستند و در شرايط عادى چون ديگران نيستند. مسأله اين است که وضع تحصيل و درس چنين کودکانى چه خواهد شد؟ در پاسخ آن دو نظر است:
|
|
- نظرى که مىگويد او را به مدرسهاى خاص بفرستند تا تحت آن شرايط رشد کند.
|
|
- نظرى ديگر، که او را به مدرسههاى عادى بفرستند تا او از شرايط عادى بازنماند.
|