واقعيت درمانى بر اين نگرش استوار است که همه مردم با فرهنگهاى متفاوت، از تولد تا مرگ داراى يک نياز روانى واحد به نام تشخيص هويت هستند.
|
|
|
|
مشاور بايد صميميت و محبت و علاقهمندى خود را نسبت به مراجع نشان دهد و بهعنوان يک آدم بىريا در جريان مشاوره فعالانه شرکت کند. اگر مراجع احساس کند که از جانب مشاور پذيرفته شده است، احتمال بهبودى وى بهطور قابل ملاحظهاى افزايش مىيابد. تعيين حدود مشارکت و سهيم بودن، جزء مهم ارتباط متقابل عاطفى است. مشاور در جلسهٔ مشاوره با مراجع رابطهٔ عاطفى عميقى برقرار مىسازد و در اين مورد کاملاً صادق است. در آغاز جلسهٔ مشاوره بحث در هر زمينهاى که مورد علاقهٔ مراجع باشد مجاز است و مشاور از دادن وعدههاى غيرعملى به مراجع پرهيز مىکند. مشاور در آغاز جلسه بايد وضعيت را براى مراجع تشريح کند تا او بداند که دقيقاً چه ارتباطى بين آنان حاکم است، موقعيت چيست، و به کجا منتهى خواهد شد. اين توصيف از واقعيت، به آسانى مورد قبول مراجعان قرار مىگيرد و حفظ رابطهٔ عاطفى در محدودهٔ واقعيت، بر عهدهٔ مشاور است و موفقيت در آن، به تجربه نياز دارد. برقرارى رابطهٔ عاطفي، از مقاومت و رفتارهاى غيرمسؤولانه مراجع مىکاهد و او را براى پذيرش رفتار مسؤولانه آماده مىسازد. در صورتى که رابطهٔ عاطفى عميقى بين مشاور و مراجع برقرار نشود، هيچگونه پيشرفت واقعى در مشاوره حاصل نخواهد شد.
|
|
| تأکيد بر رفتار کنونى و نه بر احساسات
|
|
کسب هويت موفق زمانى امکانپذير است که فرد از رفتارش آگاه شود. در صورتى که احساسات را بر رفتار مقدم بداند، در کسب هويت موفق با اشکال مواجه خواهد شد. احساسات و رفتار با هم ارتباط متقابل دارند و يکديگر را تقويت مىکنند. زمانى که انسان احساس بهترى داشته باشد، کارهاى سازندهترى انجام خواهد داد، و متقابلاً هنگامى که کارهاى سازندهاى انجام دهد، احساس بهترى خواهد داشت. از ديدگاه واقعيتدرماني، انسان بر افکار و احساسات خود کنترل محدودى دارد و قانون واحدى که بر افکار و احساسات حاکم باشد، وجود ندارد. چنانچه کنترل احساسات امکانپذير مىبود، مىتوانستيم قانونى وضع کنيم که همهٔ افراد بشر براى هميشه احساس شادى و خوشى کنند. اين بدان معنى نيست که احساسات مهم نيستند، بلکه حاکى از اين است که افراد رفتار خود را بهتر و بيشتر از افکار و احساسات خويش مىتوانند کنترل کنند. بدين لحاظ، مشاور فعاليت خود را بر رفتار مراجع متمرکز مىسازد و اعتقاد دارد که اگر مردم با يکديگر به صورت شايسته و مسؤولانه رفتار کنند، در نهايت از اين رفتار احساس رضايت خواهند کرد. به بيان ديگر، مشاور احساسات را مرتبط با رفتار انجام شده مىداند و مراجع را از کارهائى که انجام مىدهد، آگاه مىسازد. زيرا معتقد است تا زمانى که شخص از رفتارش آگاه نشود، اميدى به يادگيرى رفتار مناسب و شايسته نخواهد بود و در نتيجه کسب هويت موفقيتآميز که با احساس بهترى همراه است ميسر نمىگردد.
|
|
|
در واقعيتدرمانى بر جرياناتى که در زمان حال اتفاق مىافتند، تأکيد مىشود، زيرا وقايع زمان گذشته، گذشتهاند و تغيير در آنها ممکن نيست. وضع موجود و آينده قابل تغيير هستند. در صورتى که گذشته مطرح شود، مشاور آن را به زمان حال و آينده مربوط مىسازد تا بدين وسيله مراجع اولاً با شناخت موارد مثبت و سازندهٔ شخصيت خويش آشنا شود و از آنها بهعنوان تقويت در تغيير هويت ناموفق خود استفاده کند؛ ثانياً از موانع انجام کارهاى درست آگاه گردد و شيوههاى رفع آنها را بياموزد؛ و ثالثاً روشها و رفتارهاى موفقيتآميز گذشتهاش را شناسائى کند و خود را نسبت به تکرار آنها تشويق کند. براى نمونه، اگر مراجع تجارب بحرانى و ناراحتکنندهٔ زندگى گذشته خود را تشريح کند، مشاور از او مىپرسد که ارتباط آن تجارب و حوادث با رفتار کنونى وى چيست و چرا با آن اعمال و رفتار گرفتار مشکلات بيشترى نشده است. بدين لحاظ، مشاور وقايع و حوادث گذشته را براى عبرتگيرى و نه سرزنش مورد بررسى قرار مىدهد و بر موفقيتها و قدرت شخصيت او نيز توجه مىکند.
|