تا فرد در جامعه پذيرفته نشود و فرهنگ آن را جزء وجود خويش نسازد، آن را انتقال نخواهد داد. اگوست کنت و دورکيم رفتار انسانى را زادهٔ جامعه مىدانند و به فرد توجه نکردهاند.
|
|
آنان محرک رفتار آدمى را در جامعه جستجو مىکنند.
|
|
روسو، فرويد و سارت انسان را مرکز قرار داده و تجزيه و تحليل خود را براساس ويژگىهاى رفتارى فرد قرار دادهاند. گروهى ديگر از روانشناسان مثل واتسن، پاولف واسکينر، منشاء رفتار انسانى را از کوششها و غرايز آن مىدانند. فرد در جامعه، الگوها، ارزشها، و مجموعهٔ ويژگىهاى نهادى شده را جذب مىکند، بهگونهاى که بدون آنها هيچ است. اين چنين فردى وقتى از جامعهٔ خود جدا شود و در جامعه ديگرى وارد گردد، تا زمانىکه در يک جريان متعادل فرهنگى قرار نگيرد، همچنان بيگانه و تهى از خود است. زمانى اين تعادل حاصل مىشود که بين ارزشها، سنتها، الگوها، مجموعه ويژگىهاى فرهنگى جامعه تازه با آنچه که در گذشته کسب کرده است، ارتباط و هماهنگى برقرار گردد.
|
|
|
|
زبان ،یکی از ویژگیهای
فرهنگی
|
|
يکى از اين ويژگىهاى فرهنگى زبان است، که البته به تنهائى قادر به انتقال و
تثبيت ارزشهاى تازه و متعادلسازى آن نيست. بهنظر لوى استروس، 'بهترين پديدهٔ
فرهنگى زبان است' و زبانشناسى قادر است روشهاى اساسى را براى بررسى عوامل مختلفى
که سبب پيدايش نظامهاى گوناگون در يک فرهنگ مىشود تعيين نمايد. بخش اعظمى از
فرهنگ يک جامعه، بهصورت عينى و عملي، از نسلى به نسلى ديگر منتقل مىشود و زبان
وسيله و ابزار اين انتقال و آموزش است. ولى بايد توجه داشت که تنها آموختن زبان يک
قوم نشانهٔ پذيرش فرهنگ آن نيست. مردم بسيارى از کشورهائى بهوسيلهٔ اروپائيان تحت
استعمار قرار گرفتند، زبان کشورهاى سلطهگر را آموختند، ولى شيوهٔ زندگى و فرهنگ
آنها را در بست نپذيرفتند. اگر مىبينم که کشورهاى جهان سوم مشابه مردم کشورهاى رشد
يافته زندگى مىکنند از آن رو است که مقولات مادى فرهنگ در سراسر کره زمين گسترده
شده و شيوهٔ مردم سراسر گيتى را به هم شبيه ساخته است.
|
|
از اينرو نمىتوان اين مقوله را فرهنگ انگليسى يا آلمانى يا غيره ناميد بلکه
مىتواند زير عنوان تمدن و فرهنگ اروپائى قرن بيستم توصيف گردد. البته اين بدان
معنى نيست که بعضى از افراد جوامعى مثل هند، الجزاير، ليبى و غيره دستخوش شوک
فرهنگى نشده و يا شيفتهٔ فرهنگ غير خودى نشده باشند. اين پديده در همهٔ جوامع بشرى
مصداق دارد. حضور يک ايراني، هندي، چينى و ... در مرکز تمدن و فرهنگ اروپائي، مثل
پاريس و لندن آنها را دستخوش چنين حالتى خواهد کرد که وعوارض فرهنگى آن پيدايش
پديدهٔ حاشيهنشينى فرهنگى است که مصداق 'من در ميان جمع و دلم جاى دگر است' را
خواهد داشت.
|
|
کودک پيش از آنکه در جريان آموزش مفاهيم الزامى جامعه قرار گيرد، متأثر از مقولات عينى مىشود. او از چگونگى سيستم امر و نهى جامعه آگاهى سنجيده و ارادى ندارد. بيشتر جنبههاى عينى جامعه اعمال او را هدايت مىکند. او نخست با فرهنگ مادى جامعه آشنا مىگردد. افراد و اشخاص را بهراحتى تشخيص مىدهد. از نژاد، ملت، طبقه، اخلاق، حيثيت و غيره آگاهى ندارد، و حتى اگر همبازى او يک کودک سياهپوست باشد و فرهنگ و مشخصات نژادپرستى هم در آن جامعه حاکم باشد و او از اين مقوله متأثر نمىشود و چه بسا اگر همبازى سياهپوستش را از او جدا کنند واکنش نشان خواهد داد.
|
|
کودک حداقل تا سن ۶ سالگى زير تأثير مفاهيم و مصاديق عينى است و بهتدريج که از سيستم ارزشها و احساسات جامعه متأثر مىگردد مفاهيم و مقولات انتزاعى و غيرمادى در ذهن و شخصيت او شکل مىگيرند. جريان يکطرفه فرهنگى شدن بدل به يک جريان دوطرفه مىگردد. يعنى مفاهيم عينى و ذهنى با مشارکت يکديگر در ساختن و قوام دادن شخصيت او تأثير مىگذارد. با افزايش ميزان يادگيري، رشد جسمي، گسترش ارتباطات با فرهنگ مادى توأماً براى تکوين شخصيت فرد وارد کار مىشوند. با آنکه فرهنگ نقش بارز و اساسى در شخصيت فرد دارد، ولى تأثير آن بر روى همه افراد يکسان نيست و اين بدان سبب است که فرهنگ ضمن آنکه از وحدت برخوردار است، در عين حال، از عناصر گوناگونى تشکيل شده که تأثير آنها بر افراد يکسان نيست. به اين دليل افراد يک جامعه ضمن اينکه مجموعاً در جريان فرهنگى شدن قرار مىگيرند، اما هر يک فرهنگ خاصى دارند.
|