|
اگر جريان جامعهپذيرى عميقاً صورت گيرد دوام آورد، افراد رفته رفته در زندگى مشترک جامعه خود سهيم مىشوند، راه و رسم آنها را مىآموزند و خود را با آن 'سازگار' مىسازند و مانند ساير اعضاء جامعه مىگردند. بنابراين 'فرهنگپذيري' جرايانى است که فرد تمام زمينههاى فرهنگى را مىشناسد و بهطور ژرف و عميق مىپذيرد و خود را با آن 'سازگار' مىگرداند. فرهنگپذيرى به دو صورت انجام مىپذيرد.
|
|
|
که بهصورت يک جانبه و از طرف جامعه برفرد تحميل مىشود. کودکى که زاده مىشود بىاختيار در جريان 'فرهنگپذيري' قرار مىگيرد. زيرا در مجموعهاى از ارزشها، هنجارها، آداب و رسوم، اعتقادات، رسوم اخلاقى آرمانها و نگرشهاى فرهنگى جامعه محصور است. بدين جهت 'فرهنگپذيري' در مورد کودک نوزاد، جريانى است ساده و تقريباً يکسو. در برابر پذيرش ارزشها و هنجارهاى جامعه منفعل است و با وجود مقاومت طبيعى و واکنشهاى خودبهخودى کودک، فرهنگ به آرامى سلطه خود را بر او تحميل مىکند و او را با ساير اعضاء جامعه همرنگ مىگرداند. بهعنوان نمونه نخستين چيزى که از خانواده به کودک منتقل مىشود 'نام است. که در آن بهويژه تأثيرات دين و مذهب، زبان و عقايد بارز و آشکار است. مثلاً هيچ خانواده مسلمانى نيست که در شناسنامه فرزند خود او را غيرمسلمان معرفى کند و برخلاف ارزشها و معيارهاى اسلامى پرورش دهد.
|
|
|
در مورد کسانى است که از جامعهاى به جامعهٔ ديگر که طبعاً داراى فرهنگ متفاوت است مهاجرت مىکنند. اينگونه افراد بدان سبب که رنگ فرهنگ معينى بهخود گرفتهاند نمىتوانند مانند کودکان به آسانى با ارزشها و هنجارهاى فرهنگى جديد برخورد کنند. از اينرو 'فرهنگپذيري' در مورد شخص بالغ جريانى است پيچيده و دو طرفه. از يکسو فرهنگ جديد سلطهٔ خود را بر او تحميل مىکند و از سوى ديگر فرهنگ پيشين فرد در فرهنگ نو دخل و تصرف مىکند. زيرا فردى که از جامعهٔ خود مهاجرت مىکند ناچار است براى آنکه کمتر مورد تحقير، سرزنش و تمسخر قرار گيرد با شتاب به عضويت جامعه ديگر درآيد و فرهنگ آن جامعه را ولو بهصورت سطحى و ظاهرى بياموزد. اين امر مستلزم دو نوع فعاليت است:
|
|
- طرد فرهنگ پيشين يا به اصطلاح فرهنگ مادري.
|
|
- کسب فرهنگ جديد يا به اصطلاح فرهنگ ميزبان.
|
|
زيرا فرهنگ مادرى و فرهنگ ميزبان در مقابل هم قرار مىگيرند و افراد در عين حال که ناچار هستند بسيارى از ويژگىهاى جامعه ميزبان نظير: زبان، الگوهاى رفتاري، برخى افکار و عقايد، تکنولوژي، نهادها و سازمانها و... را بپذيرند اما در مقابل به آسانى نمىتوانند فرهنگ مادى خود را از ياد ببرد. در نتيجه بسيارى از آنها را حفظ و چه بسا که برخى از آنها را به جامعه و فرهنگ ميزبان منتقل مىکند. بنابراين 'فرهنگپذيري' در مورد افراد بزرگسال دوسوئى است. از يک طرف فرهنگ ميزبان را مىپذيرد و از طرف ديگر بر آن تأثير مىگذارد. چنانکه موسيقى 'جاز' در آمريکا متأثر از فرهنگ بومى بردگان سياهپوست آفريقائى است که به آن کشور برده شده است.
|
|
همچنين مهاجرانى که از برخى کشورهاى آسيائى جنوب شرقى چون: ژاپن، چين و هند. يا اسپانيا و پرتقال و کشورهاى آمريکائى جنوبى و ايتاليا به آمريکا مهاجرت کردهاند. با آنکه ساليان دراز در آن سرزمين زيسته و هويت آمريکائى پيدا کردهاند، با وجود اين بسيارى از ويژگىهاى فرهنگ مادرى خود را نه تنها حفظ کرده بلکه برخى از آنها را به کشور آمريکا منتقل کردهاند.
|
|
نمونهٔ غذاهائى مانند: ماکاروني، اسپاگتى و مارتادلا و همچنين پوشاک و موسيقى چون: اپرا و سمفونى است که بهوسيلهٔ ايتاليائىهاى مهاجر به آمريکا برده شده است، 'رالف لينتون' مىنويسد: 'مهاجران ايتاليائى آمريکا با آنکه در فرهنگ آمريکائى غرق شدهاند. بهنوبه خود ارمغانهاى کهن فراوانى از اپرا گرفته تا خوراک اسپاگتى به فرهنگ وطن جديد خود تقديم يا تحميل کردهاند' .
|
|
اين پديدهٔ انتقال متقابل ويژگىهاى فرهنگى را 'فرهنگپذيرى دوسوئي' گويند که از نظر جامعهشناسى و مردمشناسى اين جنبهٔ 'فرهنگپذيري' بسيار مورد توجه است.
|