|
|
از حکماى مشهور آغاز قرن ۵ و ۶ هجرى عدهاى را مىشناسيم که تربيتيافتهٔ شاگردان ابنسينا و تحتتأثير تعليمات او بودهاند، مانند ابوالعباس لوکرى (فضلبن محمد) شاگرد بهمنياربن مرزبان که او خود شاگرد ابنسينا بود. ابوالعباس لوکرى مؤلف کتاب مشهور 'بيانالحق' در حکمت است که از کتب درسى در اين رشته بوده است. ديگر ابوالفتح عمربن ابراهيم خيامى (خيام) نيشابورى فليسوف و رياضيدان و شاعر معروف است که چند کتاب و رساله در مسائل فلسفى از او بازمانده است و او خطبةالغراء ابوعلىسينا را بهفارسى ترجمه کرد و آن از آثار خوب فلسفى به زبان فارسى است.
|
|
فيلسوف بسيار معروف ديگر اين عهد شهابالدين سهروردى (ابوالفتوح يحيى ابنحبش) است که بهسال ۵۴۹ در سهرورد (نزديک زنجان) ولادت يافت و در سال ۵۸۷ در حلب به فرمان صلاحالدين ايوبى کشته شد. وى بزرگترين مدافع حکمت خسروانى ايران در تماس با روش نوافلاطونى در اسلام و بنيانگذار حکمت اشراق است که تأليفات سودمندى در بيان شيوهٔ خود بهعربى و به فارسى دارد. اين فيلسوف بزرگوار حکمت و اصول فقه را در شهر مراغه نزد شيخ مجدالدين جيلى که استاد امام فخر رازى نيز بوده است، آموخت و در علوم حکمى و فلسفى سرآمد دوران گرديد و به قوت هوش و حدت ذهن و پاکدلى و نيکانديشى بر بسيارى از حقايق راه جست و بههمين سبب او را 'المؤيد بالملکوت' لقب دادند و چون در بسيارى از موارد با قدما خلاف انديشيده و علىالخصوص در اصطلاحات خود از الفاظ و اصطلاحات دينى زرتشتى بسيار استفاده کرده است، متعصبان قوم او را به الحاد متهم داشتند و علماى حلب خون او را مباح شمردند. صلاحالدين ايوبى فرمانرواى مصر و شام که مردى متعصب و سختگير بود فرمان داد تا او را به قتل رسانند و او در حبس سلطان در پنجم ماه رجب سال ۵۸۷ هـ خفه شد در حالىکه از عمر پرثمر او بيش از سى و هشت سال نگذشته بود.
|
|
شيخ اشراق آثار متعددى به زبان پارسى و تازى دارد. مهمترين اثرش، کتاب حکمةالاشراق در يک دورهٔ کامل از فلسفهٔ اشراقى و چند کتاب ديگر به زبان عربى در ابواب مختلف حکمت است. شيخ اشراق چندين رساله به زبان فارسى و به نثرى شيوا حاوى بيانات فلسفى بهطريق رمز و اشاره نوشته است مانند رسالةالعشق، لغت موران، آواز پر جبرئيل، صفير سيمرغ، فى حالةالطفولية، روزى با جماعت صوفيان، رسالهٔ عقل سرخ. شيوهٔ نگارش شهابالدين در همهٔ اين رسائل بسيار ساده و روان است و شيخ غالب اين رسائل تمثيلى و رمزى را بهصورت داستان و همراه با سؤال و جواب و بلحن عادى و شيوهاى نزديک به لهجهٔ تخاطب نوشته است و از اينروى مىتوان آنها را به مثابهٔ نمونههاى طبيعى از زبان پارسى قرن ششم دانست که در ميان مردم رايج بود. از ميان همهٔ کتابهاى متعدد شيخ اشراق آنها که بهواقع نمايندهٔ کامل و معرف گوياى روش او در حکمت مىتواند بود، چهار کتاب حکمةالاشراق، کتاب تلويحات، کتاب مقاومات و کتابالمشارع والمطارحات است.
|
|
شهابالدين سهروردى بزرگترين فيلسوفى است که حکمت اشراقى در آثار و روش فلسفى او به کمال رسيد و بههمين سبب است که او را 'شيخ اشراق' لقب دادهاند. منشاء حکمت اشراق فلسفهٔ افلاطون است که بهوسيلهٔ نوافلاطونيان اسکندريه و آتن به مراحل جديدى از تکامل رسيد و بنابر نظر علماى تاريخ علوم در عهد شاهنشاهى خسرو اول انوشيروان (۵۳۱-۵۷۹ ميلادي) بر اثر مهاجرت عدهاى از فلاسفهٔ مدرسهٔ آتن در ايران پراکنده شد. ترجمههائى که در حوزهٔ علمى بغداد از آثار افلاطون و نوافلاطونيان صورت گرفت وسيلهٔ جديدى براى رواج فلسفهٔ نوافلاطونى و اشراقى در ممالک اسلامى خاصه ايران گرديد و همين ميراث است که به عدهاى از متفکران و از آنجمله به شهابالدين سهروردى رسيد. اما اين فيلسوف تنها از افلاطون و پيروان طريقهٔ او متأثر نبود بلکه، چنانکه خود بارها اشاره کرده است، و از بيشتر موارد آثار او برمىآيد، از فلسفهٔ متداول در ايران خاصه فلسفهٔ متمايل به عرفان که در طريقت زرتشت ديده مىشود، نيز استفاده کرد، و اين طريقه همان است که سهروردى در آثار خود از آن به طريقهٔ خسروانى تعبير مىکند. شهابالدين در اين امر مبتکر نبوده است بلکه نخستين استاد اشراقى او افلاطون هم در آکادميا نسبت به انديشههاى زرتشت اظهار رغبت و تمايل مىکرد زيرا حکمت در شيوهٔ حکماى قديم ايران بيشتر جنبهٔ ذوقى داشت تا بحث و نظر، و در اين مورد استفادهاى که سهروردى از اصطلاحات ايرانى مانند بهمن، ارديبهشت و سپندارمذ و امرداد و هورخش (خورشيد) و شهريور براى نماياندن عقول و نفوس و قواى مفارق از ماده کرده است قابلتوجه است.
|
|
فيلسوف و متکلم نامبردار ديگرى که در آخر اين عهد مىزيسته امام فخرالدين رازى (ابوعبدالله محمدبن عمر متوفى بهسال ۶۰۶ هـ) است که به 'ابنخطيب' نيز شهرت دارد. از اختصاصات مهم اين فيلسوف قدرت او در تشکيک و جدل و وارد کردن ايرادات بر فلاسفهٔ مقدم بوده است چنانکه در بيشتر اصول مسلم فلسفى شک کرده و فيلسوفان ديگر مانند خواجه نصيرطوسى و قطبالدين رازى و ميرداماد و ملاصدرا در قرون بعد از او مدتها سرگرم جواب دادن به شبهههاى او بودهاند. به سبب همين قدرت در تشکيک است که فخررازى را 'امامالمشککين' لقب دادهاند. وى در کلام و حکمت و طب و عدهاى ديگر از علوم عهد خود سرآمد و در غالب آنها داراى تأليف بوده است.
|
|
کتابهايش در علم کلام و در حکمت متعدد و مختلف است و از مهمترين آثارش در فلسفه شرح اشارات والتنبيهات ابوعلى سينا، کتابالملخص (در منطق و فلسفه)، مباحثالمشرقيه، النهايه است. شيوهٔ امام فخر در منطق و فلسفه آن است که عقايد و نظريههاى حکماى پيشين را به محک تحقيق بىآزمايد، نخست در صحت آنها شک کند و اگر با دلايل منطقى توانست شک را منتفى نمايد آنها را بپذيرد وگرنه شبههٔ خود را براى تحقيق آيندگان باقى بگذارد. اهميت سخن او در اين است که اولاً نبايد به هرچه پيشينيان گفتهاند اکتفا کنيم و هيچگونه ترديدى را در صحت آنها جايز ندانيم، بلکه به شيوهاى که خود آنان داشتند عمل کنيم و تا صحت مطلبى بر ما ثابت نشود آن را نپذيريم. ثانياً درست نيست که بنابر روش عدهاى هرچه را که پيشينيان گفتهاند براى کسب شهرت و اهميت باطل بدانيم و از افراط و تفريط در اين راه دورى جوئيم. اين شيوه از تفکر مسلماً شيوهاى مستحسن بود ليکن بعد از امام فخر کسانى پيدا شدند که در راه اثبات سخن حکماى قديم و پذيرفتارى بىشرط و قيد آن روش او را تخطئه کردند و از آن استفادهاى چنانکه بايد ننمودند. از ميان آثار امام فخر کتاب جامعالعلوم 'ياستّيني' که در شصت علم به زبان پارسى نگارش يافته از جملهٔ کتب مشهور است.
|