جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود


یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود    کو را به سر کشته هجران گذری بود
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست    با او مگر او را به عنایت نظری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران    کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند    گویی که در آن نیم شب از روز دری بود
گویم قمری بود کس از من نپسندد    باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی    کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود
در عالم وصفش به جهانی برسیدم    کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش    با او نتوان گفت وجود دگری بود
با غمزه خوبان که چو شمشیر کشیدست    در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود
سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی    کان دل بربودند که صبرش قدری بود


همچنین مشاهده کنید