شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
سبک نثر پارسی
نثر پارسى در اين عهد تدريجاً از حالت سادهٔ قديم بيرون مىرفت و پارسى روان و دلانگيزى که در آثار دورهٔ سامانى اندک اندک بهنثر متکلف مصنوع، که آميزش بسيار با تازى يافته باشد، بدل مىگرديد. مبداء و منشاء اصلى تغيير سبک پارسى را در اين عهد بايد رواج ادبيات عربى در ميان طبقهٔ درس خوانده دانست، و اين امر علاوه بر آنکه نتيجهٔ نفوذ روزافزون دين اسلام و متعلقات آن بود، از توسعهٔ مدارس دينى و تعدد آنها در سراسر کشور نيز حاصل شده بود زيرا اين مدارس که رائجترين مراکز تدريس و تحصيل بود، وسيلهٔ قاطعى براى آشنائى و اعتياد طالبان علم با زبان و ادب عربى شد و آن زبان را در ايران نفوذ معنوى بخشيد. |
در همان حال که از طريق مذکور در زبان و نثر پارسى تغييرى راه مىيافت، ترک ايجاز و توجه نويسندگان با طناب و توصيفات و تمثيلات هم علت ديگرى براى تحول آن مىشد، و اين امر از اواخر دورهٔ اول غزنوى بهبعد در نثر فارسى مشهود است و در بسيارى از منشآت و علىالخصوص در رسائل اخوانى و ديوانى دورههاى بعد و همچنين در منشآت صوفيه تعقيب گرديد. |
از جانبى ديگر پيدا شدن مراکز سياسى و ادبى و علمى متعدد در خارج از حدود لهجهٔ دري، هم مايهٔ آن شد که بسيارى از لغات و ترکيبات و اصطلاحات نو و حتى استعمالات صرفى و نحوى جديد در نثر پارسى راه جويد. |
استعمال شعر در ضمن نثر هم از همين اوان ميان نويسندگان رواج گرفت و اين امر وسيلهاى براى اطناب سخن و تصور حسن تأثير آن شد و تا ديرگاه در نثر پارسى باقى ماند. |
توسعهٔ دايرهٔ مطالب در نثر نيز از جملهٔ همين عوامل تحول سبک گرديد، بدين معنى که از اواخر دورهٔ پيشين بهبعد بسيارى از فاضلان روزگار مطالب علمى خود را به نثر پارسى نوشتند و از اين راه موضوعات جديدى که تا آن وقت سابقه نداشت براى نثر فارسى فراهم آمد و اين امر خود وسيلهاى براى تداول اصطلاحات و تعبيرات جديد و طرزهاى خاص براى بيان مطلب شد. |
با توجه به اين عوامل بايد گفت که نثر معمول پارسى يعنى نثر سادهٔ مرسل و عارى از قيود لفظي، که در تمام قرن پنجم و حتى در بعضى از آثار قرن ششم رواج داشت، و در حقيقت دنبالهٔ سبک نثر قرن چهارم و نيمهٔ اول قرن پنجم در آن گرفته شده بود، از بسيارى جهات با نثر آن دوره متفاوت است، و اگرچه اين تفاوت چندان شديد نيست که با نظر اول درک گردد، با اينحال عوامل اختلاف در ميان آنها بسيار است يعنى لغات عربى آنها از نثر دورهٔ سامانى و اوايل عهد غزنويان بيشتر و تمثل به اشعار و امثال فارسى و عربى در آنها رايجتر است، و نويسندگان به آرايش سخن خود با توصيفات رايع و اشعار دلپذير و بيرونآوردن سخن از ايجاز و اختصار شوقى بيشتر نشان مىدهند. |
وجود همين مسائل ثابت مىکند که نثر سادهٔ نيمهٔ دوم قرن پنجم و قرن ششم در عين سادگى الفاظ، از حيث دقت در معانى و مضامين بهدنبال آرايش معنوى مىرفت، و پيدا است که همين توجه به آرايش معنوى اندک اندک با آرايشهاى لفظى هم همراه مىشد چنانکه بهزودى در همين دوره دستهاى از نويسندگان اين هر دو عنصر يعنى تزئينات معنوى و آرايشهاى لفظى را يک جا در آثار خود مراعات کردند. |
از اين دسته آثار نثر مرسل که مىتوان کتابهائى را از قبيل تاريخ بيهقى و سياستنامه و آثار ناصرخسرو در صف اول ذکر کرد. |
وقتى از شيوهٔ اين دسته کتب دورهٔ مورد بحث خود، که از آغاز تا پايان اين دوره مشابهات متعدد داريم، بگذريم، به شيوهٔ ديگرى از نثر مىرسيم که بايد آن را حد فاصل بين نثر مرسل و نثر مصنوع بشماريم و 'نثر موزون' بناميم. خاصيت اصلى نثر موزون بهکار رفتن سجعهاى ساده و شبيه به قافيه در آن، و تقسيم کلام به قسمتهائى است که از حيث شمارهٔ هجاها غالباً متساوى و داراى نوعى وزن است بهنحوى که نزديکى بسيار به شعر حاصل مىکند. |
قديمىترين نمونهٔ اين شيوه از ميان کتب موجود صوفيان، در منقولات شيخ ابوسعيد ابوالخير ديده مىشود. آنچه از بيانات اين شيخ در کتاب اسرارالتوحيد نقل شده برخى داراى بندهاى مسجع است ولى اينگونه عبارات را بهندرت مىتوان يافت مانند: 'شيخ را پرسيدند صوفيى چيست؟ گفت: آنچ در سر دارى بنهي، آنچ در کف دارى بدهي، آنچ بر تو آيد بجهي' و نيز مانند اين عبارت: 'شيخ گفت: هرک با ما درين حديث موافق است او ما را خويش است اگرچه از او تا ما مرحله است، هرک هم پشت ما نيست در اين حديث او ما را هيچکس نيست اگرچه ما را از اقربا است، تو با من بههم و ميان ما منزلها است' و هم مانند اين عبارت از نامهٔ شيخ در جواب نامهٔ چغرىبيگ: 'خداوند عز اسمه به فضل خويش عذرهاى اميرجليل ملک مظفر همه پذيرفته کناد و بلاهاى هر دو جهانى ازو بجسته کناد و هرچ صلاح و نجات او بههر دو سراى آن است توفيقش بدان پيوسته کناد' . |
بعد از سخنان منقول از شيخ ابوسعيد، در کتاب کشفالمحجوب جلابى هجويرى هم که مربوط به آغاز دورهٔ مورد مطالعه ما است، گاه آثار نثر موزون يا مسجع را ملاحظه مىکنيم مانند: 'گفتم که صفا ضدّ کدر بود، و کدر از صفات بشر بود، و حقيقت صوفى بود آنک او را گذر از کدر بود' و 'آن را که کلّ حرکت هوا باشد و به متابعت آن وى را رضا باشد دور باشد از حق اگرچه در مسجد با شما باشد' . |
وقتى اين روش به خواجه عبدالله انصارى رسد کمالى تمام يافت و در غالب موارد بهکار رفت چنانکه بايد آثار اين پير را سرآمد همهٔ نثرهاى موزون صوفيانه شمرد. در رسالات خواجه عبدالله انصارى عادةً جملههاى مسجعى ملاحظه مىکنيم که سجع آنها در چند بند تکرار مىشود بىآنکه کلام بر اثر اين تکلف از حدود سادگى بيرون رود و به غرابت و صعوبت نزديک شود. گويا خواجه در تنظيم اينگونه عبارات بيشتر متوجه آن بود که سخن خود را از حالت نثر عادى بيرون برد و به کلام منظوم نزديک سازد تا هم دلنشينتر باشد و هم حفظ آن آسانتر گردد. مثلاً اين عبارت از کنزالسالکين به يک کلام منظوم نزديکتر است تا به نثر عادى خالى از وزن، و آن را مىتوان در حقيقت نوعى از 'نثر موزون' بهشمار آورد: |
'عشق گفت: من ديوانهٔ جرعهٔ ذوقم، برآرندهٔ شوقم ، زلف محبت را شانهام، زرع مودت را دانهام، منصب ايالتم عبوديت است، متکاء جلالتم حيرتست، کلبهٔ باشِ من تحريض است، حرفهٔ معاش من تفويض است ، اى عقل تو کيستي؟ تو مؤدت راه و من مقرب درگاه!' |
خواجه در ضمن کلام خود، که همه جا از همين سنخ است، گاه متمثل به اشعار نيز مىشود و بعيد نيست که اين سخنان او در زمرهٔ همان مجالسى باشد که داشت، و يا خود از جملهٔ مجالسى باشد که تقرير مىکرد و بعدها بهصورت رسالات درمىآمد. |
پيش از خواجه عبدالله انصارى در سخنان ديگر مشايخ تصوف نيز که عادةً در مجالس مىگفتند و سالکان و مريدان بهياد مىسپردند، بارقههائى از اين شيوه ملاحظه مىکنيم که در سخنان پير هرات تکامل يافت و در اينجا باز از قول ابوسعيد اين عبارت را نقل مىکنيم: 'اين تصوف ... خداوندى است در بندگي، سيرى است در گرسنگي، پوشيدگى است در برهنگى ...' |
اندکى بعد از خواجه در تفسير مشروح و مفصلى که از ابوالفضل ميبدى باقى مانده و معوّل است بر تفسير خواجه عبدالله انصارى بر قرآن کريم، در بسيارى از موارد آن، بندهاى مسجع بهکار رفته است، و براى نمونه يک مورد از آن را در اينجا نقل مىکنيم: 'اين است خطاب خطير و نظام بىنظير، سخنى پرآفرين و بر دلها شيرين، جان را پيغام است و دل را انس و زبان را آئين، فرمان بزرگوار از خداى نامدار مىگويد ... بندگان من مرا پرستيد و مرا خوانيد و مرا دانيد، که آفريدگار منم، کردگار نامدار، بندهنواز آمرزگار منم. مرا پرستيد که جز من معبود نيست، مرا خوانيد که جز من مجيب نيست ...' |
دنبالهٔ اين روش تا پايان قرن ششم و بعد از آن کشيده شده است مثلاً در اواسط اين عهد در يک مجلس بازمانده از مجالس ابوالفتح محمدبن عبدالکريم شارستانى (شهرستاني) حالت تکامليافتهٔ اين سبک را مىبينيم که عبارت است از آوردن کلام مسجع موزون آميخته به شواهد از نثر و نظم عربى و اشعار پارسي. چنانکه در اين عبارات مىبينيم: |
'... زمان و مکان دو غلامک بودند بر در سراى صنع او، در تحت فرمان امر او، والدهر کلالزمان والعرش کلالمکان؛ زمان را اولى و آخري، مکان را باطنى و ظاهري، هوالاول و الآخر؛ تا بدانى که وجودش زمانى نيست، والظاهر والباطن، تا بدانى که وجودش مکانى نيست؛ ترا تنى و جاني، جان تو زماني، تن تو خلقي، جان تو امري، قلالروح من امر ربي؛ تن تو ملکي، جان تو ملکي، الارواح ملکه والاجساد ملکه؛ جانها ملک او است، او ملک خود در ملک خود کشيد، او را بر ايشان شرطي، ايشان را با او وعدي، چون بهشرط او وفا کني، او به وعد خود وفا کند ...' |
در عبارتهاى زيرين از کتابالنقض هم که مسلماً از کلمات اهل منابر يا مناقبيانى است که هنگام تشکيل حلقههاى تبليغ بر زبان مىآوردهاند، دنبالهٔ روش مذکور را که به اواخر قرن ششم کشيده بوده است، ملاحظه مىکنيم: '... شيعه دعوى ظهور رأيت مهدى امت، صاحبالزمان، از مکه و کعبه گويند، که حرم خدا است و قبلهٔ انبياء است، و مولودگاه سيد اوصيا است، که آنجا پديد آيد، و مسيح مريم از آسمان به زمين آيد، و آوازهٔ آيت قل جاءالحق و زهقالباطل از آسمان هفتمين آيد، و ناصرش ربالعالمين و جبرئيل امين آيد...' و '... و ده تن از کوفيان اسبان را پر سينهٔ پاک و پشت عزيز او (يعنى حسينبن على ع) براندند و سينهٔ پر علم باقى آل عبا، و پشت جگرگوشهٔ زهرا، و نور اميد ديدهٔ مرتضي، و محبوب مصطفي، مشهور در زمين و سما، و مذکور در ملاء اعلى خرد بکردند' . |
در تذکرةالاولياء عطار نيز که از جملهٔ متأخرترين آثار منثور عرفانى اين دوره است، بدينگونه عبارتهاى موزون مسجع، خاصه در آغاز ترجمهٔ هريک از مشايخ، به وفور باز مىخوريم. |
روشى که آن را حد فاصل سبک نثر مرسل و نثر مصنوع دانستهايم، تا پايان اين عهد همواره بر يک نسق بود و تفاوت عمدهاى ميان نمونههاى آن در آغاز اين دوره و آخر آن ملاحظه نمىشود، و با آنکه نثر مصنوع اندکى بعد از تداول اين سبک معمول شد و تا آغاز قرن هفتم به مدارج مهمى از کمال رسيد، روش مذکور همچنان بر يک حال بماند و مقصور بر ايراد سجعهاى مکرر و بندهاى موزون کوتاه شد و گاه با ايراد شواهد تازى و پارسى همراه بود. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست