چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی


به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی    بجوشد از تک دل چشمه چشمه شیرینی
کلید حاجت خلقان بدان شده‌ست دعا    که جان جان دعایی و نور آمینی
دلا به کوی خرابات ناز تو نخرند    مکن تو بینی و ناموس تا جهان بینی
در آن الست و بلی جان بی‌بدن بودی    تو را نمود که آنی چه در غم اینی
تو را یکی پر و بالیست آسمان پیما    چه در پی خر و اسپی چه در غم زینی
بگو بگو تو چه جستی که آنت پیش نرفت    بیا بیا که تو سلطان این سلاطینی
تو تاج شاه جهان را عزیزتر گهری    عروس جان نهان را هزار کابینی
چه چنگ درزده‌ای در جهان و قانونش    که از ورای فلک زهره قوانینی
به روز جلوه ملایک تو را سجود کنند    بنشنوند ز ابلیسیان که تو طینی
میان ببستی و کردی به صدق خدمت دین    کنند خدمت تو بعد از این که تو دینی
ستاره وار به انگشت‌ها نمودندت    چو آفتاب کنون نامشار تعیینی
اگر چه درخور نازی نیاز را مگذار    برای رشک ز ویسه خوشست رامینی
خمش به سوره کنون اقرا بسی عمل کردی    ز قشر حرف گذر کن کنون که والتینی


همچنین مشاهده کنید