دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
تتبع در زبان عرب و قرآن کریم
نظامى عروضى در اواسط قرن ششم در ماهيّت دبيرى چنين گويد: 'دبير بايد از ادب و ثمرات آن قسم اکبر و حظّ اوفر نصيب او رسيده باشد و از قياسات منطقهٔ بعيد و بيگانه نباشد ... اما سخن دبير بدين درجه نرسد تا از هر علم بهرهاى ندارد و از هر استاد نکتهاى ياد نگيرد، و از هر حکيم لطيفهاى نشنود و از هر اديب طرفهاى اقتباس نکند، پس عادت بايد کرد به خواندن کلام ربالعزّه و اخبار مصطفى و آثار صحابه و امثال عرب و کلمات عجم و مطالعهٔ کتب سلف و مناظرهٔ صحف خلف، چون ترسل صاحب (۱) و صابي (۲) و قابوس(۳) و الفاظ حمادى و امامي (۴) و قُدّامةبنجعفر (۵) و مقامات بديع و حرير و حميد (۶) و توقيعات بَلْعَمي (۷) و احمد حسن (۸) و ابونصر کندري (۹) و نامههاى محمدعَبْدُه ( ۱۰) و عبدالحميد ( ۱۱) و سيدالرؤسا ( ۱۲) و مجالس محمدمنصور ( ۱۳) و ابنعبادى و ابنالنّسابة العلّوي ( ۱۴) و از دواوين عرب ديوان مُتَنَبّى و ابيوردى و غزّي ( ۱۵) و از شعر عجم اشعار رودکى و مثنوى فردوسى و مدايح عنصرى ... هر کاتب که اين کتب دارد و مطالعهٔ آن فرو نگذارد، خاطر را تشحيذ کند و دماغ را صقال دهد و طبع را برافروزد و سخن را به بالا کشد و دبير بدو معروف شود، اما چون قرآن داند به يک آيتى از عهدهٔ ولايتى بيرون آيد' (چهارمقاله طبع ليدن ص ۱۳). | ||||||
(۱) . صاحب و هو کافىالکفات ابوالقاسم اسمعيل بن عَباد الطالقانى المعروف بالصاحب المتوفى سنهٔ ۳۸۵ از وزراى مشهور و فضلاى معروف عهد ديلميان است و به تازى چيز مىنوشته است. | ||||||
(۲) . ابواسحق ابراهيمبنهلال الحرّانى الصابى المتوفى سنهٔ ۳۸۴ هم به تازى نوشتي، وى از دبيران بزرگ ديالمه است و صابى نام مذهب او است که صابِئه و مغتسله باشد، و آن دين از اديان قديم است، و ستارگان را ستايش کنند، و براى ستارگان هيکلها سازند، و عبادت نمايند، و هر روز بايستى در آب روان غسل کنند، از اينرو آنان را مغتسله نامند. | ||||||
(۳) . قابوس شمسالمعالى قابوسبن وشمگير يا دشمگير پادشاه جرجان و طبرستان است و ترسلات او را که به تازى است يزدادى گرد آورده و به قراين شمسالمعالى و کمالالبلاغه موسوم نموده است. | ||||||
(۴) . حمادى و امامى معلوم نشد کيستند. | ||||||
(۵) . هو ابوالفرج قُدّامةبن زيادالکاتب البغدادى المشهور المتوفى سنهٔ ۳۳۷، وى نيز از مؤلفان و فضلاى تازى زبان است. | ||||||
(۶) . مقامات بديعالزمان و مقامات حريرى و مقامات قاضى حميدالدين. | ||||||
(۷) . بلعمى معلوم نيست کدام بلمى است آيا ابوالفضل محمدبنعبدالله است يا پسر او ابوعلى محمدبنمحمد مترجم تاريخ طبرى است که شرح حال او گذشت، از توقيعات بلعمى اثرى نيافتيم، و معلوم است که اين توقيعات سواى ترجمهاى است که از ابوعلى در دست است. | ||||||
(۸) . احمدبنحسن مراد شمسالکفاة احمدبنالحسن الميمندى المتوفى سنهٔ ۴۲۴ است و او است که برخلاف سلف خود ابوالعباس فضلبناحمد اسفراينى وزير سلطانمحمود غزنوى فرمان داد تا جميع نامههاى رسمى دولتى به عربى نوشته شود نه به فارسى چنانکه قبل از او رسم شده بود. | ||||||
(۹) . ابونصر کندرى محمدبنمنصوربنمحمد ملقب به عميدالملک نخستين وزير سلجوقيان بود که در سنهٔ ۴۵۶ به سعى نظامالملک طوسى مقتول گرديد. | ||||||
(۱۰) . محمد عبده، دبير ملوک خانيهٔ ماوراءالنهر بوده است و در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم مىزيسته است. | ||||||
(۱۱) . عبدالحميد بن يحيى کاتب مروانبنمحمد آخرين خلفاى امويه است که در فصاحت مثل است. | ||||||
(۱۲) . سيدالرؤسا ابوالمحاسن محمدبنفضلالله بنمحمد ملقب به سيدالرؤسا نايب ديوان انشاء سلطان ملکشاه بن البارسلان سلجوقى (از سنهٔ ۴۶۵ الى ۴۸۵) و از خواص مقربان و نديمان وى بوده است. عماد کاتب در تاريخ خود گويد که 'سلطان ملکشاه' به خط خود بيتى به فارسى بدو نوشت کهترا از من گريز است و از دوى من متأثر نشوى که ديگرى چون من يابى ولى مرا از تو گزير نيست چه با ديگرى چون تو انس نتوانم گرفت' نويسنده گوينده محتمل است اين بيت را که از ابيات قديم و جزء غزلى در ديوان سنائى ضبط شده است نوشته باشد: | ||||||
| ||||||
و يا اين بيت از غزل فرخي: | ||||||
| ||||||
(۱۳) . شرفالملک ابوسعد محمدبنمنصور بن محمد صاحب ديوان زمان و استيفاء ملکشاه. | ||||||
(۱۴) . معلوم نشد کيستند. | ||||||
(۱۵) . از شعراى عرب هستند. | ||||||
از اين نويسندگان و شعرا که نام برد بيشترين عربى زبانيد و کمترين پارسى گويانند، و پيدا است که توجه دبيران و مؤلفان در اين عصر همه بهسوى ادب عرب بوده است و شک نيست که اين رويّه روزبهروز از تتبع در زبان پارسى و درس قواعد و فهم دقايق آن زبان کاسته و به درک و ضبط و حفظ و قواعد و دستور زبان تازى افزوده است، چنانکه اين رسم تا بيستسال پيش هنوز در اين کشور جارى بود، و هر فاضلى چنين گمان داشت که زبان فارسى را خود آموخته است و آنچه بايد در طلب آن کوشان شود زبان و صرف و نحو و لغت تازى است و از اينرو رفتهرفته دستور زبان مادرى از ياد رفت و نويسندگان طورى عرب شدند که گاهى بهجز از روابط و ادات و بعضى افعال پارسى مابقى لغات ترک مىشد - امثال و اصطلاحات فراوان که در تاريخى بيهقى و قابوسنامه و کليله و دمنه ديديم فراموش گرديد، و جاى آن را امثال عرب و اصطلاحات آن زبان گرفت چنانکه از مقدمهٔ ترجمهٔ جرفادقانى بر تاريخ يمينى هم اين معنى برمىآيد، آنجا که گويد: | ||||||
'قصد کردم به فارسى نويسم و در آن طرَفى از اخبار و اَسْمار ملوک و پادشاهان درج کنم و به حضرتعالى تحفه برم ... در اين باب به صاحب عادل ... ابوالقاسم علىبنحسن حرّسالله علاه که دستور دولت بود مشورت کردم، اشارت کرد که کتاب يمينى از تصنيف عُتْبى کتابى مفيد است صواب آن است که آن را به عبارتى که باَفْهام نزديک باشد و ترک و تازيک را در آن ادراک، به پارسى نقل کنى و از اسلوب کُتّاب فراز نشوى و از تکلُّف و تصلُّف مُجانَبَت نمائى و به الفاظى بَشِع و لغاتى غريب تمسّک نسازى و بدانچه هداية خاطر و سخاوت طبع دست دهد قناعت نمائى ... اين اشارت از صاحب عَزّ نَصرهُ قبول کردم ... و به نقل اين کتاب از تازى به پارسى مشغول شدم - فى ربيعالآخر سنهٔ ثلاث و ستمائه، و اهل خبرت و معرفت دانند که در لغت عجم مجال زيادتى تأنقّى نيست ... الخ.' | ||||||
و باز در دنبالهٔ اين سخنان گويد: | ||||||
'عرصهٔ عربيت فسحتى تمام و اتّساعى کامل دارد، و اگر کسى مکتوبات اين ضعيف در نثر و نظم تازى مطالعه کرده باشد مگر آبى به روى کار باز آيد و عيار اين کلمات را اصلاحى ظاهر گردد، و معلوم شود که اگرچه کُرَّهٔ پارسيم حَرُرنست، مرکب تازيم خوش رواست، و اگرچه کسوت عُجْمَهام خَلقِ است، حُلّهٔ عربيّتم نيک نو است.' | ||||||
سپس از رواج بازار فضل در زمان آل سامان و آلبويه شرحى مبسوط آورده و کساد زمان خويش را مستوفى شرح کرده است؛ و در ديگر کتب اين عصر همانند عبارتهاى گذشته باز هم مىتوان بهدست آورد. | ||||||
از اين جملهها پيدا است که در قرن ششم غلبهٔ تازى بر پارسى چنان قوّت گرفته بود که نويسندگان از قدرت زبان پارسى نوميد شده و همه به نشر و بسط زبان عربى توجه داشتند و اگر فارسى مىنوشتند باز از حليهٔ عربى بر آن زيور مىبستند، و هرچند که در سادهنويسى و روانى و همهکسفهمى عبارت سعى مىکردند باز از لحاظ استغراق در لُجّهٔ عربيّت عبارات آنها دشوار و پر از کلمات عربى و استدلالات قرآن و شواهد تازى بود و گوئى پارسى ساده و بدون زيور و زينت عربى را لفظى رکيک و آن عبارت را ترّهاتى نابسامان مىپنداشتند، چنانکه جُرْفادقنانى گويد: 'ابونصر عُتبى رحمةالله در تقرير و تحرير اين کتاب (يعنى تاريخ يميني) سحر حلال نموده است و بدايع اعجاز ظاهر کرده و اگر کسى از اوج آن فصاحت و رقّت آن عبارت در حضيض اين ترجمه و رکاکت اين کلمه خواهد نگريست جز فضيحت حاصل نباشد' در صورتىکه عبارت ترجمهٔ جرفادقانى خود کم از نثر عتبى نيست و اين پارسى در عالم خود دست کمى از آن تازى ندارد. | ||||||
اين بوده است که نتيجهٔ عدم توجه به زبان پارسى که از بدو ظهور دولت آل سلجوق در ايران روى نمود، و اگر توجهى به معارف بودى به زبان تازى بودى آن هم از اثر قوت دين و تعصّب پادشاهان و امراى ترک در نگاهدارى صورت ديانت براى آسان ساختن ايالت و رياست و راندن کام و سياست خويش، و نتيجه چنين شد که در ظرف يک قرن منشى پارسىگوى از ميان رفت و حکم سيمرغ و کيميا گرفت. | ||||||
تا اواسط قرن ششم نويسندگانى ديده مىشوند که اگرچه مجذوب تصنّفات و تکلّفات لفظى شدهاند اما باز عنان سادهنويسى و درستنويسى را از کف نداده و اگر گاهى قلم نگاهداشتهاند و عبارتى بر طبق سليقه و روش عصر مزيّن به زيور صنعت از موازنه و ازدواج و سجع و ديگر صنايع ساختهاند بيشتر عبارات را متين و ساده و به شيوهٔ قديم پرداختهاند، مانند نظامى عروضى سمرقندى که در مبحث پيشين ذکر او گذشت و پس از وى کسى که در نيمهٔ دوم قرن ششم همان شيوه را رعايت کرده است ابوالحسن علىبنزيد بيهقى صاحب تاريخ بيهقى است، و نيز نبايد فراموش کرد که کتب علمى هم در اين قرن و قرون ديگر همه ساده و به سبک قديم تحرير مىشده است، مانند 'ذخيرهٔ خوارزمشاهي' تأليف سيداسمعيل جرجاني(۱۶) و غيره. | ||||||
(۱۶) . و هو زينالدين و يا (شرفالدين) ابوابراهيم اسمعيلبنمحمدالحسينى الجرجانى - المتوفى به مرو فى سنهٔ ۵۳۱ ذخيرهٔ کتابى است در علم طب از تشريح و بيمارىهاى درونى و بيرونى و قرابادين در نه جلد به زبان فارسى که بنا به امر و اشارت قطبالدين محمد خوارزمشاه (اول) مؤسس سلسلهٔ خوارزمشاهيان در سنهٔ ۵۰۴ تأليف شده است، و اين دعلى نسخهاى از ترجمهٔ ذخيره ديدم به عربى که مؤلف ذخيره در مقدمه گفته که چون ذخيره به مناسبت پارسى بودن انتشار آن عام نبود بنا به خواهش اهل علم آن را در ده جلد به عربى ترجمه کردم. ذخيره از کتب بسيار سودمند پارسى است و به شيوهٔ قديم تحرير شده است. تأليف ديگر سيداسمعيل جرجانى اعراضالطب است به زبان پارسى که به خواهش مجدالدين ابومحمد صاحببنمحمدالبخارى وزير آتسز خوارزمشاه (۵۲۱-۵۵۱) از ذخيره تلخيص کرده است. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست