يکى بود يکى نبود
|
زير گنبد کبود
|
لخت و عور، تنگ غروب، سهتا پَرى نشسّه بود
|
زار زار گريه مىکردن پريا
|
مثه ابراى باهار گريه مىکردن پريا
|
گيساشون قد کمون، رنگ شبق
|
از کمون بلن تَرَک، از شبق مشکى ترک
|
روبهروشون تو افق شهر غلاماى اسير
|
پشت شون سرد و سيا، قلعهٔ افسانهٔ پير
|
از افق جيرينگ جيرينگ صداى زنجير مىاومد
|
از عقب، از توى برج نالهٔ شبگير مىاومد...
|
'ـ پريا! گشنه تونه؟
|
پريا! تشنهتونه؟
|
پريا! خسته شدين
|
مرغِ پَر بسته شدين؟
|
چيه اين هاى هايِ تون؟
|
گريهتون واى وايِ تون؟
|
پريا هيچى نگفتن، زار زار گريه مىکردن پريا
|
مث ابراى باهار گريه مىکردن پريا...
|
|
' ـ پرياى نازنين!
|
چه تونه زار مىزنين
|
توى اين تنگِ غروب
|
نمىگين برف مياد
|
نمىگين گره مياد مىخوردتون؟
|
نمىگين ديبه مياد يه لقمه خام مىکندتون
|
نمىترسين پريا؟
|
نمياين به شهر ما؟
|
شهر ما صداش مياد، صداى زنجيراش مياد
|
پريا! قد رشيدم ببينين
|
اسب سفيدم ببينين:
|
اسب سفيد نقره نل
|
يال و دُمش رنگ عسل
|
مرکب صر صر تک من! آهوى آهن رگ من!
|
گردن و ساقش ببينين! بادِ دماغش ببينين!
|
امشب تو شهر چراغونه
|
خونه ديبا داغونه
|
مردم ده مهمونمان
|
با دامب و دومب به شهر ميان
|
داريه و دمبک مىزنن
|
مىرقصن و مىرقصونن
|
غنچهٔ خندون مىريزن
|
نقل بيابون مىريزن
|
هاى مىکِشن، هوى مىکِشن:
|
'ـ شهر جاى ما شد
|
عيد مردماس، ديب گله داره
|
دنيا مال ماس، ديب گله داره
|
سفيدى پادشاس، ديب گله داره
|
سياهى روسياس، ديب گله داره
|
پريا!
|
ديگه تک روز شيکسّه
|
دراى قلعه بسّه
|
اگه تا زوده بُلن شين، سوار اسب من شين
|
مىرسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد
|
جينگ و جينگِ ريختن زنجير بردههاش مياد
|
آره! زنجير اى گرون، حلقه به حلقه، لابهلا
|
مىريزن و دست و پا!
|
پوسيدهن، پاره مىشن، ديبا بيچاره مىشن
|
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار مىبينن
|
سر به صحرا بذارن، کوير و نمکزار مىبينن
|
عوضش تو شهر ما... (آخ! نمىدونين پريا!)
|
درا بر جا وا مىشن، برده دارا رسوا مىشن
|
غلوما آزاد مىشن، ويرونهها آباد مىشن
|
هر کى که غصه داره، غمشو جا مىذاره
|
قالى مىشن حصيرا، آزاد مىشن اسيرا
|
اسيرا کينه دارن، داس شونو ورمىدارن
|
سيل مىشن: شر شر شر!
|
آتيش مىشن: گر گر گر !
|
تو قلب شب که بدِ گله
|
آتيش بازى چه خوشگله!
|
آتيش آتيش چه خوبه!
|
حالام تنگ غروبه
|
چيزى به شب نمونده، به سوز تب نمونده
|
به جستن و واجستن، تو حوض نقره جستن...
|
الان غلاما وايسادن که مشعلا رو وردارن
|
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش کنن
|
عمو زنجير بافو پالون بزنن وارد ميدونش کنن
|
بهجائى که شنگولش کنن، سکهٔ يه پولش کنن:
|
دست همو بچسبن دورِ يارو برقصن
|
'حمومک مورچه داره، بَشين و پاشو' دربيارن
|
'قفل و صندوقچه داره، بشين و پاشو' دربيارن
|
پريا! بسّه ديگه هاى هاىتون، گريهتون، واى واى تون!...
|
پريا هيچى نگفتن، زار زار گريه مىکردن پريا
|
مث ابر اى باهار گريه مىکردن پريا...
|
|
دنياى ما قصه نبود
|
پيغوم سربسته نبود
|
دنياى ما عيونه، هر کى مىخواد بدونه:
|
دنياى ما خار داره، بيابوناش مار داره
|
هر کى باهاش کار داره، دلش خبردار داره!
|
دنياى ما بزرگه، پر از شغال و گرگه!
|
دنياى ما ـ هى هى هى! |
عقب آتيش ـ لى لى لى! |
آتيش مىخواى بالا ترک |
تا کف پات ترک ترک... |
دنياى ما همينه، بخواهى نخواهى اينه
|
خوب پرياى قصه! مرغاى پر شکسّه!
|
آبتون نبود، دونتون نبود، چائى و قليونتون نبود؟
|
کى بتون گفت که بياين دنياى ما، دنياى واويلاى ما؟
|
قلعهٔ قصهتونو ول بکنين، کارتونو مشکل بکنين؟
|
پريا هيچى نگفتن، زار و زار گريه مىکردن پريا
|
مث ابراى باهار گريه مىکردن پريا
|
|
دس زدم به شونهشون، که کنم روونهشون
|
پريا جيغ زدن، و يغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
|
پائين اومدن پود شدن، پير شدن، گريه شدن، جوون شدن
|
خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سرکنده شدن
|
ميوه شدن هسته شدن، انار سربسته شدن
|
(اميد شدن، يأس شدن، ستارهٔ نحس شدن)...
|
وقتى ديدن ستاره، به من اثر نداره:
|
مىبينم و حاشا مىکنم، بازى رو تماشا مىکنم
|
هاج و واج و منگ نمىشم، از جادو سنگ نمىشم ـ
|
يکيش تُنگ شراب شد، يکيش درياى آب شد
|
يکيش کوه شد و زُق زد، تو آسمون تُتُق زد...
|
شرابه رو سر کشيدم، پاشنه رو ور کشيدم
|
زدم به دريا تر شدم، ازون ورش به در شدم
|
دويدم و دويدم، بالاى کوهى رسيدم
|
اون ور کوه ساز مىزدن، همپاى آواز مىزدن
|
...
|
بالا رفتيم دوغ بود، قصهٔ بىبيم دروغ بود
|
پائين اومديم ماست بود، قصهٔ ما راست بود
|
قصهٔ ما به سر رسيد، غلاغه به خونهش نرسيد
|
هاچين و واچين
|
زنجير و ورچين!
|