جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

دشمن دون گر نگفتی حال من


دشمن دون گر نگفتی حال من    خود به گفتی چشم مالامال من
هر شبی از چرخ نیلی بگذرد    نالهای این تن چون نال من
حال من چون خال مشکین تیره شد    در فراق یار مشکین خال من
کاشکی! آن روی فرخ می‌نمود    تا ازو فرخنده گشتی فال من
روز عمرم شب شد و پیدا نگشت    روز این شبهای همچون سال من
بر دل ریشم دلیلی روشنست    راستی را پشت همچون سال من
مرغ او بودم، چرا برمی‌تپم؟    گر نزد تیر بلا بر بال من؟
کاشکی!دستم به مالی می‌رسید    کز برای دوست گشتی مال من
وه! که روز اوحدی بی‌روی دوست    شد سیه چون نامه‌ی اعمال من


همچنین مشاهده کنید