|
|
نام اصلى اين شهر ترشيز است و جغرافيانويسان اسلامى به صورت طرتيت ، و بعدها ، ترتيش و ترشيس نگاشتهاند. در گذشته ، اين شهر جزو ولايتى بود به نام بوشت و يا يوشت که غير از ترشيز ، شهر معروف ديگر آن ، کندر بوده است.
در سال ۵۲۰ هـ.ق اين شهر توسط سلطان سنجر سلجوقى محاصره و غارت شد و پس از اين تاريخ ، يکى از مراکز مهم فرقهٔ اسماعيليه گرديد. پس از آن که فرقهٔ اسماعيليه توسط هلاکوخان از بين رفت ، اين شهر دوباره رونق يافت؛ ليکن در قرن هشتم هجرى ، بار ديگر اين شهر توسط اميرتيمور گورکانى ويران شد.
آثار به جا مانده در اين شهر متعلق به قرون هفتم و هشتم هجرى است.
|
|
|
اين شهر يکى از شهرهاى قديمى ايران است که بناى آن را به پادشاهان هخامنشى نسبت مىدهند. ابن حُوقَل از اين شهر به نام «نيابذ» و مَقْدَسى «نيابد» نام برده است. اين شهر در اوايل حکومت صفويان محل نزاع صفويان با ازبکها بوده است. گناباد در اوايل قرن سيزدهم توسط ايل شيبانى که مخالف سلسلهٔ قاجاريه بودند ، تصرف شد.
آثار بهجامانده در اين شهر متعلق به قرن هفتم هجرىاند. آثار ديگرى که در اين شهر ديده مىشوند ، به نوعى با اساطير ايرانى درآميختهاند.
|
|
|
در سال ۲۰۲ هـ.ق پس از شهادت و دفن حضرت رضا (ع) ، در محلى از توابع توس به نام سناباد که به همين مناسبت نيز آنجا را مشهد رضا (محل شهادت) ناميدند ، هستهٔ اصلى شهر مشهد کنونى پديد آمد.
سلطان محمود غزنوى بقعهاى بر روى مرقد بنا کرد. در قرن هفتم هجرى که شهر توس به دست مغولان ويران شد ، جمعيت آن سامانرو به سوى مشهد آوردند و به تدريج بر وسعت و آبادانى اين شهر افزودند. شهر مشهد که در آغاز بقعهاى در آبادى سناباد نوقان بود ، به تدريج توسعه يافت.
ناحيهٔ توس ابتدا مسکن اقوام غيرآريايى بود. در داستانهاى ملى ايران ، بناى اصلى شهر توس را به جمشيد و تجديد بناى آن را به توس ، پهلوان و سپهسالار ايران ، نسبت مىدهند. اين شهر در زمان ساسانيان وجود داشته است. قسمتى از شهر توس در زمان خلافت عثمان توسط اعراب فتح شد و ضميمهٔ سرزمينهاى قلمرو اسلام در دورهٔ عمر گرديد. از سال ۴۲۱ هـ.ق سلاجقه به تدريج در شهرهاى مهم خراسان نفوذ کردند تا آن که ملکشاه سلجوقى در سال ۴۶۵ هـ.ق توس را به عنوان تيول در اختيار خواجه نظامالملک توسى وزير خود گذاشت. در سال ۵۴۸ هـ.ق قبيلهٔ غُز ، پس از غلبه بر سلطان سنجر سلجوقى ، شهرهاى بزرگ خراسان از جمله توس را متصرف شد. جدائى مناطق و شهرهاى نواحى شمالى و شرقى خراسان در طى دو قرن گذشته نه تنها همبستگى قومى و فرهنگى را کاهش نداد ، بلکه پس از فروپاشى اتحاد شوروى آشکار گرديد که پيوندهاى فرهنگى مستحکمى ميان مردم خراسان بزرگ وجود دارد و علقههاى فراوانى مردم اين نواحى را به همديگر نزديک مىکند.
ويرانههايى که از توس قديم در کنار توس جديد باقى مانده است ، حکايت از قتل و غارتهاى بىشمارى دارد که بر اين شهر گذشته است. شهر توس در زمرهٔ نخستين شهرهايى بود که در معرض هجوم خانمانسوز مغول قرار گرفت و عرصهٔ آن لگدمال سپاهيان تولوى پسر چنگيزخان گرديد و مانند ديگر شهرهاى خراسان به ويرانهاى بدل شد.
|
|
اشعار شهيد بلخى گوياى وقايعى است که بر اين شهر رفته است :
دوشم گذر افتاد به ويرانهٔ تــوس ديــدم جغــدى نشستــه جــاى طــاووس!
گفتم چه خبر دارى از اين ويرانه گفتا خبر اين است که افسوس ، افسوس!
توس ، به دليل موقعيت خاص و حساسش در عصر فترت و در دورهٔ حدفاصل ايلخانان و تيموريان ، بارها ميان زورمداران و حاکمان وقت دست به دست شد ، تا آنکه در سال ۷۹۱ هجرى بعد از شورشى که موفقيتى نداشت ، مردم آن قتلعام ، و قريب به ده هزار نفر کشته شدند و در پاى دروازههاى شهر ، برحسب معمول آن دوره! برجهايى از کلهٔ کشتگان ايجاد شد.
در سال ۸۰۷ ، شاهرخ ميرزا ، فرزند اميرتيمور به سلطنت رسيد. در زمان وى ، در شهر توس آبادانى و سازندگى گسترش يافت. اهميت فوقالعادهاى که مشهد از عصر شاهرخ به بعد يافت ، و توجه سلاطين تيمورى ، مخصوصاً بايسنقر ميرزا به مشهد و روضهٔ مبارکه ، موجب کمرنگ شدن نام و شهر توس شد. به گونهاى که از نيمهٔ دوم قرن نهم هجرى ديگر در متون و تواريخ ، نامى از توس برده نمىشود و اگر گاهى سخنى از آن به ميان آمده ، به عنوان يکى از توابع مشهد معرفى گرديده است. چون توس بعد از قرن نهم هجرى ديگر روى آبادانى نديد ، باقىماندهٔ اهالى آن به مشهد کوچ کردند و حصارى که در عهد شاهرخميرزا در پيرامون بيتوتات حرم احداث شده بود ، مأمنى براى توسيان مهاجر شد تا در آنجا اقامت کنند.
از توس قديم جز ويرانه ، چيزى بر جاى نمانده است و توسِ جديد نيز به دليل قرار گرفتن آرامگاه فردوسى ، شاعر پارسىگوى ايرانزمين در آن ، از اهميت و اعتبارى خاص برخوردار است.
به هر حال ، تاريخ مشهد کنونى با تاريخ شهر توسِ قديمى پيوند ناگسستنى دارد و تحولات قرون متأخر آن در پرتو بارگاه مشهدالرضا بارِ تاريخى و دينى دو چندان يافته ، و اينک اين شهر را به يکى از قطبهاى زيارتگاهى شيعيان جهان بدل ساخته است.
مشهد کنونى ، شهرى بزرگ ، آباد و صاحبنام در ميان شهرهاى بزرگ ايران و بلاداسلامى است.
|
|
|
نام نيشابور را در زبان فارسى به صورت نيشابور ، و در زبان عربى نيسابور تلفظ مىکنند و به قول حمزهٔ اصفهانى نام اصلى آن شهر ، نيکشاپور است. اين شهر در سال ۳۱ هجرى و در زمان خلافت عثمان فتح شد و در دورهٔ اسلامى ، يکى از چهار شهر بزرگ خراسان بوده است. وسعت و عظمت اين شهر در حدى بوده است که آن را «امالبلاد» مىخواندهاند. در اوايل دورهٔ اسلامى ، وسعت و عظمت اين شهر به حدى بود که شهرتى جهانى يافت. به همين سبب نيز بر روى سکههايى که در دوران خلفاى اموى و عباسى ضرب مىشد ، نام اين شهر نيز ديده مىشود.
نيشابور در زمان غزنويان و سلجوقيان از شهرهاى مهم و معتبر خراسان محسوب مىشد. در قرن ششم هجرى که غزنويان به دست سلجوقيان از بين رفتند ، اين شهر نيز ويران شد. ليکن اهالى اين شهر به تدريج در رونق و آبادانى دوبارهٔ آن کوشيدند. اين آبادانى ديرى نپاييد و اين شهر در سال ۶۱۸ هـ.ق و در حملهٔ مغول توسط «تغاجارنويان» داماد چنگيز به کلى ويران شد.
در اواخر حکومت ايلخانان مغول ، نيشابور ضميمهٔ متصرفات سلسلهٔ سربداران گرديد. در سال ۷۸۲ هـ.ق به علت اطاعت خواجه على مريد از تيمور ، شهر از آسيب مصون ماند. اين شهر چندين بار به علت زلزله ويران شده و سپس بازسازى شده است.
اين شهر که يکى از مراکز تمدن و هنر ايران و خراسان است و شاعران و انديشمندان بسيارى را در خود پرورانده است ، در مسير جادهٔ ابريشم قرار داشته و اکتشافات باستانشناختى قابلتوجهى در آن صورت گرفته است.
نيشابور هماکنون شهرى بزرگ و آباد است و آثار ديدنى بسيارى دارد.
|